Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

نود و سه - قسمت دوم

نود و سه - قسمت دوم

نویسنده: ویکتور هوگو
ترجمۀ: محمدرضا پارسایار

گروهبان حرفش را ادامه داد:

- بعضی از زن‌ها جاسوس‌اند. جاسوس‌ها را تیرباران می‌کنند. خب، بگو ببینم. کولی که نیستی؟ وطنت کجاست؟

زن، که گویی باز منظور گروهبان را نفهمیده بود، همچنان نگاهش می‌کرد. گروهبان تکرار کرد:

- وطنت کجاست؟

- نمی‌دانم.

- چطور اسم کشورت را نمی‌دانی؟

- آه! کشورم را می‌گویی؟ چرا می‌دانم.

- خب، بگو!

- مزرعۀ سیسکوئَنیار، تو محلۀ کشیشِ آزه.

این بار نوبت گروهبان گروهبان بود که بهتش بزند. کمی فکر کرد، بعد پرسید:

- چه گفتی؟

- سیسکوئَنیار.

- این که وطن نیست!

- من اینجا زندگی می‌کنم.

زن پس از اندکی تأمل افزود:

- آهان! فهمیدم. شما اهل فرانسه‌اید، من اهل برُتانی‌‌ام.

- خب؟

- این‌ها دو اسم متفاوت‌اند.

گروهبان فریاد زد:

- ولی مال یک کشورند.

زن فقط به همین بسنده کرد که بگوید:

- اهل سیسکوئَنیارم.

- پس برو به سیسکوئَنیار. خانواده‌ات هم آنجا هستند؟

- بله.

- چه کاره‌اند؟

- همه‌شان مرده‌اند. کسی را ندارم.

گروهبان، که کمی پرچانه بود، همچنان پرس‌و‌جو می‌کرد.

- لعنت بر شیطان! بالاخره آدم قوم و خویش دارد، یا روزی داشته. بگو که هستی! حرف بزن!

زن مات و مبهوت گوش می‌کرد. عبارتِ «یا روزی» برایش بیش‌تر شبیه زوزۀ حیوان بود تا صدای آدم.

زن سور‌و‌ساتچی احساس کرد که باید پا‌درمیانی کند. طفل شیرخوار را نوازش کرد و با دست به آرامی روی گونه‌های دو کودک دیگر زد. سپس پرسید:

- اسم این کوچولوی شیرخوار چیست؟ دختر است.

مادر پاسخ داد:

- ژُرژِت.

- و اسم پسر بزرگت؟ این ناقلا برای خودش مردی شده.

- رنه‌ژان.

- بچۀ کوچک‌تر؟ او هم مرد شده. هنوز تپل است.

- گروزالَن.

- چه بچه‌های خوبی! مثل آدم‌بزرگ‌ها هستند.

اما گروهبان هنوز پافشاری می‌کرد.

- بگو ببینم خانم، خانه داری؟

- قبلاً داشتم.

- کجا؟

- تو آزه.

- چرا در خانه‌ات نیستی؟

- چون آتشش زدند.

- کی آتشش زد؟

- نمی‌دانم. تو جنگ آتش گرفت.

- از کجا می‌آیی؟

- از همان‌جا.

- کجا می‌روی؟

- نمی‌دانم.

- برو سر اصل مطلب. بگو که هستی؟

- نمی‌دانم.

- نمی‌دانی که هستی؟

- از کسانی هستیم که قِسر در رفتیم.

- کدام طرفی هستی؟

- نمی‌دانم.

- طرف آبی‌ها هستی؟ طرف سفیدهایی؟ با که هستی؟

- با بچه‌هایم هستم.

لحظه‌ای سکوت شد. سور‌و‌ساتچی گفت:

- من بچه ندارم. فرصتش پیش نیامد.

گروهبان پرس‌و‌جویش را از سر گرفت.

- پدر و مادر که داری! ببین، خانم، از پدر و مادرت بگو. اسم من رادوست. گروهبانم. خیابان شِرش‌میدی زندگی می‌کنم. پدر و مادرم هم همان‌جا زندگی می‌کردند. می‌توانم از پدر و مادرم بگویم. حالا تو از پدر و مادرت بگو. بگو پدر و مادرت که بودند.

- اسمشان فلِشار بود، فقط همین.

- بله، فلِشار فلِشار است، مثل رادو که رادوست. ولی آدم مشخصاتی دارد. مشخصات پدر و مادرت را بگو. چه کاره بودند؟ چه کاره‌اند؟ خانوادۀ فلِشار چه کار می‌کردند؟

- کشاورز بودند. پدرم علیل بود و نمی‌توانست کار کند. چون ارباب، اربابش، اربابمان فلکش کرده بود. البته گذشت به خرج داده بود چون پدرم خرگوش شکار کرده بود که مجازاتش مرگ است. ولی ارباب به او رحم کرد و گفت: «صد ضربه چوب بزنیدش!» آن وقت پدرم زمین‌گیر شد.

- خب، بعد؟

- پدربزرگم پروتستان بود. کشیش محله او را روانۀ گالی کرد. آن زمان من خیلی کوچک بودم.

- دیگر چه؟

- پدرشوهرم نمک قاچاق می‌کرد. شاه دارش زد.

- شوهرت چه؟ او چه کار می‌کرد؟

- می‌جنگید.

- برای که؟

- برای شاه.

- دیگر برای که؟

- برای اربابش.

- و بعد؟

یکی از سربازها فریاد زد:

- لعنت به این وحشی‌ها!

زن از ترس یکه خورد. سور‌و‌ساتچی با ملایمت گفت:

- ببین، خانم، ما پاریسی هستیم.

زن دو دستش را به هم گرفت و فریاد زد:

- وای، خدای من! یا عیسی مسیح!

گروهبان گفت:

- خرافات بس است!

 

 

بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمی‌شود.

بخش بعدی متن را می‌توانید در نود و سه - قسمت سوم مطالعه نمایید.

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


  • منبع: کتاب نود و سه - انتشارات هرمس
  • تاریخ: دوشنبه 3 مرداد 1401 - 01:36
  • صفحه: ادبیات
  • بازدید: 2055

یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

ارسال نظر

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 4907
  • بازدید دیروز: 1940
  • بازدید کل: 22923846