Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

آدم خوران - قسمت آخر

آدم خوران - قسمت آخر

نوشته ی: ژان تولی
ترجمه ی: احسان کرم ویسی

اگر جمعیتی از مردم مرتکب یک جنایت بشوند حکم چیست؟ اگر صدها نفر در روستایی در فرانسه، که بیش ترشان هم همدیگر را نمی شناختند، جوانی را بگیرند و به طرز فجیعی به قتل برسانند، طوری که هرکس که این ماجرا را می شنود از وحشت به خود بلرزد، واقعاً در این مورد حکم چیست؟ چه قضاوتی باید در کار باشد؟ برای آن که بفهمیم چه شد و چرا نجیب زاده ای به نام آلن دو مونی این گونه هدف قرار گرفت، باید پیش زمینه ای را توضیح دهیم.

دهکده ی اوتفای در جنوب غربی فرانسه، در شهرستان دوردونی قرار دارد. جمعیت این دهکده حتی امروز هم به بالای صد نفر نمی رسد و در زمان وقوع قتل، یعنی سال 1870، جمعیت کم تری آن جا زندگی می کردند؛ جمعیتی حول و حوش 45 نفر که شغل بیش ترشان کشاورزی بود. در آن سال ها هنوز تعلیم و تربیت همگانی نشده بود و بیش تر آدم هایی که در روستا زندگی می کردند بی سواد بودند و اطلاعات کمی از اتفاقات جهان خارج داشتند. آن سال، فرانسه وسط جنگی وحشیانه با پروس بود. قتل آلن دو مونی یک ماه پس از شروع این جنگ اتفاق افتاد. شایعاتی از وجود جاسوس و خرابکار در بین مردم دهان به دهان می چرخید. وضع معیشتی مردم به خاطر جنگ بدتر شده بود. بیش تر اشراف به خاطر سیاست های غلط ناپلئون سوم از او متنفر بودند و همین آن ها را در بین توده ی مردم که امپراتورشان را دوست داشتند منفور کرده بود. دولت برای تأمین هزینه ی جنگ مالیات وضع کرده بود ولی خیلی ها توان پرداخت آن را نداشتند. از همه ی این مسائل که بگذریم دوردونی دچار خشک سالی بی سابقه ای شده بود که اوضاع را وخیم تر کرده بود. بیش تر دام ها تلف شده و اوضاع اقتصادی در وخیم ترین شکل خود بود. با این شرایط احتمالاً درک می کنید که مردمان آن روستا عصبی تر از حد معمول بودند.

در کنار این آشوب و ناآرامی، جشنی سه روزه برای بزرگداشت سالروز جمهوری اول در اوتفای برگزار شده بود. این جشن از معدود رخدادهایی در سال محسوب می شد که مردمان محلی می توانستند میگساری کنند و دلی از عزا دربیاورند. پیشه وران و فروشندگان دوره گرد از اطراف می آمدند و در این جشنواره شرکت می کردند تا کالاهای خود را بفروشند. هیچ کس آن روز، در شانزدهم اوت 1870، به ذهنش هم خطور نمی کرد که قرار است چه اتفاق وحشتناکی رخ بدهد؛ از همه بی خبرتر جوانی به نام آلن دو مونی بود که به آن جا می آمد تا گوساله ای بخرد. قربانی، سی و دو ساله و مجرد، از خرده مالکان آن منطقه بود. او با خانواده اش در برتانی، بین دو دهکده ی اوتفای و بوساک، زندگی می کرد و پدرش حدود هشتاد هکتار زمین در اوتفای داشت. یک پایش می لنگید و به همین علت از خدمت معافش کرده بودند ولی خودش تصمیم داشت به جبهه برود و برای میهنش بجنگد. دغدغه ی خود آلن بیش تر باغ و کشاورزی و مسائلی از این قبیل بود تا سیاست. کسی چه می دانست که او قرار است به طرز هولناکی قربانی سیاست و خشم مردم شود؟

از بخت بد، آلن با پسرعمه اش، کامی دو مایار، در جشن روبه رو می شود و همراهی اش می کند. کامی دو مایار، آدم کله شقی بود و عاشق بحث و جدل با هر کسی بود که با او مواجه می شد. دربارهی بیش تر موضوعات نیز دیدگاه تند و تیز داشت که غالباً مخاطبش را آزرده خاطر می شد. دو مایار با این که می دانست مردم آنجا اکثراً طرف دار امپراتورند، شروع کرد به سر به سر گذاشتن آن ها و با گفتن این که فرانسه قطعاً در جنگ شکست خواهد خورد آن ها را عصبانی کرد. همچنین گفت که شکستی که ناپلئون می خورد هزینه ی زیادی برای مملکت به بار می آورد و او را از قدرت خواهد انداخت. دو مایار احتمالاً انتظار داشت حرف هایش واکنش های مخالف ولی ملایمی در پی داشته باشد و فکرش را هم نمی کرد که حرف هایش چه قدر خطرناک بوده اند.

جمعیت سیاه مست بودند و آن قدر نوشیده بودند که دیگر خوب و بد را از هم تشخیص ندهند یا عقل خود را از دست بدهند. در این موقعیت حتی سرباز یا ژاندارمی هم آن جا نبود. البته آن موقع کسی فکر نمی کرد توی جشن به این گونه افراد نیازی باشد. جمعیت خیلی زود دور هم جمع شدند. دو مایار که موقعیت را ناجور می دید پا به فرار گذاشت و مردم عصبانیت خود را به سمت همراه او – آلن دو مونی بخت برگشته – نشانه رفتند. هرچند برخی از همسایگان سعی کردند از آلن دفاع کنند اما جمعیت حرفی به گوشش نمی رفت. تنها چیزی که در آن لحظه به سرشان خطور کرده بود این بود که آن ها یک جاسوس پروسی گرفته اند و به جز این چیزی مجاب شان نمی کرد. برادران کامپو اولین کسانی بودند که پنجه به روی آلن انداختند. طوری که گزارش شده سر دسته ی جمعیت آهنگری به نام شامبر بوده که همان حوالی زندگی می کرد و اصرار داشت که «عدالت» را برپا کنند. معلوم نیست که او با قربانی خصومتی داشته یا نه. این که او جمعیت را تشویق کرده یا جو عصبی جمعیت او را به سمت این تصمیم کشانده فرقی در آن چه پیش آمده نمی کند.

کشیش دهکده تلاش کرد با تپانچه ای به نجات نجیب زاده ی نگون بخت بشتابد، اما هجوم بیش از حد جمعیت، که به چند صد نفر رسیده بود، موجب شد تا عقب نشینی کند. طوری که از شواهد پیداست، شامبر جمعیت مجنون را به مجازات آلن دو مونی تشویق کرد و اعلام کرد که محکوم را باید در راه دفاع از فرانسه اعدام کنند. اتفاقاتی که بعدش افتاد از دردناک ترین لحظاتی بود که دو مونی در زندگیش تجربه کرد و حدود دو ساعت به طرز فجیعی شکنجه شد. حتی زنان و کوکان هم در این شکنجه شرکت کردند.

جمعیت با ابزار مزرعه و چوب و چنگک و هر چیزی که در دست شان جا می شد و می توانستند با آن آزار و شکنجه ای بدهند، قربانی را به باد کتک گرفتند. چند نفر از هم ولایتی های آلن هرچه تلاش کردند با گفت و گو منصرف شان کنند موفق نشدند و جمعیت آن ها را دور کردند. در این اثنا، کسانی هم در این کشتار وحشیانه شرکت نکرده بودند، دور گرفتند و قتل انسانی را به تماشا نشستند.

مرگ هولناک آلن دو مونی فرانسه را تکان داد و دیری نگذشت که به تکان دهنده ترین خبر سال تبدیل شد. نباید نقش مطبوعات را در محکومیت متهمان دست کم گرفت. روزنامه ها هر روز درباره ی جزئیات قتل مطلب می نوشتند و بین مردم پخش می کردند. شاید اگر این قتل چند دهه قبل اتفاق افتاده بود این قدر سر و صدا نمی کرد.

هرچند مدتی بعد از ماجرا، روال زندگی به حالت اول برگشت و مردم زندگی شان را ادامه دادند، اما هنوز هم قتل آلن دو مونی معمای عجیبی است. این که انسان تا چه حد می تواند تندخو باشد و نابهنجار رفتار کند از مسائلی است که وحشت به جان مان می اندازد.

ژان تولی رمان آدم خواران را براساس این وقایع تاریخی نوشته است. او برای نوشتن داستانش به گزارش های پلیس و دادگاه بسنده نکرده و شخصاً به روستای اوتفای رفته و آن قدر مردم آن دهکده را سؤال پیچ کرده که تهدیدش کرده بودند اگر بازهم به آن جا برگردد او قربانی جدید خواهد بود! نثر ژان تولی در این کتاب گاه بسیار غنی و شاعرانه و گاهی در حد یک گزارش بی روح پلیس افت و خیز می کند. و البته این خصوصیات نوشته های اوست که با زبان بازی می کند. ژان تولی عاشق بازی کردن با مفاهیم انسانی هم هست و با وارونه کردن عرف و معانی، دید تازه ای به خواننده می دهد که معمولاً برایش تازگی دارد. مفهوم جمعیت برای ما قدرت و همبستگی را به یاد می آورد ولی در این کتاب با وارونه کردن این مفاهیم چهره ای سیاه و خطرناک از جمعیت را می بینیم. ژان تولی نویسنده ای بی حاشیه است.

خودش می گوید «دوست دارم توی حباب خودم زندگی کنم و فقط بنویسم.»

 

 

بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمی‌شود.

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


  • منبع: کتاب آدم خوران انتشارات جهان نو
  • تاریخ: شنبه 23 فروردین 1399 - 12:32
  • صفحه: ادبیات
  • بازدید: 2733

یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

ارسال نظر

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 21
  • بازدید دیروز: 4429
  • بازدید کل: 23058052