بالاخره بعد از سال نو، هوا طوری میشود که بتوان به به ساحل شمالی رفت؛ اولین شکار ما در زیر آب در بوکا تابلا (Boca Tabla) در شمال غربی کوراچائو (Curacao) بود. جایی که خیزاب، غار بزرگی در صخرههای ساحل ساخته بود. در آن روز، موجها کم ارتفاعتر از همیشه بودند. آب، بینهایت زلال بود و ما با شادی به سوی جایی شنا میکردیم که مرجان و ماهی خاردار زیادی پیدا میشد.
برای جلوگیری از اینکه ماهیهای درگیر شده در مرجانها گیر کنند، نیزههای مخصوص را به یک ریسمان بلند بستیم و هر سه نفر همزمان به اعماق آب رفتیم. در لحظهای که آلفرد، نیزه را به یک ماهی خاردار زد، من و یورگ با تمام قوا ریسمان را کشیدیم و واقعاً موفق شدیم که ماهی در حال جنبش را از میان مرجانها بیرون بکشیم.
بیخبر از همهجا با غنیمت خود شنا کنان رفتیم. ناگهان دیدم که یورگ به جایی خیره شده است. البته دلیل هم داشت. سه کوسه ماهی با سرعتی باورنکردنی از سه جهت مختلف به سوی ما میآمدند.
بعدها اتفاق افتاد که باز هم به همان صورت مورد حملۀ کوسه ماهیها قرار بگیریم و سرعت آن حیوانات را شصت، هشتاد و شاید صد کیلومتر در ساعت تخمین میزدیم. اما به هیچ عنوان نمیتوان در قالب کلمات، حالتی را که یک کوسه ماهی با چنان سرعتی به فرد حمله میکند، توصیف کرد؛ این را باید خود شخص تجربه کرده باشد. کوسه ماهی در میدان دید قرار میگیرد و در لحظۀ بعد، به فرد رسیده است. ضربات شلاقوار دم وحشی او بهقدری سریع و قوی هستند که نمیتوان آن را دید، اما به وضوح از زیر آب شنیده میشود.
<p><a href="http://cafekhoondani.com/signup" target="_blank"><img src="http://cafekhoondani.com/cafeh/804b/uploads/95/333.png" border="0" width="333" height="296" style="float: left; border-width: 0px; margin: 20px;" /></a></p>
در لحظۀ خطر، در کمتر از یک ثانیه متوجه شدم، داشتن یک کارد برای دفاع از خود در مقابل کوسه ماهی تا چه اندازه بیهوده است. حتی اگر کشیدن آن از غلاف به موقع انجام گیرد. با یک اسلحۀ احمقانه چه کاری میتوان علیه آن هیولای قوی انجام داد؟ نه، داشتن یک کارد بیهوده است. البته این موضوع را بعدها به کرات خواندیم. وقتی کوسه ماهی حمله میکند، مثل برق میآید. بعد حملۀ خونین خود را در حال حرکت به پایان میرساند و در لحظۀ بعد با غنیمت خود ناپدید شده است. هیچ هم اهمیتی ندارد که فرد با کارد چه میکند.
بنابراین کوسه ماهیها به سرعت به سوی ما میآمدند. برای یک لحظه قدرت حرکت از ما سلب شد. یکی از ما از شدت وحشت در آب فریاد زد. هیچیک از ما بعدها بهخاطر نداشت که در واقع چه اتفاقی افتاد، اما خوشبختانه یک نفر با صدای تیزی در آب فریاد زد و این کار او تأثیری شگفتآور داشت. در همان لحظه گویی کوسهها به دستور یک قدرت بالاتر از اطراف ما دور شدند و به همان سرعتی که آمده بودند، رفتند.
بهنظر می رسید که یکی از کوسهماهیها، یک کوسه ماهی جوان با راههای عمودی، از ترس خود خجلتزده شده است، زیرا از فاصلۀ سی متری ما بازگشت و دوباره خشمگینتر حمله کرد. ما سه نفر همزمان فریاد زدیم. این مرتبه فریاد ما او را رسماً به یک طرف انداخت. به سرعت فرار کرد و ما دیگر آن را ندیدیم.
نفس بریده و کاملاً خسته به سطح آب آمدیم و میدانستیم که سلامت تمام اعضای بدن خود را فقط مدیون یک اتفاق هستیم. سرنوشت مهربان در لحظۀ خطر بزرگ، تنها اسلحهای را به ما داد که در زیر آب علیه حملۀ کوسه ماهیها وجود دارد: باید سر کوسه ماهیها فریاد زد.