Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی (نوشته های دکتر شریعتی)

چقدر با همه ی حرف ها بیگانه شده ام! کجایم؟ همچون پرنده ای بلند پرواز بر فراز همه ی شعرها و عشق ها، همه ی فهم ها و حرف ها چرخ می خورم. دلم حلقوم تشنه ای است در زیر باران بهارینی که از غیب بر زمین فرو می کوبد. می بارد و می بارد. هر قطره ای کلمه ای چه زلال،چه خوب!

" دکتر علی شریعتی" 
(کویر/352)

شگفتا! وقتی که بود، نمی دیدم. وقتی می خواند، نمی شنیدم. وقتی دیدم که نبود. وقتی شنیدم که نخواند.
چه غم انگیز است که وقتی چشمه ای سرد و زلال در برابرت می جوشد و می خواند و می نالد، تشنه ی آتش باشی و نه آب؛ و چشمه که خشکید، چشمه که از آن آتش که تو تشنه ی آن بودی بخار شد و به هوا رفت؛ و آتش کویر را تافت و در خود گداخت و از زمین آتش رویید و از آسمان آتش بارید، تو تشنه ی آب گردی و نه تشنه ی آتش. و بعد عمری گداختن از غم نبودن کسی که تا بود، از غم نبودن تو می گداخت!

" دکتر علی شریعتی"
(کویر/141)

در عشق رقیب منفور است و در دوست داشتن است که "هواداران کویش را چو جان خویشتن دارند"؛ که حسد شاخصه ی عشق است چه، عشق معشوق را طعمه ی خویش می بیند و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش نرباید؛ و اگر ربود،با هر دو دشمنی می ورزد و معشوق نیز منفور می گردد. و دوست داشتن ایمان است و ایمان یک روح مطلق است. یک ابدیت بی مرز است. از جنس این عالم نیست!

" دکتر علی شریعتی"
(کویر/108)

چه بسیار دل هایی که می پرستند و نیکی می ورزند و پرستش و تقوا و نیکی نیز در آن ها زشت و آلوده و پلید است؛
و چه دل ها که عشق می ورزند و گناه می کنند و خطا، و هوس و گناه و خطا نیز در آن ها زیبا و پاک و زلال است.

" دکتر علی شریعتی"
(کویر/147)

عشق، لذت جستن است؛ و دوست داشتن، پناه جستن. عشق غذا خوردن یک گرسنه است و دوست داشتن "همزبانی در سرزمین بیگانه یافتن" است.

" دکتر علی شریعتی"
(کویر/109)

و تو آموختی که آن چه دو روح خویشاوند را در غربت این آسمان و زمین بی درد،
دردمند می دارد و نیازمند بی تاب یکدیگر می سازد،
دوست داشتن است؛ و من در نگاه تو ای خویشاوند بزرگ من،
ای که در سیمایت هراس غربت پیدا بود و در ارتعاش پر اضطراب سخنت شوق فرار پدیدار!
دیدم که تبعیدی این زمینی و قربانی معصوم این زمان.

" دکتر علی شریعتی"
(کویر/154)

و من در آن تیغه ی مرموز و ناپیدای نگاه تو که از عمق چشمان پر غوغایت، آن من پنهان شده در عمق خویشتنم را خبر می کرد و در گوشش قصه های آشنایی می سرود، خواندم که تو نیز، ای "در وطن خویش غریب"، هموطن منی و ما ساکنان سرزمین دیگریم و بیهوده اینجا آمده ایم؛

و همچون مرغان ناتوانی، طوفان دیوانه ی عدم تو را در زیر این سقف ساده ی بسیار نقش بیگانه افکنده است؛
و چهره ی آشنای تو را در انبوه قیافه ی راحت و بی اضطراب خلایق بازشناختم و محتاج تو شدم و بوی خوش دوست داشتن،
مشام "بودن"م را پر کرد و هوای دوست داشتن، فضای خالی جانم را سرشار کرد و در "داشتن تو" آرام گرفتم.

" دکتر علی شریعتی"
(کویر/154)

چرا این راه را با من آغاز نمی کنی؟ چرا چیزی نمی گویی؟ چرا دستم را رها می کنی؟ چرا پریشانی؟
چرا می گریی؟ مرا تنها رها مکن.
راهی را که تو از رفتن عاجزی، چگونه من، من که یک گام بی تو برنگرفته ام،
من که یک لحظه دستم را از دست تو برنداشته ام، من که هرگز بی تو نبوده ام، می توانم بی تو تنها بروم؟
چگونه؟ من بی تو راه رفتن را نمی دانم، نمی توانم.
مرا تنها مگذار! مرا به که می سپاری؟ چیزی بگو!

" دکتر علی شریعتی"
(کویر/163،164)

 

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 5624
  • بازدید دیروز: 2621
  • بازدید کل: 23899676