Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

کلئوپاترا. نویسنده: ویل کاپی مترجم: نجف دریابندری

کلئوپاترا. نویسنده: ویل کاپی  مترجم: نجف دریابندری

آنتونیوس و کلئوپاترا ذوق‌شان با هم جور بود هم‌د‌یگر را خوب درک می‌کردند. مثلاً بعضی شب‌ها که حوصله‌شان سر می‌رفت لباس گدایی می‌پوشیدند (چون گمان می‌کنم گدایی در آن زمان اونیفورم مخصوصی داشته است) و تو کوچه‌ها ولو می‌شدند. در خانه‌ها را می‌کوبیدند و ...

 کلئوپاترای هفتم، ملکه‌ی مصر، دختر بطلیموس هشتم بود: اسم مادرش معلوم نیست چه بوده، اما این موضوع هیچ اهمیتی ندارد؛ چون زنی که زن بطلیموس هشتم بشود معلوم است چه‌جور زنی است.

این بطلیموس به بطلیموس نی‌زن معروف بود، چون که صبح تا غروب می‌نشست نی می‌زد. مصری‌ها او را از مملکت انداختند بیرون، اما او چون خاصیت ارتجاعی داشت فوراً برگشت سرجای اولش. با همه‌ی این‌ها در سال 51ق.م. زندگانی را بدرود گفت و مملکت مصر را گذاشت برای کلئوپاترا و پسر برادر چهارده ساله‌ی او، بطلیموس چهاردهم.

حالا چه‌طور شد که یک‌هو از بطلیموس هشتم پریدند به بطلیموس چهاردهم، مطلبی است که راستش من خودم هم درست سر در نمی‌آورم. ظاهراً بطلیموس‌ها این‌طوری بودند. علاوه بر این، بطلیموس‌ها در اوایل کار خون یونانی خالص درجه یک توی رگ‌هایشان جاری بود، ولی تا کار به کلئوپاترا و برادرزاده‌اش رسید، ناچار مقداری خون ناخالص هم وارد خونشان شده بود، حالا از چه راهی من نمی‌دانم، به طوری که در آن موقع خونشان از درجه‌ی دو هم چیزی پایین‌تر رفته بود.

باری، کلئوپاترا و بطلیموس چهاردهم آب‌شان توی یک جو نمی‌رفت، چنان که نباید هم می‌رفت، و ظاهراً کلئوپاترا حساب کار دستش بود. چون که در آن موقع فرمانروای واقعی مصر خواجه‌ای بود به اسم پونتیوس، و کلئوپاترا گویا نتوانست دل‌ او را به دست آورد (گرچه حالا خودمانیم، چطوری می‌توانست؟) این بود که اوضاعش قدری ناجور شد و چیزی نمانده بود که همان نصفه تخت و نیم‌تاجش را ول کند و از ترس جانش به سوریه پناهنده شود. در این موقع کلئوپاترا بیست و یک سال داشت و خیلی هم ناراحت بود، چون که احساس می‌کرد در زندگی به هیچ‌جا نخواهد رسید.

اما دست برقضا در همین ایام بود که یولیوس قیصر یا ژول سزار خودمان که می‌گویند بزرگ‌ترین مرد رومی تاریخ بود، تصمیم گرفت سری به مصر بزند، چون که در آن‌جا، چنان که خواهیم دید، کارهای خیلی واجبی داشت. اما همین که قیصر وارد مصر شد، کلئوپاترا هم از آن‌طرف آمد تا راجع به مسائل جاری با قیصر وارد مذاکره شود.

کلئوپاترا ترتیبی داد که او را لای لحاف گرم و نرمی پیچیدند و به حضور قیصر بردند. وقتی که قیصر لای لحاف را باز کرد کلئوپاترا از آن تو در آمد و بقیه‌ی شب را درباره‌ی مسائل جاری فی‌مابین دو کشور به مذاکره پرداختند. البته بعضی‌ها عقیده دارند که آن دو گاهی که حوصله‌شان از مسائل جاری فی‌مابین دو کشور سر می‌رفت قدری هم به مسائل غیر جاری فی‌مابین خودشان می‌پرداختند، ولیکن خود ما در این خصوص عقیده‌ای ابراز نمی‌کنیم.

به هر حال، نتیجه‌ی مذاکرات این شد که قیصر کلئوپاترا را دوباره بر تخت نشاند، منتها این‌بار در کنار بطلیموس پانزدهم که یک برادر دیگرش بود، چون که معلوم نیست به چه علت بطلیموس چهاردهم دو روز قبل از به تخت نشستن کلئوپاترا و بطلیموس پانزدهم با نهایت تاسف توی آب افتاده بود و غرق هم شده بود. یعنی البته فقط سرش توی آب افتاده بود و باقی بدنش کنار حوض دراز کشیده بود. این ابلهانه‌ترین شکل غرق شدن توی حوض است، چون که اگر قرار باشد آدم توی حوض غرق بشود اقلاً باید تمام قد بپرد توی آب که آب‌تنی مضبوطی هم کرده باشد.

اما از قضا عمر بطلیموس پانزدهم هم چندان دراز نبود. یعنی راستش نگذاشتند دراز بشود؛ چون که کلئوپاترا مختصر زهری به او خوراند که منجر به فوت او شد. (البته شما کلئوپاترا را به این مناسبت مورد انتقاد قرار ندهید؛ چون اصولاً در خانواده‌ی بطالسه رسم بود که هر فردی می‌‌بایست هر چندتا از دیگر افراد خانواده را که بتواند چیزخور کند.) اما در عوض کلئوپاترا خواهرش آرسینوئه را زهر نداد، بلکه یک شخص دیگر را وادار کرد به او زهر بدهد.

قیصر پنجاه و چهار سال داشت، کلئوپاترا بیست و یک سال. اما قیصر هنوز خیلی کاربر بود: لاغر و ترکه‌ای و، برخلاف آن‌چه شهرت دارد، ریزه اندام.
قیصر از اوایل پاییز آن سال تا اوایل پاییز سال بعد در مصر ماند و مرتب درباره‌ی مسائل فی‌مابین مذاکره کرد. نتیجه‌ی مذاکرات پسر بود و اسمش را سزاریون گذاشت که به معنی «قیصرک» است. بدین ترتیب حالا دیگر کلئوپاترا حق داشت خودش را رسماً نامزد قیصر بداند.

قیصر بدش نمی‌آمد که او را بگیرد، ولی اشکال کارش در این بود که در شهر خودش یک زن دیگر داشت. از آن‌جا که کارها هیچ‌وقت نباید جور دربیاد همیشه یک جای کار خراب می‌شود، عجیب این‌جاست که در غالب موارد طرف زن دارد.
یولیوس قیصر هم مثل اسکندر کبیر ـکه خیلی مورد ستایش او بودـ عقیده داشت که وجودش جنبه‌ی خدایی دارد. البته بدانید که این آقایان کافر بودند و خدایشان خدای خیلی مهمی نبود، بنابراین اگر هم وجودشان در آن موقع جنبه‌ی خدایی داشته بعداً که خدایان‌شان قلابی از کار در آمدند جنبه‌ی خدایی وجودشان هم ناچار خراب شد. در هر حال مقصود این است که انسان خوب نیست این‌قدر خودپسند باشد.

اما پوشیده نماند که قیصر کله‌اش طاس بود و موهای شقیقه‌هایش هم سفید سفید شده بود. و اما باز پوشیده نماند که قیصر غشی هم بود.
از اقدامات دیگر او یکی کتابی بود که درباره‌ی قتل‌عام مردم گول نوشته بود، و دیگر آتش زدن کتاب‌خانه‌ی اسکندریه بود. البته قیصر نمی‌خواست کتاب‌خانه را آتش بزند، بلکه چون با جنگ دریایی مصر را شکست داده بود، دستور داد کشتی‌های جنگی مصر را در ساحل آتش بزنند، و از آن‌جا جرقه پرید توی کتابخانه و کتاب‌خانه هم آتش گرفت. تقصیر از خود دانشمندان اسکندریه بود که بدون رعایت شرایط ایمنی کتاب‌خانه را نزدیک محل آتش زدن کشتی‌ها ساخته بودند.

در سال 44 میلادی که کلئوپاترا به بازدید رم رفته بود رفقای نزدیک قیصر توطئه کردند و زدند و قیصر را کشتند. کلئوپاترا هم که دید این‌طور شد گذاشت و رفت.
سه سال بعد کلئوپاترا مارکوس آنتونیوس (یا همان مارک آنتونی خودمان) را دید که مردی بود چاق و ریشو. خوب. می‌خواهید چه‌طور بشود؟ چاقی که عیب نیست. مگر طاسی عیب بود؟ کلئوپاترا و آنتونیوس بلافاصه هم‌دیگر را پیدا کردند و تصمیم گرفتند که به کمک هم آسیا را تسخیر کنند، یا شاید هم آسیاب را؛ چون که برای تسخیر آسیا می‌بایست از خواب‌گاه بیرون بیایند و چندین فرسخ راه بروند. و به علاوه آسیا همین جور منتظر نایستاده بود که آن‌ها بیایند تسخیرش کنند. معلوم بود که تقصیر از کلئوپاترا است، چون که وقتی کلئوپاترا با قیصر هم بود باز دو نفری همین خیال را داشتند. عجب زنی بود، نمی‌گذاشت مردها با خیال راحت کارشان را بکنند.

رابطه‌ی کلئوپاترا و آنتونیوس در حقیقت یک قرارداد پایاپای بود، به این معنی که کلئوپاترا برای حفظ تاج و تختش احتیاج به یک حامی گردن کلفت داشت و آنتونیوس هم احتیاج مبرمی به سکه‌ی طلا داشت. اما مردم بدزبان این واقعیات را نادیده گرفتند و پشت سر آن‌ها شروع کردند به بدگویی و همین‌طور بد گفتند و هنوز هم که هنوز است دارند بد می‌گویند. تا به امروز درست دو هزار سال است. حتی وقتی کلئوپاترا برای آنتونیوس یک پسر و دختر دوقلو هم زایید باز هم مردم دست برنداشتند.

اسم دوقلوها را اسکندر هلیوس و کلئوپاتراسلن گذاشتند. من حتی اسم بچه‌ها را ذکر کردم که یک وقت خیال نکنید دارم از خودم در می‌آورم. البته کلئوپاترا و آنتونیوس مخفیانه با هم ازدواج کرده بودند، و در این وقت دوقلوها فقط چهارسال داشتند. بنابراین پیداست که هم‌دیگر را می‌خواستند. آنتونیوس گرچه مانند قیصر جنبه‌ی خدایی نداشت، ولی خوب هرچه بود برای کلئوپاترا مونس بسیار خوبی به شمار می‌رفت.

هیچ وقت هیچ‌کس نمی‌توانست پیش‌بینی کند که این آدم یک لحظه بعد چه کاری خواهد کرد. البته این تعجبی ندارد، چون کار دیگر آدم‌ها را هم نمی‌شود پیش‌بینی کرد و هرکس هم بگوید من می‌کنم بی‌خود می‌گوید. اما در مورد آنتونیوس قضیه به این شکل بود که خودش هم نمی‌توانست؛ یا به عبارت دیگر اگر هم پیش‌بینی می‌کرد به احتمال قوی پیش‌بینی‌اش غلط در می‌آمد. به هر حال، چون آنتونیوس و کلئوپاترا ذوق‌شان با هم جور بود هم‌د‌یگر را خوب درک می‌کردند. مثلاً بعضی شب‌ها که حوصله‌شان سر می‌رفت لباس گدایی می‌پوشیدند (چون گمان می‌کنم گدایی در آن زمان اونیفورم مخصوصی داشته است) و تو کوچه‌ها ولو می‌شدند. در خانه‌ها را می‌کوبیدند و در می‌رفتند و پنجره‌ها را با قلبه سنگ می‌شکستند و غش غش می‌خندیدند. خلاصه پیدا بود از هم‌دیگر خوششان می‌آید؛ چون اشخاصی که از هم‌دیگر خوششان می‌آید خیال می‌کنند دیگران هم از آن‌ها خوششان می‌آید و خیلی لوس و بی‌مزه می‌شوند.

کمی بعد از دوقلوها، آنتونیوس ناچار شد برای کار واجبی به مسافرت برود. این کار واجب عبارت بود از شکست مختصری که می‌بایست در جنگ بخورد و برگردد.
این سفر سه سال طول کشید، و درست در همین موقع بود که فول ویا، زن آنتونیوس، جهان را بدرود گفت. ولی آنتونیوس به جای آن‌که این فرصت را برای ازدواج با مادر دوقلوها غنیمت بشمرد، از آن‌جایی که پیش‌بینی‌اش همیشه غلط درمی‌آمد رفت اوکتاویا را گرفت که خواهر ناتنی اوکتاویون یکی از دو شریک آنتونیوس در حکومت رم بود. آن وقت دوباره برگشت پیش کلئوپاترا. در این موقع جیبش به کلی خالی شده بود و احتیاج به دل‌داری کلئوپاترا داشت. به همین جهت با آن‌که قبلاً اوکتاویا را گرفته بود با کلئوپاترا هم ازدواج کرد. این که می‌گویند آدم زن‌دار نمی‌تواند باز هم زن بگیرد درست نیست؛ یعنی چه نمی‌تواند؟ خلاصه آنتونیوس با کلئوپاترا ازدواج کرد و باقی‌مانده‌ی عمر را با کلئوپاترا به پوشیدن لباس گدایی و ولو شدن توی کوچه‌ها و کوبیدن در خانه‌ها و شکستن پنجره‌ها و انواع و اقسام بی‌مزگی‌های دیگر گذراند. ضمناً یک بچه‌ی دیگر هم ترتیب داد. گاهی هم که کار دیگری نداشتند آنتونیوس صحبت تسخیر آسیا و فرمانروایی بر دنیا را پیش می‌کشید. البته آنتونیوس برای این مقصود اقداماتی هم می‌کرد. مثلاً آرنج راستش را می‌گذاشت روی زانوی راستش و چانه‌اش را می‌گذاشت روی شستش و مدت درازی در فکر فرو می‌رفت. ولی بدبختانه از این اقدامات کمترین نتیجه‌ای به دست نیامد.

آنتونیوس سنش که از پنجاه گذشت روزبه‌روز چاق‌تر و پخمه‌تر و می‌خواره‌تر شد، تا آن‌جا که کلئوپاترا پیش خودش فکر کرد که عشق آن‌ها یک‌سوء تفاهم محض بوده است.
رومی‌ها هم از جریانات اسکندریه خیلی دلخور بودند و حوصله‌شان سررفته بود. طولی نکشید که اوکتاویون پسرخوانده‌ی یولیوس قیصر و برادر زن خود آنتونیوس عصبانی شد و شوهر خواهر خودش را در آکتیوم چنان شکست داد که خود آنتونیوس مات و متحیر شد. بعضی آدم‌های یاوه‌سرا می‌گویند کلئوپاترا خودش آنتونیوس را به اوکتاویون لو داد و خودش هم درست وسط هیرو ویر جنگ ول کرد و با یک پیغام دروغ که برای آنتونیوس فرستاد سبب شد که آنتونیوس خودکشی کند.

اما جریان ماوقع هرچه بود، حقیقت این است که کلئوپاترا فقط سعی می‌کرد که برخلاف جریان سیلاب شنا نکرده باشد.
می‌توان فرض کرد که بعد از این قضیه کلئوپاترا حاضر بود با اوکتاویون کنار بیاید. ولی بدبختانه اوکتاویون آدم نحس بدعنقی بود که چشم‌های سرد و بی‌حالت ریزی داشت و شلوار پشمی دراز می‌پوشید و مدام دم از عفت و عصمت می‌زد، و بدتر از همه تصمیم گرفته بود کلئوپاترا را به رم ببرد و توی قفس کند و به نمایش بگذارد. کلئوپاترا فهمید که این کار آخر و عاقبت خوبی ندارد، و این بود که با آن‌که هنوز سی‌ونه‌ سال بیش‌تر نداشت تصمیم گرفت که شخصاً اقدام به فوت کند.

این را هم بگویم که راجع به قضیه‌ی افعی و سبد انجیر من تحقیقات مفصلی کردم ولی چیزی دستم را نگرفت. باید ببخشید.
کلئوپاترا آخرین ملکه‌ی مصر بود، و بعد از او مصر ضمیمه‌ی قلمرو ملال‌انگیز اوکتاویون شد ــکه همان امپراتوری روم باشد.
ترانه‌سازان و داستان‌سرایان و نمایشنامه‌نویسان به کلئوپاترا حسادت فراوان کرده‌اند و خیلی دنبالش حرف زده‌اند. ولی راستش را بخواهید هیچ دلیلی در دست نیست که این دختر غیراز یولیوس قیصر و مارکوس آنتونیوس با مرد دیگری کار بد کرده باشد. حالا اگر شما باز هم میل دارید زندگی او را به صورت یک عیاشی دورو دراز پیش خودتان مجسم کنید، البته اخیتار با شماست.
درباره‌ی برو روی او عقاید و آرا مختلف است. حتی درباره‌ی رنگ پوست و ارتفاع بینی‌اش اختلاف هست. اگر از من می‌پرسید می‌گویم کلئوپاترا زن چشم و ابرو مشکی بسیار خوشگلی بود. و بینی‌اش هم هیچ عیبی نداشته. قدر مسلم این است که وقتی دستی به سرو روی خودش می‌برده قیصر از دیدنش زهره‌ترک نمی‌شده.
و اما برای ثبت در تاریخ.
پسر کلئوپاترا و آنتونیوس را اوکتاویا (که همان بیوه‌ی آنتونیوس باشد) بزرگ کرد.
کلئوپاتراسلن، که خواهر دوقلوی آن پسر باشد، عاقبت زن جویا، پادشاه نومیدیه، شد.
اسکندرهلیوس را هر کاری کردند هیچ چیزی از آب درنیامد.
پی بطلیموس فیلادلفیوس را من در تاریخ گم کردم.
سزاریون، پسر قیصر، را هم اوکتاویون بدعنق اعدام کرد؛ در صورتی که اگر او را به حال خود گذاشته بودند حالا جزو عتیقه‌جات بسیار عالی بود و کلی قیمت داشت.

چنان که لابد اطلاع دارید خود اوکتاوین هم بعدها به نام امپراتور اوگوستوس برتخت نشست و یکی از اشخاص بزرگ تاریخ شد، و با آن‌که چند رقم بیماری عجیب و غریب داشت که پزشکان آن دوره را حیران کرده بود مدت چهل سال بر امپراتوری روم حکومت کرد.
از جمله‌ی بیماری‌های او یکی این بود که هر سال در فصل بهار حجاب حاجزش بزرگ می‌شد. دیگر این که کرم حلقوی داشت و از ترس کرم‌ها می‌ترسید آب‌تنی کند، چون در آب کرم‌ها سر به جانش می‌گذاشتند و ناراحتش می کردند.
بنابراین باید گفت چه خوب شد که گلوی این آدم پیش کلئوپاترا گیر نکرد؛ چون که آن طفل معصوم بدون کرم حلقوی هم به قدر کافی گرفتاری داشت. کسی چه می‌داند، شاید هم کلئوپاترا از ترس کرم حلقوی اوکتاویون بود که به افعی پناه برد.

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 5921
  • بازدید دیروز: 2621
  • بازدید کل: 23899973