قرآن از شيوه هاى متفاوت بيانى براى تعليم و آموزش انسان بهره گرفته است. در اينجا اين سؤال مطرح است كه شيوه بيانى قرآن چه ويژگى هايى دارد كه سبب موفقيت و ماندگارى اين كتاب شده است؟ به نظر مى رسد مى توان به كاربرد تمثيل به عنوان يكى از تمهيدات بنيادين در قرآن اشاره نمود كه در قالب مَثَل و قصّه بيان مى شود. در اين كتاب آسمانى به كارگيرى مَثَل و قصّه براى بيان بهتر آموزه هاى اخلاقى و معنوى است. به عبارت ديگر، هدف از كاربرد تمثيل در قرآن را بايد تأثير عميق تر آموزه هاى اين كتاب دانست تا هر كس با هر ميزانى از درك و فهم، آنها را دريابد و به كار گيرد.
تمثيل يكى از روش هاى تصويرسازى و مجسم كردن موضوع است و مخاطب را به تخيل وا مى دارد. فتوحى معتقد است: سه ديدگاه كلى در خصوص تمثيل وجود دارد. وى در ديدگاه نخست، تمثيل را مترادف تشبيه مى شمارد و در توضيح ديدگاه دوم، تمثيل را استعاره تمثيليه به علاقه مشابهت مى داند. در ديدگاه سوم نيز، تمثيل، داستانى است كه پيامى در خود نهفته دارد و به مفهوم «مثال داستانى» است. در اين ديدگاه، تمثيل بر دو گونه است: يكى، بازگويى وقايع تاريخى [قصّه] و ديگرى، بيان حقايق در قالب مثال [مَثَل]. بنابراين، در ديدگاه سوم، مَثَل و قصّه خود نوعى تمثيل محسوب مى شوند.
تمثيل «ابهامى هنرى دارد و نيازمند تأويل است. ابهام تمثيل، آگاهانه و عمدى است. گوينده، انديشه يا پيام خود را گاه به سبب ترس از بيان مستقيم در لفافه قصّه مى پيچد و گاه براى ايجاد تأثير و ماندگارى معنى، آن را غيرمستقيم و در قالب حكايت بيان مى كند؛ روشى كه واعظان بيش از ديگران آن را به كار برده اند، و گاه براى واداشتن شنونده به تفكر و برانگيختن تخيل، لباس تمثيل به آن مى پوشانند.»
يكى از روش هاى انتقال مفاهيم در قرآن «قصّه گويى» است. با تكيه بر ديدگاه سوم در تعريف تمثيل، داستان هاى قرآن در عين واقعى بودن، از نوع قصّه هاى تمثيلى بوده و هر يك به طور غيرمستقيم حامل پيام و نكته اى مى باشند.
در واقع، افزون بر «قصّه گويى»، در قرآن از مَثَل نيز استفاده شده است. مَثَل هاى قرآن بر خلاف قصّه ها به طور مستقيم و موجز به نكته اى اخلاقى اشاره دارند. براى نمونه، خداوند براى عبرت كسانى كه با داشتن دانش و حكمت و برخوردارى از الطاف الهى به دنبال ماديات و هواپرستى مى روند و در تله شيطان مى افتند با بيانى ادبى و در قالب مَثَل مى فرمايد: «حكايت كسى را كه آيه هاى خويش به او تعليم داديم و از آن به در شد و شيطان به دنبال او افتاد و از گمراهان شد براى آنها بخوان؛ اگر مى خواستيم وى را به وسيله آن آيه ها بلندش مى كرديم، ولى به زمين گراييد (پستى طلبيد و به دنيا ميل كرد) و هوس خويش را پيروى كرد. حكايت وى، حكايت سگ است كه اگر بر او هجوم برى پارس مى كند و اگر او را واگذارى پارس مى كند. اين حكايت قومى است كه آيه هاى ما را تكذيب كرده اند. پس اين خبر را بخوان شايد آنها انديشه كنند.» (اعراف: 175ـ176)
بخش اعظم پژوهش هاى قرآنى در باب نكات اخلاقى و تربيتى است، اما تحقيق در زمينه انواع تمثيل در قصّه ها و مَثَل هاى قرآنى از ديدگاه ساختار و محتوا بسيار اندك است. در واقع، غالب پژوهش هاى انجام شده در باب تمثيلات قرآن بر ديدگاه اول و دوم در تعريف تمثيل تكيه دارند. به ديگر سخن، در اين پژوهش ها تمثيل با تكيه بر مفهوم تشبيه، تشبيه تمثيل، استعاره، استعاره تمثيليه، مجاز و... بررسى شده است. از اين رو، در مقاله حاضر به منظور درك عميق تر كتاب آسمانى قرآن و ارائه پژوهشى نو، به بررسى تمثيلات قرآن (قصّه ها و مَثَل هاى قرآنى) با تكيه بر ديدگاه سوم در تعريف «تمثيل» خواهيم پرداخت.
در زمينه پيشينه تحقيق در باب تمثيلات قرآن، مى توان به كتاب هاى مثال هاى زيباى قرآن، تصوير فنى نمايش هنرى در قرآن، مثل هاى آموزنده قرآن در تبيين پنجاه و هفت مثل قرآنى، امثال قرآن،تفسير امثال القرآن، تمثيلات قرآن (ويژگى ها، اهداف و آثار تربيتى آن)، سبك شناسى اعجاز بلاغى قرآن، تمثيلات و تشبيهات قرآن كريم، اشاره نمود. در تمام پژوهش هاى ذكرشده، به معنا و مفهوم عام مَثَل، بررسى و تفسير مثل هاى قرآنى، ويژگى ها، اهداف و نكات تربيتى آنها، ويژگى هاى فنى و هنرى مثل ها، اركان تشبيه در مثل هاى قرآنى و ذكر اشعار متناسب با معنا و مفهوم مَثَل پرداخته شده است. تعداد مَثَل هاى قرآنى ذكرشده در منابع مذكور مورد اختلاف است، ولى به طور تقريب، روى تعداد 60 مثل اتفاق نظر وجود دارد. آيت اللّه مكارم شيرازى علت اين اختلاف را چنين بيان نموده است: «اينكه در بعضى از كتاب هاى «امثال قرآن» مثل هاى قرآن را تا 130 مثل شمرده اند، ظاهرا صحيح نمى باشد؛ زيرا در آنها ضرب المثل هاى قرآن نيز مثل محسوب شده اند. مثلاً، آيه 64 سوره «انعام» و آيه 39 سوره «نجم» ضرب المثل هستند؛ زيرا در آنها تشبيهى بيان نشده است.
قصه در قرآن
در لغت نامه دهخدا براى واژه «قصّه» معانى متنوعى همچون حال، خبر، داستانى كه نوشته شود و حديث، ذكر شده است و در مقابلِ كلمه «داستان» نيز معانى حكايت، نقل، قصّه، سَمر، سرگذشت، حديث، افسانه، ماوقع، حكايت تمثيلى، واقعه و حكايت گذشتگان آورده شده است.
«قصّه» در قرآن به معناى روايت و نقل سرگذشت واقعى پيشينيان است كه خداوند آنها را با علم خود و با هدف و پيامى مشخص در قالب قصّه بيان كرده است. به عبارت ديگر، قرآن از «قصّه گويى» براى آموزش غيرمستقيم تعاليم تربيتى بهره جسته است. از ميان قصّه هاى اين كتاب آسمانى، داستان حضرت يوسف (ع) به عنوان «اَحسَن القَصَص» به معناى «بهترين قصّه» بيان شده است. قصّه هاى قرآن شامل داستان بلند (حضرت موسى (ع)) و داستان كوتاه (اصحاب فيل) بوده كه هيچ يك از آنها از نوع داستان هاى تخيلى نمى باشند. وقتى سخن از قصّه به ميان مى آيد، تركيبى از امور واقعى و غيرواقعى به ذهن متبادر مى شود، اما اين موضوع در مورد قصّه هاى قرآن صدق نمى كند؛ چرا كه آنها حقيقت محض هستند.
در قرآن هر جا كه لفظ قصّه منظور نظر بوده، از واژه «قَصَص» استفاده شده و لفظ قصّه و قِصَص به كار نرفته است. «قَصَص» با «قِصَص» تفاوت دارد. اولى به معناى قصّه و دومى جمع قصّه است؛ مانند آيه 62 سوره «آل عمران»: «إِنَّ هَـذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَـهٍ إِلاَّ اللّهُ وَإِنَّ اللّهَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»؛ اين همان سرگذشت واقعى (مسيح) است (و ادعاهايى همچون الوهيت او يا فرزند خدا بودنش بى اساس است.) و هيچ معبودى، جز خداوند يگانه نيست و خداوند توانا و حكيم است.
كلمه «قَصَص» شش بار در متن آيات قرآن ذكر شده است. اين واژه به صورت اسم در معناى داستان، حكايت، خبر و سرگذشت در آيات 62 «آل عمران»، 176 «اعراف»، 3 و 111 «يوسف» و 25 «قصص» به كار رفته و در آيه 64 سوره «كهف» «قَالَ ذَلِكَ مَا كُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلَى آثَارِهِمَا قَصَصا»؛ ((موسى) گفت: اين همان است كه ما مى خواستيم، و آنها از همان راه بازگشتند، در حالى كه پى جويى مى كردند) به صورت مصدر و به معنى پى جويى و دنبال كردن اثر آمده است.
بخش اعظم آيات قرآن كريم را داستان هاى لطيف و آموزنده اى تشكيل مى دهد. در واقع، قرآن از روش هاى متعدد و انواع هنر و ادب براى انتقال مفاهيم مختلف و قابل فهم كردن ساده مطالب استفاده كرده كه يكى از آنها قصّه گويى است. درك قصّه و داستان براى همگان امكان پذير است. به ديگر سخن، قرآن از ادبيات داستانى به عنوان ابزارى براى بيان پيام تعليمى و تربيتى خود بهره گرفته است. افزون بر آنها، قرآن كتابى جهانى بوده و به منظور بهره مندى انسان ها بايد شيوه اى را براى بيان امور معقول و آموزشى خود اتخاذ نمايد كه براى همه قابل استفاده باشد. در اين زمينه، الكوّاز معتقد است: قرآن يك دعوت دينى است و قصّه يكى از ابزارهاى ابلاغ و پايدار كردن اين دعوت و به حقيقت رساندن غرض هاى دينى است.
آثار ماندگار و بزرگى همچون گلستان سعدى، شاهنامه فردوسى، خمسه نظامى و مثنوى معنوى و همچنين آثار ويكتور هوگو، شكسپير و گوته كه به صورت داستان تقرير شده، نشان از اهميت و نقش بسزاى داستان در آموزش و ماندگارى پيام دارد.
پروينى نيز معتقد است: «اگر نقل حوادث و وقايع تاريخى جنبه هنرى به خود گيرد و به صورت داستان تاريخى درآيد تأثير تربيتى مضاعفى خواهد داشت. اينجاست كه به نقش والاى قرآن كريم در نقل و ارائه نمونه هاى واقعى از سرگذشت و سرنوشت اقوام و افراد مختلف پى مى بريم كه چگونه حوادث و سرگذشت هاى واقعى را در قالب قَصَص و قصّه نقل كرده است و با اسلوب بديع و بى بديل خود، خواننده و شنونده را وادار به پيگيرى روند داستان مى كند.»
مَثَل در قرآن
نزد ملل و اقوام مختلف و زبان هاى زنده دنيا از گذشته تا كنون عبارات حكيمانه، جملات پرمغز و حكايت هاى كوتاهى براى پند و اندرز وجود داشته كه براى تمام اقشار، آشنا و قابل درك است و حاكى از حكمت، ذوق، فرهنگ، آيين، تفكر و نحوه زندگى آن ملت ها مى باشد. اين سخنان كوتاه، حكيمانه و گفتارهاى موجز، «مَثَل» ناميده مى شوند.
آيت اللّه سبحانى معتقد است: «گاهى مَثَل را مثال نيز مى نامند و مثال در لغت به معنى نمونه است. مضمون مَثَل، نمونه اى است از يك مفهوم كلى كه بر همه موارد منطبق است.»
به طور معمول، مردم براى بيان سريع مقصود خود و تأثيرپذيرى بيشتر آن، از مَثَل استفاده مى كنند. ايجاز، روشنى و وضوح، تأثير عميق و سريع بر مخاطب، شيرين و دلنشين بودن از ويژگى هاى مَثَل است. شكراللهى در اين زمينه مى نويسد: «مَثَل به سخنانى كوتاه به نثر يا نظم اطلاق مى شود كه بيانگر مفاهيم اخلاقى، اجتماعى، اندرز و دستورهاى زندگى است. به كار بردن مَثَل در سخن را "ضرب المثل" يا "داستان زد" مى گويند. [...] مَثَل، ساختارى محكم، عبارتى روان، معنايى كنايى و كاربردى عام دارد.» «قفل بر در آسمان زده» (رابطه اش با خدا خوب نيست) و «صبر تلخ است وليكن بَر شيرين دارد» از ضرب المثل هاى فارسى مى باشند.
لازم به ذكر است كه مثل هاى قرآنى متفاوت از مثل هاى رايج بين مردم است. بنا به باور آيت اللّه سبحانى، مثل هاى قرآنى از مقوله مثل هاى مردمى نمى باشند؛ زيرا مثل هاى قرآنى جزو سخنان حكيمانه اى نيست كه به مرور زمان رايج شده باشد. در واقع، مثل هاى قرآنى تمثيل هستند و اساس آنها را تشبيه، استعاره، مجاز و كنايه تشكيل مى دهد.
به اعتقاد آيت اللّه مكارم شيرازى نيز مثل يعنى: تشبيه حقايق عقلى به امور حسى و قابل لمس. و فلسفه مثل هاى قرآنى، تنزل مسائل بلند و عميق و بيان آنها در افق فكر مردم است.
مراد از مَثَل در قرآن، بيان سرگذشت پيشينيان به منظور عبرت است. ذكر مَثَل اشاره به واقعه اى دارد كه قرآن با اشاره و بدون تفصيل، شنونده و خواننده خود را مخاطب قرار داده و از آن براى پند و عبرت استفاده مى كند.
آيات قرآن، مَثل را بهترين وسيله براى تفكر، تعقل و ارشاد انسان ها ذكر كرده اند:
ـ «وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ لَّعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ.» (زمر: 27)
ـ «لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خَاشِعا مُتَصَدِّعا مِنْ خَشْيَهِ اللَّهِ وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ.»(حشر:21)
نمونه هايى از امثال قرآن به شرح زير است:
ـ «أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاء تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللّهُ الأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ» (ابراهيم: 24 و 25)؛ مگر نديدى خدا چگونه مثالى زد و سخن نيك را به درخت پاكيزه اى تشبيه كرد كه ريشه اش (در زمين) ثابت و شاخه آن در آسمان است؟! هميشه به اذن پروردگارش ميوه خود را مى دهد، خدا اين مثل ها را براى مردم مى زند، شايد متذكر شوند.
ـ «مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» (جمعه: 5)؛ وصف حال آنان كه تحمل (علم) تورات كرده و خلاف آن عمل نمودند، در مثل به حمارى ماند كه بار كتاب ها بر پشت كشد (و از آن هيچ نفهمد و بهره نبرد.) آرى، قومى كه مثل حالشان اين است كه آيات خدا را تكذيب كردند، بسيار مردم بدى هستند و خدا هرگز (به راه سعادت) ستمكاران را رهبرى نخواهد كرد.
ـ «أَفَمَن يَمْشِي مُكِبّا عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّن يَمْشِي سَوِيّا عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ» (ملك: 22)؛ پس آيا كسى كه با صورت روى زمين مى خزد هدايت يافته تر است و يا آن كس كه استوار و راست قامت در صراط مستقيم گام برمى دارد؟
تمثيل و انواع آن
تمثيل از ريشه «مَثَل» به معناى نمونه آوردن است. با نظر به گفته هاى پيشين، تمثيل در ديدگاه سوم به مفهوم نمونه داستانى است. اگر مثال داستانى واقعه اى تاريخى را بيان نمايد، تمثيل، «قصّه» است و اگر مفهومى را به صورت مثال و نمونه بازگو نمايد، تمثيل، «مَثَل» است. در واقع، مَثَل خود شكلى از تمثيل است. به ديگر سخن، تمثيل يا به صورت قصّه بيان مى شود و موضوعى اخلاقى را غيرمستقيم گوشزد مى كند و يا در قالب مثال و نمونه نكته اى اخلاقى را به طور مستقيم مطرح مى نمايد. فتوحى در دانشنامه زبان و ادب فارسى تمثيل را اصطلاحى در علم بيان ذكر كرده و مى نويسد: «تمثيل در اصطلاح به حوزه گسترده اى شامل استدلال، تشبيه مركب، استعاره مركب، ضرب المثل، اسلوب معادله، حكايت اخلاقى، قصّه حيوانات، قصّه رمزى اطلاق مى شود.» با مطمح نظر قرار دادن تعاريف ذكرشده در باب تمثيل، مى توان گفت كه قصّه ها و مَثَل هاى قرآنى در حوزه و گستره معنايى تمثيل قرار گرفته و شكلى از تمثيل محسوب مى شوند.
تمثيل از نظر ساختار شامل سه نوع اسلوب معادله، حكايت حيوانات و حكايت انسانى است. نوع تمثيل اسلوب معادله، بيتى است كه در يك مصراع آن، اصلى اخلاقى يا رفتارى شرح داده شده و در مصرع دوم، يك جمله كوتاه معنى دار كه جنبه ضرب المثل دارد، ذكر مى شود؛ مانند:
از مكافات عمل غافل مشو گندم از گندم برويد جو ز جو
با توجه به تعريف، قرآن فاقد نوع تمثيل اسلوب معادله مى باشد، ليكن نوع حكايت انسانى در تمثيلات قرآن با شخصيت انسانى ديده مى شود و نوع حكايت حيوانات در مواردى كه حيوانات شخصيت قصّه هستند، وجود دارد و مثل ها فاقد نوع تمثيل حكايت حيوانات هستند.
تمثيل از جنبه «محتوا» شامل پنج نوع مختلف است. نخستين و رايج ترين نوع آن «تمثيل ساده اخلاقى» است. روايت داستانى اين نوع تمثيل بسيار ساده و قابل فهم است و حاوى نكته اخلاقى متعارفى است. در واقع، تمثيل ساده اخلاقى، حكايتى است كه در آن درون مايه بر صورت غلبه دارد. حكايات اخلاقى در بوستان و گلستان نمونه هايى از اين نوع تمثيل مى باشد.
«تمثيل سياسى ـ تاريخى» شكل ديگرى از تمثيل است كه در آن، واقعه اى تاريخى نشان داده مى شود. قصّه «موش و گربه» عبيد زاكانى بيانگر اوضاع سياسى قرن هشتم هجرى و «مزرعه حيوانات» جورج اورول تمثيلى از دوران سوسياليسم در شوروى است.
در سومين نوع تمثيل، انديشه اى خاص در قالب قصّه به خواننده منتقل شده و «تمثيل انديشه» ناميده مى شود. در اين نوع تمثيل، صورت عينا با درون مايه منطبق است و درون مايه، نكته اى فكرى، مذهبى يا فلسفى را بيان مى كند كه از راه قياس با صورت قصّه كشف مى شود؛ چرا كه گوينده ميان صورت و درون مايه، مقايسه و موازنه اى برقرار كرده است. تمثيل هاى فلسفى و مذهبى در آثار سنايى، عطار، مولوى و سهروردى از اين نوع به شمار مى آيند.
«تمثيل رمزى» عقيده يا موضوعى رمزآميز است كه در قالب داستانى غيرواقعى بيان مى شود و از آن رو كه در صورت داستان هيچ نشانه اى از محتوا وجود ندارد، پى بردن به معناى آن جز با آگاهى از افكار و انديشه گوينده ميسر نيست. اين داستان با حوادث و قوانين معمولى و آشناى جهان واقعى منطبق نبوده و مكان در اين نوع تمثيل رؤياگونه و معمولاً غيرواقعى است. داستان هايى همچون «منطق الطير» عطار، «ناكجاآباد» و «كوه قاف» تمثيل رمزى به شمار مى آيند.
آخرين نوع تمثيل از نظر محتوا، «تمثيل رؤيا» ناميده مى شود كه در آن، گوينده از تجربه هاى خود در عالم رؤيا و خواب سخن مى گويد. گاهى در تمثيل رؤيا، راوى در سفرى خيالى و با كمك يك راهنما مراحلى را طى مى كند. «سيرالعباد الى المعاد» سنايى و «كمدى الهى» دانته نمونه هايى از تمثيل رؤيا محسوب مى شوند.
تمثيل در قرآن
قرآن به منظور هدايت بشر و تأمين سعادت او برخى از دستورات راه گشاى خود را با زبان تمثيل و در قالب مَثَل و قصّه (تمثيلات قرآن) بيان نموده تا همگان بتوانند آن را درك نمايند. به عبارت بهتر، از آن رو كه انسان در عالم ماده و محسوسات زندگى مى كند و درك امور حسى ساده تر از مفاهيم عقلى است، خداوند براى بيان معارف الهى از مثال ها و قصّه هاى تمثيلى استفاده كرده است. در واقع، در اين كتاب آسمانى امور معنوى براى فهم همه انسان ها به امور ملموس و حسى تنزل داده شده است.
قصّه تمثيلى در قرآن، قصّه اى است كه با زبان تمثيل بيان شده و به دنبال انتقال مفهومى تربيتى و اخلاقى است و برخلاف ادبيات داستانى، رويداد و حوادث آن در عالم واقع اتفاق افتاده و هدف آن، بيان حكمت و پندى با زبان تمثيل است نه صرفا بازگويى واقعه اى در گذشته. لازم به ذكر است كه تمثيل هم مى تواند واقعى باشد و هم غيرواقعى. تمثيلى بودن دليلى بر غيرواقعى بودن نيست. افزون بر اين، در تعريف تمثيل سخنى از حقيقى يا غيرحقيقى بودن آن نشده است.
داستان آفرينش حضرت آدم (ع)، فريب او و همسرش توسط شيطان و در پى آن، هبوط آدم و حوّا به زمين، مطابق آيات قرآن، حقيقتى محض است. علّامه طباطبائى با اعتقاد به اين موضوع، به تمثيلى بودن اين داستان نيز معتقد است. ايشان بر اين باور است كه داستان حضرت آدم (ع)، بر اساس سياق آيات در سوره هاى «بقره»، «اعراف» و «طه»، وضعيت زمينى و مادى انسان را تمثيل مى كند؛ زيرا خداوند او را به بهترين وجه آفريد و در نعمت هاى بى شمارى غوطه ور ساخت و در بهشت اعتدال او را اسكان داد. او را از گرايش به اسراف، دلبستگى به دنيا، فراموشى عهد پروردگار و نافرمانى و پيروى از وسوسه هاى شيطان برحذر داشت. [... ] آن گاه كه انسان فريب خورد و خدا را از ياد برد، بدى هاى دنيا در برابرش آشكار گشت. [در اين حال،] زشتى شقاوت بر او نمودار شده و حوادث ناگوار و خيانت روزگار بر او نمايان مى گردد و شيطان او را در اين حال وا مى نهد.
در اين داستان، «حضرت آدم (ع)» تمثيل و نمادى از همه انسان هاست. «شيطان» تمثيل وسوسه هاى شياطين، «بهشت»، مكان زندگى و ياد خدا، كه در صورت نافرمانى و پيروى هواى نفس به زمين و سختى هاى زندگى در آن تبديل مى شود. در واقع، هدف خداوند از بيان داستان تمثيلى، عبرت آموزى براى همه انسان هاست، نه فقط ذكر و يادآورى داستان آفرينش آدم و چگونگى فريب او از ابليس. در واقع، داستان خلقت آدم تمثيلى از زندگى انسان پيش از هبوط به زمين است.
زبان تمثيل همان زبان نماد و سمبل است. نمادها، سمبل ها و يا تمثيل ها به عنوان ابزارى براى انتقال پيام به صورت تصويرى به كار مى روند و سبب ماندگارى طولانى پيام در ذهن مى شوند. براى مثال، در قصّه حضرت يوسف (ع) هفت گاو فربه در رؤياى پادشاه مصر نماد هفت سال سرسبزى و خرمى بود و هفت گاو لاغر سمبل هفت سال خشك سالى است. اين تمثيل تصويرى براى سال هاى قحطى و فراخى نعمت در رهگذر انتقال پيام، سريع تر و ماندگارتر است. زبان تمثيل فقط وسيله اى براى نقش آفرينى است و هدف نيست و بين زبان تمثيل و مفهومى كه به آن اشاره مى شود همواره نسبتى معقول و منطقى برقرار است. براى نمونه، در مثال ذكرشده، لاغر بودن گاوها با قحطى و خشك سالى و همچنين فربه بودن آنها با وفور نعمت مناسبت دارد. در اين تمثيل، خود گاوها هيچ اهميتى ندارند، بلكه ابزارى براى بيان هدف و مقصود كه همان قحطى و وفور نعمت است، مى باشند.
«اين گونه برداشت هاى نمادين، به واقعى بودن و حقانيت آيه هاى قرآن خدشه اى وارد نمى سازد؛ زيرا در فرهنگ قرآنى، كلام خدا داراى مراتب مختلفى است و هر انسانى بر اساس درك خويش مرتبه اى از مراتب كلام خدا را درمى يابد.[... ] مثال هاى بلند و پرمحتواى قرآن كه روشن ترين كاربرد نمادين قرآن هستند، به مخاطبان اين فرصت را مى دهد تا آنان كه ظرفيت درك معانى بلند قرآن را ندارند با مثال و تمثيل، آن مفاهيم را راحت تر بفهمند. همچنين انسان هاى با بصيرت و رشديافته با تأمّل در اين گونه تمثيل ها به تناسب درك و بصيرت خويش معانى گسترده اى از آن آيه ها درمى يابند.»
در مجموع، مى توان چنين گفت كه تمثيل به معناى مَثَل آوردن و تشبيه نامحسوس به محسوس است؛ از اين رو، «مَثَل» خود نيز تمثيل است و افزون بر قصّه، جزو تمثيلات قرآن محسوب مى شود. به سخن بهتر، شنونده علاوه بر شنيدن مَثَل، تصويرى از آن را نيز در ذهن ايجاد مى كند و به اين ترتيب، امكان ماندگارى پيام بيشتر مى شود. براى نمونه، اگر خداوند به جاى آوردن مثلِ «كسانى كه به پروردگارشان كافر شدند، اعمالشان همانند خاكسترى است كه در روز طوفانى باد سختى بر آن بوزد، آنها توانى ندارند كمترين چيزى از آنچه را كه انجام داده اند به دست آورند، و اين همان گمراهى دور و دراز است.» (ابراهيم: 18) در مورد اعمال كافران فقط به عبارت «تباه شدن» بسنده مى نمود، تباهى اعمال كافران به خوبى مشهود نمى شد؛ اما با تشبيه اعمال كافران به «خاكسترى در تندباد»، باعث ايجاد تصويرى پايدار از بيهودگى اعمال آنها در ذهن مى شود.
در قرآن قريب 60 مَثَل ذكر شده كه از آن ميان، مى توان به آيه 171 سوره «بقره» اشاره كرد: «مَثَل كسانى كه كافر شدند مَثَل آن چوپانى است كه بر گوسفندان خود نهيب مى زند و چيزهايى مى گويد كه گوسفندان نمى فهمند، ندايى از او مى شنوند، كر و گنگ و كورند و در نتيجه، راهى براى تعقل ندارند.»
ذكر مَثَل اشاره به واقعه اى دارد كه قرآن با بيان آن و بدون تفصيل، شنونده و خواننده خود را مخاطب قرار داده و از آن براى پند و اندرز استفاده مى كند.
ابعاد تمثيلات قرآن از نظر ساختار
در پژوهش هاى قرآنى، تمثيلات صرفا از لحاظ «ساختار» به سه نوع تمثيل طبيعى، داستانى (قصصى) و رمزى تقسيم شده اند كه مَثَل هاى قرآن را در گروه تمثيلات طبيعى، و قصّه هاى اين كتاب آسمانى را نيز در زمره تمثيلات داستانى قرار داده اند. تمثيلات رمزى نيز حكاياتى از زبان حيوانات، نباتات و احجار و امثال آن است كه به صورت رمز و كنايه بيان مى شود و وقوع آن در عالم واقع محال است؛ از اين رو، از ديدگاه اين پژوهشگران، به طور قطع نمونه اى از تمثيلات قرآن در گروه تمثيلات رمزى جاى نگرفته است. براى مثال، حكمت معتقد است: در قرآن مجيد تمثيلى كه بتوان آن را مستقلاً تمثيل رمزى دانست، به نظر نمى رسد. لازم به ذكر است كه اين نوع دسته بندى، مشابه انواع تمثيل از نظر ساختار در ادبيات فارسى مى باشد. در واقع، تمثيلات طبيعى و قصصى همان حكايات و قصّه هاى پندآموزى است كه شخصيت آنها انسان ها مى باشند. براى نمونه، گلستان سعدى مملو از حكايات انسانى است. تمثيلات رمزى نيز در ديدگاه اين پژوهشگران همان حكايات حيوانات در ادبيات داستانى است كه مى توان به كليله و دمنه و منطق الطير عطار در ادبيات فارسى اشاره نمود كه حاوى قصّه هاى پر مغز از زبان حيوانات مى باشند.
نگارنده على رغم نظرات فوق، حكايت از زبان حيوانات و يا قصّه حيوانات را در عالم واقع محال نمى داند؛ چون برخى از قصّه هاى قرآن از زبان حيوانات بيان شده و در عالم واقع به وقوع پيوسته است و مطابق تعريف، در حكايات حيوانات كه يكى از انواع تمثيل از حيث ساختار است، جانوران يا حيوانات نماينده و نمايى از آدميان هستند و مانند آنها عمل مى كنند و سخن مى گويند. در واقع، مرسوم ترين شكل بيان در تمثيل، شخصيت بخشيدن به اشيا، حيوانات، مظاهر طبيعت و مفاهيم مجرد و ذهنى است. در تأييد اين مطلب نيز سيد قطب بر اين باور است كه «قرآن در تعبير و بيان مطالب راه و روش مخصوص و فشرده اى دارد كه در تمام اغراض خود به طور يكسان و يكنواخت روش نمايش تشخيصى را به كار مى برد كه با به كارگيرى خيال و مجسم ساختن حادثه ها و واقعه ها صورت مى گيرد.»
به ديگر سخن، چون رويداد، انديشه و يا سخنى به حيوانات نسبت داده مى شود، آنان شخصيت قصّه قلمداد شده و در روند قصّه در پى تعليم نكته اى معنوى و يا امرى اخلاقى مى باشند. البته در حوزه ادبيات داستانى، حيوانات در اين نوع از حكايات رفتار و كردار انسانى دارند، ولى حوادث ذكرشده در عالم واقع به وقوع نپيوسته و تخيّلى مى باشند. على رغم اين تعريف، در قرآن قصّه هاى تمثيلى وجود دارد كه شخصيت هاى آنها حيوانات هستند و اين حيوانات واقعا در عالم واقع رفتارهاى انسانى از خود نشان داده و سخن گفته اند. البته ممكن است كيفيت سخن آنها با ما انسان ها متفاوت باشد، ولى در هر صورت، از خود رفتار و كردارى مشابه انسان ها نشان داده اند. به عبارت ديگر، در قصّه هاى قرآن فقط انسان ها شخصيت قصّه ها به شمار نمى آيند، بلكه هر جاندارى كه رويدادى يا سخنى يا انديشه اى به او نسبت داده شود، شخصيت قصّه قلمداد مى شود. از اين رو، علاوه بر انسان ها، حشرات، آبزيان، پرندگان، و حيوانات نيز جزء شخصيت هاى قصه هاى قرآنى هستند. در ذيل، به نمونه هايى از قصه هاى تمثيلى از نوع حكايت حيوانات اشاره مى كنيم:
مورچه در داستان «مور و سليمان (ع)» (نمل: 16ـ19) افتخار سخن گفتن با سليمان پيامبر را پيدا مى كند. در واقع، رفتارى انسانى كه همان سخن گفتن است به مورچه نسبت داده شده. همچنين هدهد در داستان «هدهد و سليمان و دعوت سليمان از بلقيس ملكه سبأ» (نمل: 20ـ44) چنان هوشمندانه با پديده ها برخورد مى كند كه از خورشيدپرستى ملكه سبأ و مردمش متعجب شده و مى انديشد كه همانا شيطان اين كار زشت را در نظر آنان زيبا جلوه داده است. به عبارت، ديگر هدهد در مقام كارگزار مانند يك انسان به مافوق خود خدمت مى كند. در داستان «هابيل و قابيل و كلاغ معلّم» (مائده: 27ـ31) نيز كلاغ به اذن خدا به عنوان معلّم به قابيل پنهان كردن جسد را آموزش مى دهد كه بى شك، رفتارى انسانى مى نمايد. افزون بر مطالب ذكرشده، نوع تمثيل قصّه حيوانات رمزى نيست؛ چراكه در حكايت حيوانات هيچ مفهوم رمزآلودى كه نياز به تعبير داشته باشد مطرح نيست. به ديگر سخن، حكايت حيوانات همان حكايت انسانى است با اين تفاوت كه نوع شخصيت در يكى انسان و در ديگرى حيوان است.
به اختصار، چنين به نظر مى رسد كه در قرآن كريم همه مَثَل هاى قرآنى به لحاظ اينكه انسان ها شخصيت اصلى مَثَل ها مى باشند از حيث ساختار تمثيل، از نوع حكايت انسانى محسوب مى شوند، اما قصّه هاى قرآن برخى در زمره حكايت انسانى و برخى در گروه حكايت حيوانات قرار مى گيرند.
ابعاد تمثيلات قرآن از نظر محتوا
برخى از تمثيلات قرآن از نظر محتوا در يك گروه و بعضى به صورت مشترك در بيش از يك گروه قرار مى گيرند. از آن رو كه هيچ قصّه و مثلى در قرآن يافت نمى شود كه به آموزه يا نكته اى اخلاقى اشاره نداشته باشد، از اين رو، تمام تمثيلات قرآن مطابق تعريف، تمثيل ساده اخلاقى و تمثيل انديشه به حساب مى آيند. انواع ديگر تمثيل از حيث محتوا (تمثيل رمزى، تمثيل رؤيا، تمثيل سياسى ـ تاريخى) در بين مثل ها مشاهده نمى شود، ليكن نمونه هايى در ميان قصه ها وجود دارد.
قصه هايى كه در قرآن بيانگر واقعه اى تاريخى هستند (همچون قصّه اصحاب كهف كه بيان كننده اوضاع سياسى و تاريخى عهد دقيانوس است و يا قصّه هايى درباره اقوام گذشته، همچون لوط، هود، عاد، ثمود و... كه همه بيانگر وضعيت تاريخى و سياسى و نوع زندگى آن قوم هاست) تمثيل سياسى ـ تاريخى محسوب مى شوند. داستان لشكركشى ابرهه، داستان حكومت سليمان (ع) و داستان ملكه سبأ و كشورش نيز از اين دسته اند. در مجموع، در اكثر قصّه هاى تمثيلى قرآن، وضعيت تاريخى آن دوره، نوع زندگى و ميزان شرك و لجاجت قوم در قبول پيام رسالت پيامبران به ميزان ضرورى و لازم بيان شده است.
نگارنده با نظر به اينكه در تعريف تمثيل رمزى، موضوعى رمزآلود بيان مى شود و كشف رمز آن بدون آگاهى از انديشه گوينده ممكن نيست و داستان با آگاهى ها و عادات جهان مادى نيز منطبق نمى باشد، بر اين باور است كه قصّه همراهى موسى (ع) و خضر (ع) نمونه اى از تمثيل رمزى است.
تمثيل رؤيا در قرآن، شامل مواردى همچون داستان رؤياى پيامبر با موضوع شجره ملعونه، رؤياى پيامبر درباره فتح مكه، رؤياى حضرت يوسف (ع)، رؤياى پادشاه مصر، رؤياى دو تن از زندانيان در داستان حضرت يوسف (ع) و خواب حضرت ابراهيم (ع) در مورد ذبح اسماعيل مى شوند. اما تفاوت آنها با تمثيل رؤيا در آثار ادبى، واقعى و غيرتخيلى بودن آنهاست.
نتيجه گيرى
- بخشى از قصه هاى قرآن تمثيل اخلاقى و تمثيل انديشه محسوب مى شوند؛ چراكه هدف اين قصّه ها انتقال معانى معنوى و انديشه هاى اخلاقى است.
2. دسته ديگر از قصه هاى قرآن تمثيل رؤيا، رمزى و سياسى ـ تاريخى هستند. مانند داستان رؤياى حضرت يوسف (ع)، داستان حضرت خضر و داستان اصحاب كهف اشاره كرد.
3. تفاوت عمده قصّه هاى قرآن با قصّه هاى ادبيات داستانى، واقعى بودن داستان و شخصيت هاى آن مى باشد. تمثيل هاى قرآن داستانى، عارى از خيال پردازى و مبالغه هستند.
4. قصّه هاى قرآن از نظر ساختار نيز برخى جزو حكايات انسانى هستند؛ مانند داستان اصحاب اُخدود (بروج: 4ـ9)، و بعضى جزو حكايات حيوانات مى باشند؛ مانند حضرت سليمان و مور (نمل: 16ـ19)
5. تمثيلات قرآن از لحاظ ساختار يا در گروه حكايات انسانى و يا در دسته حكايات حيوانات قرار مى گيرند.