انسان مومن و معتقد به عالم غیب همواره در پی آن است که عبودیت و بندگی خود را نسبت به ساحت خداوندی که غیب الغیوب و کنز مخفی است، ابراز نموده و به انحاء گوناگون (چون آداب موضوعه شریعت یا ارتباط معنوی و روحانی که مقتضی حال است، نه زمان و مکان) عرض بندگی به ساحت جهان آفرین نماید.
در این راستا، آداب شریعت چون نماز و روزه و اعمال عبادی دیگر، این چارچوب را مشخص نموده و مومن دیندار بر طبق این آموزه ها و قوانین عبادات خویش را مرعی داشته و به گونه ای ادای تکلیف بندگی می نماید.
اما در نگاه عرفانی عبادت را معنی و مفهومی عمیق است که از ظاهر شریعت به باطن، بلکه بواطن آن رسوخ کرده لب لباب را اراده می نماید. یک عارف اعمال عبادی را نه تکلیف شرعی می داند، بلکه از روی شوق و ارادت خالص قلبی اقدام به انجام آن می نماید و هدف از آن را قرب حقیقی به معبود ازلی می انگارد. مولوی در این باره می گوید:
پنج وقت آمد نماز و رهنمون عاشقان را فی صلاه دائمون/ نه به پنج آرام گیرد آن خمار که در آن سِرهاست نی پانصد هزار
نیست زُر غِبّاً وظیفه عاشقان سخت مستسقی است جان عاشقان
عطار نیز بیانی خوش دارد بر این معنی که عبادت باید با نیاز حقیقی به بی نیاز حقیقی انجام گیرد که بنده همه نیاز است و معبود بی نیاز از نیازِ عبد.
کفر کافر را و دین دیندار را ذره ای دردت دل عطار را
که این درد، درد عاشقی و مشتاقی است، دردی که درمانش هم اوست و چون نیک بنگری درد هم از اوست و البته همه اوست و هیچ در میان نه.
یکی درد و یکی درمان پسندد یکی وصل و یکی هجران پسندد/ من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد
این نیاز عاشقانه که عبادتی عارفانه را رقم می زند، اوج تعالی و تجلی الهی گونش را در کلام امیرالمومنین(ع) شکوفا می کند، طبق این سیره باید عبادت نمودن محضِ عبادت حضرت حق باشد، نه برای طمع بهشت یا ترس از دوزخ که در دعای کمیل به زیبایی تمام حضرت بیان می دارند الهی صبر می کنم بر عذابت، اما چگونه صابر باشم بر فراقت. نیز مناجات حضرت(ع) در مسجد کوفه نمونه ای بارز از عبودیت حقیقی در محضر بی نیازِ بی همتاست که در قالب کلمات از لسان مبارک امام(ع) می تراود و طنین مولای یا مولای ایشان گوش جان هر شنونده ای را می نوازد و به سوی معبود معطوف می دارد.
همچنین وصف متقین را حضرت در خطبه هَمّام چه باعظمت یاد می فرمایند چنان که همام چون خطبه به پایان می رسد جان به جان آفرین تسلیم می نماید؛ می فرمایند: «اگر نبود اجل و مدتی که خدا برای ایشان تعیین فرموده از شوق ثواب و بیم عذاب، چشم برهم زدنی جان در بدنشان قرار نمی گرفت».
بر سیاق همین آموزه هاست که راز و نیاز عاشقانه با حضرت دوست را در آثار و احوال عرفا به زیباترین حالات و کلمات می یابیم چه هدف و غایت نیز همین است که بنده مستغرق در معبود و عاشق فانی در معشوق باشد.
عاشقان را یک سجده از روی نیاز / به که عمری بی نیاز اندر نماز
خواجه نصیرالدین طوسی در تعریف عبادت (که متاثر از کلام حضرت امیر(ع) است) می نویسد: «عبادت را سه مرحله است؛ بعضی خدا را عبادت کنند به امید ثواب آخرت و خوف از عقاب که عامه مومنانند و بعضی خدا را عبادت کنند که شرف عبودیت یابند و خدا آنها را بنده خود خواند و بعضی دیگر خدا را عبادت کنند از جهت هیبت و جلال او و محبت بدو که مرتبت اعلای عبودیت است».
مولف ناشناخته «مرآت عشاق» نیز تفسیری زیبا از عبادت، عبودت و عبودیت ارائه می دهد: «عبادت، اجتهاد و انقیاد سالک را گویند در طلب درجات جنات و این خاصیت ابرار است. عبودیت طلب خلاص را گویند از آتش دوزخ و این کار زهاد است. عبودت، طلب خلاصی است از غیر حق در توجه دل به خاطر و این از خواص اهل الله و فقر آیات الله است».
ملاصدرا نیز این مطلب را با بیان فلسفی آمیخته و در«شواهد الربوبیه» این گونه می نویسد: «بدان و آگاه باش که غرض از وضع قوانین و نوامیس الهی و ایجاب و الزام عبادات و طاعات این است که عالم غیب، عالم شهادت را به استخدام خویش درآورد و شهوات و امیال نفسانی خادم عقل و مطیع امر و فرمان او باشند و جزء (یعنی عالم ملک) به کل (یعنی عالم ملکوت) بازگردد و دنیا به آخرت ارتحال یابد و به سوی آن کوچ کند و محسوس، معقول گردد و واضع قانون و ناموس، مردم را به آنچه که گفتیم ترغیب و تحریص کند و از عکس و مخالف آن پرهیز دهد تا ظلم و ستم و وبال و وخامت عاقبت و سوء مآل پیش نیاید». این به آن معنی است که مراد از عبادات و طاعات ادراک معقولات و دریافت اشراقات روحانی و معنوی است که این امر با تهذیب نفس و سلوک معنوی میسر می شود و فیلسوف عارف را به مقصد حقیقی که قرب حضرت احدیت است، نایل می سازد.
در کل، هدف از عبادت چه با بیان فلسفی و چه با لسان عرفانی این است که بنده در انجام آن مقصود غایی و هدف نهایی را در نظر گیرد و روی خویش به سوی حقیقت الحقایق نماید و حب و بغض دنیایی یا حتی اجر و ثواب آخرتی (عبادت به منظور رسیدن به بهشت و نعمات آن و...) نیز مد نظرش نباشد، چنان که حلاج نیز بیانی به همین مضمون دارد که رسیدن به حق را دو قدم است: قدم اول بر سر دنیا و دومی بر سر آخرت؛ که در این صورت اعمال انسان خالص و بی پیرایه برای خداوند عالمیان می شود و بس.
تو عظیمی، تو کریمی، تو رحیمی تو نماینده فضلی، تو سزاوار سنایی