روزی شخصی نزد من آمد و تقاضا کرد در جلسه کمیته استقبال که قرار بود شب همان روز تشکیل شود، شرکت کنم.
این دعوت بهیچ وجه باعث تعجب من نشد، زیرا از بدو کودکی عادت داشتم عضو لاینکف و دائمی کمیته های استقبال باشم. یگانه موردی که باعث شد در یکی از این کمیته ها حضور نیابم، روز تولدم بود، (بهمین مناسبت پدرم، قابلمه و خانم همسایه مان به عضویت کمیته برگزیده شدند)، جز این مورد، هرگز اتفاق نیفتاده بود که حضور نداشته باشم و هرگز هم چنین موردی پیش نخواهد آمد.
علت این امر آن است که اولا من «استعداد خاصی» برای این کار دارم، کاری که بنظر میرسد چنانچه قرار می بود برای انجام آن مزدی پرداخته شود فاقد این «استعداد خاص» میشدم و ثانیاً تصور میکنم نتوان حتی یکنفر از اهالی صربستان را پیدا کرد که لااقل یکبار عضو یکی از این کمیته ها نشده باشد. البته همه شما مسبوقید که استقبال و مشایعت کردن، محبوبترین مشغله ما است. ما حتی برنامه مدون و متوالی هم برای استقبال داریم که چنانچه چاپخانه دولتی آن را با تیراژ زیاد منتشر کند و در انحصار خود قرار دهد، ممکن است درآمد جدیدی بر عواید دولت بیفزاید.
این برنامه تغییر ناپذیر بشرح زیر است:
1- مراسم استقبال در ایستگاه. خیر مقدم آقای رئیس. (فریاد هورا!)
2- ضیافت. (پس از چاق سلامتیهای پرطمطراق، میهمانها و میزبانها یکدیگر را میبوسند).
3- کنسرت. (با برنامه دائمی کنسرتهای ما)
4- پیک نیک. (صورت غذا. پنیر تازه با پیاز بره سرخ کرده و کباب، تیراندازی و آشامیدنی مشروب توام با «بسلامتی»)
چون برنامه بالا را از حفظ میدانم و ضمناً متقاعدم میکردند که «استعداد خاصی برای این کار دارم» عضویت کمیته را پذیرفتم و عصر همان روز در جلسه کمیته حضور یافتم. پرواضح است که یک زنگ رومیزی در برابر مقام ریاست قرار داشت و تمام اعضای کمیته نیز مدادهای تراشیده خود را بیرون آورده بودند. به این ترتیب جلسه پراهمیت افتتاح شد. نخست یکی از اعضای کمیته اجازه سخن خواست و گفت:
-آقایان، بنده معتقدم که قبل از هر کاری لازم است یکی از مهمترین مسائل را حل کنیم. بلاشک ما بایستی از میهمانان خود استقبال بعمل آوریم، ولی برای این کار داشتن نشان مخصوص برای ما ضروری است.
یکی از حاضران گفت:
-صحیح نیست! اول باید مسکن تهیه کرد.
اولی ادامه داد:
-صحیح، اما توجه داشته باشید که برای یافتن مسکن لازم است نشان مخصوص داشته باشیم.
یکی دیگر از اعضای کمیته رشته سخن را بدست گرفت و گفت:
-آقایان، بعقیده من تنظیم برنامه در رأس مسائل دیگر قرار دارد. خود برنامه راهنما خواهد بود.
همه یکصدا گفتند:
-صحیح است.
همان عضو کمیته ادامه داد:
-پیشنهاد میکنم تنظیم برنامه استقبال را به بن حکیب محول کنیم.
همه اعضای کمیته موافقت خود را با جمله «صحیح است! تصویب می شود». اعلام کردند به این ترتیب من نیز موافقت کردم که برنامه استقبال را تنظیم کنم.
برنامه من چنین بود:
1- مراسم استقبال در ایستگاه: در ایستگاه سه لحظه معین پیش بینی می شود. الف – فرستادن درود، ب- شلیک تیر و ج- غریو وحشتناک: زنده باد! هورا!
2- بازدید شهر. خودتان می دانید که بازدید شهر یکی از مواد لاینکف برنامه مسافران خارجی است که در کشورمان سفر می کنند. برای اینکه افراد خارجی مجال یابند که نقاط دیدنی شهر ما را مشاهده کنند و مطبوع ترین خاطرات ممکن را از پایتخت ما به ارمغان ببرند، چنین بازدیدی کاملا ضرورت دارد. طبق برنامه ام لازم بود آنها شورای قانون گزاری ملی، بنای هنرستان، آرامگاه جوریاکشیج، ساختمان و سالنهای انجمن کشیشان، پارک واقع در میدان سن مارک، بازار زیبای «تاج سبز» و بالاخره دکه آهنین را که در میدان ترازیه برای منظور معینی ساخته شده است، بعنوان نقاط دیدنی شهر بازدید کنند.
3- ضیافت. صورت غذای زیر را برای ضیافت پیشنهاد کردم:
پنیر تازه و تربچه.
سلامتی.
ساردین.
سلامتی.
خاویار.
سلامتی.
سوپ کلم ترش.
سلامتی.
بره سرخ کرده.
سلامتی. ( در این موقع همه حاضرین از فرط مسرت اشک خواهند ریخت.)
سالاد.
سلامتی.
بچه خوک سرخ کرده.
سلامتی. ( در این موقع همه حاضرین همدیگر را بغل کرده و میبوسند.)
پیراشکی.
سلامتی.
قهوه.
سلامتی.
چنین بود خطوط اساسی برنامه ام. برای اجرای این برنامه، پیشنهاد کردم کمیته استقبال را به یک رشته سو کمیته های اصلی و فرعی تقسیم کنیم تا هر کدام از آنها وظیفه معینی را انجام دهد. پیشنهاد کردم سو کمیته های اصلی و فرعی زیر تشکیل شود:
1- سوکمیته برگزاری ضیافت. لازم بود تذکر مخصوصی مبنی بر خودداری از خوردن خاویار باین سو کمیته داده شود. معلوم نیست به چه علت همیشه در ضیافت ها این وضع پیش می آمد که با اینکه خاویار در صورت غذا پیش بینی می شد، معهذا سرمیز شام خبری از آن نبود. بعد معلوم می شد که اعضای کمیته تدارک ضیافت، ضمن جلسات خود برای تعیین محل مدعوین، تدریجاً با خاویار ته بندی می کردند. البته من حاضرم اقرار کنم که خاویار ته بندی سبک و مناسبی است و بعلت وزن کم خود قادر نیست باری روی وجدان اعضای کمیته باشد، ولیکن بهرحال بهتر بود که هم در صورت غذا و هم روی میز ضیافت وجود داشته باشند.
2- سوکمیته تزئینات. ما مردم صربستان آنقدر نشان و مدال داریم که وقتی بمناسبت اعیاد، یک نمایشگاه کامل از آنها را برسینه خود میآویزیم، میتوانیم خود بخود بعنوان یک کمیته تزئینات تلقی شویم. اما منظور من چنین کمیته ای نیست، بلکه کمیته دیگری است که باید پرچم بیاویزد و خیابان ها را با گل و سبزه تزئین کند. این سوکمیته بسیار مهمی است زیرا چنانچه سبزه بیشتری فراهم و همه جا نصب کند و از هر نقطه ای که ممکن باشد پرچم بیاویزد، موفق خواهد شد عیوب فراوانی را که بخاطر وجود آنها پدران ما مجبور خواهند بود از فرط خجالت سرخ شوند، بپوشاند. مثلا این سو کمیته می تواند با ساختن دیوارهایی از سبزه، مدخل خیابان هائی را که سواره رو آنها رو به ویرانی نهاده است، مسدود سازد، یا مستخدمین و نگهبانان انجمن شهر را که لباسهای کثیف و مندرس دارند، بطور کلی سر تا پا با سبزه بپوشاند و بدست هر کدام از آنها پرچمی بدهد، بدین ترتیب این افراد ژنده پوش اهرام متحرکی بنظر خواهد رسید. مجموع اقدامات مشابه ممکن است شهر ما را زیبا جلوه سازد.
3- سوکمیته ابراز احساسات. دو نفر از اعضای شورای شهر و همچنین چند نفر از ناطقان مشهور شهر که با ایراد سخنرانی های متعدد در مجامع سیاسی حلقومشان را چون پولاد آب داده اند و به این نحو خود را در برابر امکان گرفتگی سینه بیمه کرده باشند. بایستی بعضویت این سو کمیته برگزیده شوند. کمیته مذکور موظف است بکوشد با صدای هر چه رساتر فریاد بکشد و وادارد همه مردم نیز فریاد بکشند تا یکی از برجسته ترین خطوط مشخصه خصلت ملی ما بر میهمانان شهر نمایان شود.
4- سوکمیته انتقال مهمانها. نیرومندترین اعضای کمیته استقبال بایستی به عضویت این سوکمیته انتخاب شوند، تا بتوانند به میهمانان خارجی ما عملا نشان دهند که ما مردمی هستیم که قادریم هرگونه بار گران را برگرده خود تحمل کنیم. وظیفه ای که در برابر سوکمیته قرار می گیرد عبارت از این است که بمحض اینکه یکی از مهمانها عبارتی بیان کرد فوراً بلندش کنند، روی شانه سوارش کنند و با کمک و همراهی اعضای سو کمیته ابراز احساسات، وی را حمل نمایند.
5- کمیسیون آبشار. منظور از این کمیسیون، آن کمیسیونی نیست که هنوز هم نتوانسته است درباره نوع توپهای مورد نیاز کشورمان تصمیمی اتخاذ کند. بهیچ وجه ضرورتی ندارد که کمیسیون ما نیز در سرتاسر اروپا به سفر پردازد، بلکه کافی است فقط تا کلیسای سن مارک قدم رنجه فرماید و خمپاره اندازهای کهنه و فرسوده کلیسا را، صرفنظر از سیستم و کالیبرشان، بطور عاریه از متولیان کلیسا بگیرد. البته این کمیسیون، خمپاره اندازهای مورد نیازش را بسهولت بدست خواهد آورد، زیرا اولا متولیان کلیسای سن مارک آدمهای بسیار مهربانی هستند و ثانیاً تصور نمیکنم این امر منجر بمداخله دولت اتریش گردد. کمیسیون آتشبار بمحض دریافت خمپاره اندازها، سو کمیته شلیک نامیده خواهد شد.
نمیدانم چرا آخر سر، کمیته استقبال زیر بار برنامه من نرفت!