کارتان را در جاهای مختلف فهرستبندی و فهرستها را با هم هماهنگ کنید.
بخشی از برنامه شما برای بکآپ گرفتن ممکن است در سیستم فهرستبندیتان ایجاد اطناب کند. به عبارتی، شما میخواهید یک جت نویسندگی را خلبانی کنید که دست کم سهتا موتور دارد.
به عنوان نمونه، میتوانم برنامهای را برایتان شرح دهم که برای سازماندهی فضای فیزیکی و مواد و مصالح نوشتاری یکی از کتابهایم، «افسون دستور زبان»، به تدریج تکامل پیدا کرد. یک قفسه پر کتاب، میز کوچکی که مرتبطترین و مناسبترین مواد و مصالح کارم روی آن چیده شدهاند و توی کامپیوترم، ویرایشهای مختلف از نسخههای اولیه نوشتههایم را در نظر بگیرید. مجموعهای از پوشهها را تدارک دیدم که هر کدامشان متناظر با اسم احتمالی یکی از فصلها بود. کارتهای یادداشتم هم زیرنویسهایی داشت که مواد و مصالح اضافهای را که ممکن بود بهشان نیاز پیدا کنم، بهم یادآوری میکردند؛ مثلا «یادت نره اون چیزا رو از اورول و هاکسلی یادداشتبرداری کنی». مواد و مصالح توی پوشهها اولین نسخههای فصلها را که توی کامپیوترم ذخیره کرده بودم، به من نشان میدادند.
نقشه دیواری تهیه کنید:
[چند سال پیش] یک تیم پژوهشی از سنپترزبورگ تایمز مجموعهای از داستانها را منتشر کرد که کودکآزاری در یک شبانهروزی مخصوص نوجوانان مسئلهدار را در شمال فلوریدا به تصویر میکشید. این کار، پروژهای بلندپروازانه و معطوف به توسعه اجتماعی بود که به ایجاد اصلاحات دامنهدار کمک میکرد و جایزهها و افتخارات مهم زیادی هم ـ از جمله انتخاب به عنوان یکی از سه فینالیست جایزه پولیتزر ـ به دست آورد.
[یکبار] یکی از گزارشگرها و ویراستارها که جزو تهیهکنندههای «به خاطر اصلاح خودشان» بود، من را به بازدید محل کارشان برد؛ اتاق کنفرانسی کوچک در طبقه سوم. دیوارهای دفتر به طور کامل با کارهای جاری پوشیده شده بودند: متنها، عکسها، جدولهای زمانبندی، بازیگران اصلی، اسناد و مدارک. در واقع، چشماندازی 360 درجهای از تمام ماجرا تدارک دیده شده بود؛ چرخهای از روایت.
مثال مشهوری از نقشه دیواری را در کار گی تالیسی ـ نویسنده «فرانک سیناترا سرما خورده است»، یکی از معروفترین شرح حالهای مجلهای قرن بیستم ـ میتوان مشاهده کرد. تالیسی بر اساس گزارشگیری، پژوهش و مشاهده شخصی دامنهدارش، داستانش را در سلسلهای از صحنهها روایت کرد. او تعدادی برگه به اندازه پوستر تهیه و نزدیک میز کارش به دیوار آویزانشان کرد. آنها با همدیگر یک پرده درست کردند؛ راهنمایی انداموار برای کاری در حال تحول. شنیدهام که تالیسی میتوانسته عقب بایستد و ارتباطات کلان میان بخشها را مورد مطالعه قرار دهد، اما در عین حال با دوربینهای دوچشمی کوچک هم به نقشهاش نگاه میکرده و به این ترتیب میتوانسته حتی روی یک نقش کوچک هم تمرکز کند.
اگر لازم است، دوباره دربارهاش تحقیق کنید:
همیشه اتفاق میافتد، پس به خاطر از دست دادن مواد و مصالح کلیدی پژوهشتان احساس شرم نکنید. وقتی در این وضعیت و موقعیت قرار گرفتید، به قول معروف، تسلیم سرنوشت شوید و دوباره دربارهاش پژوهش کنید. لازم نیست دست به اعتراف بزنید: «متاسفم، رئیس بزرگ، دفترم رو توی ماشین دخترم ـ که اون روز قرض گرفته بودم ـ جاگذاشتهم و حالا اون برگشته دانشگاهش. برای همین با کمال شرمندگی مجبورم دوباره اون چیزا رو درباره بیوفاییهای مرسوم زناشویی از شما بپرسم.» به جای این، اگر آنقدری خوششانس بودید که دوباره به مرجعتان دسترسی پیدا کنید، فقط به اون بگویید دارید اطلاعاتی را که پیشتر جمعآوری کردهاید، یکبار دیگر بررسی میکنید. حتی فراتر از این، ممکن است عدو سبب خیر شود. این امکان وجود دارد ـ اگر رئیس بزرگ دوباره با شما صحبت کند ـ چیزهایی را بهتان بگوید که در مصاحبه اولی از قلم افتادهاند. شاید چیزی به یادش بیاید. یا شاید به حرفهایگری شما اعتماد کند. در کار روزنامهنگاری حکمتی عمومی وجود دارد مبنی بر این که تماس تلفنی یا مصاحبهای اضافه همیشه کمککننده است و این که وقتی دفترچهتان را میبندید و فرو میکنیدش توی جیب عقبتان، شاید هنوز مرجعتان خیلی چیزها برای گفتن داشته باشد.