1- چرا باید به قبرستانها سر بزنی؟
خطای بقا
ریک به هر کجا مینگرد ستارگان راک را میبیند. صفحهی تلویزیون، روی جلد مجلات، در برنامههای کنسرت هواداری آنلاین، آنها همهجا ظاهر میشوند. نمیتوان آهنگهایشان را در بازار، رادیو یا سالنهای بدنسازی نشنید. ستارگان راک همهجا هستند. خیلی پُرشمارند و موفق. ریک که از داستانهای قهرمان پُرشمار گیتاریست هیجانزده شده بود یک گروه موسیقی راه انداخت. آیا موفق خواهد شد؟ احتمالش فقط کمی بیشتر از صفر است. او هم به احتمال زیاد مثل بقیه، کارش به قبرستان موسیقیدانان ناکام خواهد کشید. این گورستان، ده هزار برابر صحنهی اجرای زنده، در خود موسیقیدان جای داده، اما جز سوپراستارهای شکستخورده، هیچ خبرنگاری به این افراد ناکام علاقه نشان نمیدهد. برای همین، این گورستان از بیرون، نامرئی به نظر میرسد.
در زندگی روزمره، چون موفقیت بیش از ناکامی به چشم میآید، دایماً شانش موفقیت خود را بیش از اندازه تخمین میزنی. تو هم (مثل ریک)، به عنوان کسی که هنوز وارد ماجرا نشده، تسلیم یک توهم هستی و نمیدانی شانس موفقیت چه قدر پایین است. ریک، مثل خیلیهای دیگر، قربانی خطای بقاست.
پست سر هر نویسندهی موفق میتوانی صد نویسندهی دیگر را پیدا کنی که کتابهایشان هرگز به فروش نمیرسد. پشت سر آنها هم صد نویسندهی دیگر هست که ناشری پیدا نکردهاند. پشت سر آنها هم باز صد نفر دیگر که دستنوشتههای ناتمامشان روی تاقچه خاک میخورد و پشت سر آنها باز صد نفر دیگر هست که رؤیای این را دارند که روزی کتاب بنویسند. با این حال، فقط از نویسندگان موفق میشنوی (که امروزه خیلی از آنها خودشان کتابشان را چاپ میکنند) و نمیتوانی تشخیص بدهی احتمال موفقیت ادبی چه قدر کم است. در مورد عکاسان، مؤسسان شرکت، هنرمندان، ورزشکاران، معماران، برندگان جایزهی نوبل، مجریهای تلویزیونی و ملکههای زیبایی نیز داستان همینگونه است. رسانهها علاقهای به نبش قبر در قبرستان افراد ناموفق ندارند و این اصلاً کار آنها نیست. برای اجتناب از خطای بقا، باید این نبش قبر را خودت انجام دهی.
زمانی که پول و ریسک در میان باشد، با خطای بقا مواجه میشوی: فرض کن دوستت شرکت جدیدی راه میاندازد. تو هم جزء سرمایهگذاران احتمالی هستی و فکر میکنی فرصت خوبی نصیبت شده: شرکتی که اگر خوششانس باشی، میتواند گوگل بعدی باشد. اما واقعیت چیست؟ محتملترین سناریو نرسیدن این شرکت حتا به خط شروع است. دومین نتیجهی محتمل هم ورشکستگی ظرف سه سال است. از بین شرکتهایی که در سه سال اول دوام میآورند، بیشترشان هرگز بیش از ده کارمند نداشتهاند. پس این یعنی هیچوقت نباید پولی را که با زحمت به دست آوردهای به خطر بیندازی؟ نه لزوماً. اما باید متوجه باشی خطای بقا در کار است و مثل خرده شیشه بر سر راه موفقیت قرار دارد.
مثلاً متوسط شاخص صنعتی داوجونز را در نظر بگیر. از شرکتهایی تشکیل شده که از مشکلات جان سالم به دربردهاند. شرکتهای کوچک و شکستخورده وارد بازار بورس نمیشوند. با این حال، این شاخص نمایانگر معاملات تجاری است. شاخص بورس نشاندهندهی وضعیت اقتصادی یک کشور نیست، همین طور که رسانهها لزوماً از تمام موسیقیدانها گزارش تهیه نمیکنند. تعداد زیاد کتابها و مربیان موفق هم باید تو را بدبین کنند: افراد ناموفق دربارهی ناکامیهای خود نه مینویسند نه سخنرانی میکنند.
خطای بقا به خصوص وقتی عضوی از تیمِ «برنده» باشی میتواند بسیار مخرب باشد. حتا اگر موفقیت تو ناشی از تصادف محض باشد، شباهتهایی با سایر تیمهای برنده پیدا میکنی که وسوسه میشوی از اینها به عنوان «عوامل موفقیت» یاد کنی. اما اگر به گورستان افراد و شرکتهای ناموفق سر بزنی، متوجه خواهی شد ساکنان آن جا هم خیلی از خصوصیاتی را داشتهاند که از علل موفقیت تو هستند.
اگر چند دانشمند یک پدیدهی خاص را بررسی کنند، برخی از این بررسیها به صورت کاملاً تصادفی نتایجی را ارایه میدهند که از نظر آماری معنا دارند، مثلاً رابطهی بین مصرف نوشیدنی قرمز و امید به زندگی بالا. ناگهان توجه زیادی به چنین مطالعاتی (که غلطاند) میشود و این پژوهشها محبوب میشوند. در نتیجه، تو با گزارشهایی که نتایجی به ظاهر خستهکننده اما صحیح دارند مواجه نخواهی شد.
خطای بقا یعنی افراد دایماً احتمال موفقیت خود را زیاد از حد تخمین بزنند. با سر زدن به قبرستان پروژهها، سرمایهگذاریها و شغلهایی که در زمانی بسیار امیدوارکننده به نظر میرسید، در برابر این خطا موضع بگیر. قدم زدن در این قبرستان، ناخوشایند ولی برای شفاف شدن ذهنت لازم است.
2- آیا دانشگاه هاروارد شما را باهوشتر جلوه میدهد؟
توهم بدن شناگر
نسیم طالب، مقالهنویس و تاجر، تصمیم گرفت فکری به حال چند کیلوگرم اضافه وزنی بکند که با خود این طرف و آن طرف میبرد. او به چندین ورزش فکر میکرد. اما دوندهها استخوانی و غمگین به نظر میرسیدند، بدنسازها پهن و ابله و بازیکنان تنیس؟ آه، طبقهی نیمهمرفه جامعه! اما شناگرها با آن بدنهای خوشترکیب و خطوط عضلانی به نظر او جذاب میرسیدند. او تصمیم گرفت به استخری در محلهاش برود و هفتهای دوبار آن جا تمرین کند.
کمی بعد، متوجه شد تسلیم یک توهم شده. شناگران حرفهای به این خاطر که با شدت تمرین میکنند بدنهایشان زیبا نمیشود، بلکه به خاطر اندام مناسبشان است که شناگران خوبی میشوند. فرم کلی بدن آنها یکی از عوامل انتخابشان است، نه نتیجهی فعالیتهای ورزشیشان. به همین ترتیب، مدلهای زن در تبلیغات لوازم آرایشی شرکت میکنند و به همین خاطر خیلی دیگر از خانمها گمان میکنند به دلیل استفاده از این است که آنها زیبا شدهاند. اما این لوازم آرایش نیست که آنها را شبیه مدل کرده. خیلی ساده است: مدلها جذاب به دنیا میآیند و تنها به همین دلیل است که از آنها در تبلیغات لوازم آرایش استفاده میشود. در مورد شناگرها هم همین قضیه صدق میکند؛ زیبایی یک عامل انتخاب است، نه نتیجهی آن.
هرگاه ما عوامل انتخاب را با نتایج آن اشتباه میگیریم، طعمهی چیزی میشویم که نسیم طالب به آن توهم بدن شناگر میگوید. بدون این توهم، نیمی از کمپینهای تبلیغاتی از کار خواهد افتاد. اما این خطا به استخوان گونهی مخروطی شکل و سینهی عضلانی محدود نمیشود. مثلاً هاروارد به عنوان یکی از برترین دانشگاههای جهان مطرح است. بسیاری از افراد فوقالعاده موفق در آن جا تحصیل کردهاند. آیا این بدان معناست که هاروارد مؤسسهی خوبی است؟ ما نمیدانیم. شاید دانشگاه افتضاحی باشد، و صرفاً نخبهترین دانشجوهای موجود را جذب میکند. من در دانشگاه سنت گالن سویس با این پدیده مواجه شدم.
گفته میشود این دانشگاه یکی از ده دانشکدهی برتر اقتصاد اروپاست. اما درسهایی که آن جا ارایه میشد (البته این موضوع مربوط به بیست و پنج سال قبل است) بسیار متوسط بودند. باوجود این، بسیاری از فارغالتحصیلهای آن جا افراد موفقی بودند. دلیل پشت این قضیه نامعلوم است؛ ممکن است به خاطر آب و هوای درهی باریک یا حتا غذای کافه تریا باشد. اما، به احتمال زیاد، به علت گزینش سختگیرانهی دانشگاه است.
در سرتاسر دنیا، دانشکدههای امبیای متقاضیان خود را با آمارهایی مربوط به درآمد آنها در آینده جذب میکنند. این محاسبات ساده قرار است شخص را متقاعد کند نرخ بالای شهریه دانشگاه، پس از یک بازهی زمانی کوتاه بازخواهد گشت. خیلی از دانشجویان آیندهنگر اسیر این شیوه میشوند. منظور من این نیست که دانشکدهها در آمارها دست میبرند، اما گفتههای آنها را نباید تمام و کمال پذیرفت. چرا؟ به این خاطر که کسانی که دنبال امبیای میروند با دیگران متفاوتاند. اختلاف میزان درآمد بین این گروه و دیگران از دلایل متعددی ناشی میشود که ارتباطی با خود مدرک امبیای ندارد.
یک بار دیگر میبینیم که توهم بدن شناگر وارد کار شده: عامل انتخاب با نتیجه اشتباه گرفته شده است. از این رو، اگر به فکر ادامهی تحصیل هستی، دنبال دلایلی غیر از چک حقوقت باش.
وقتی از افرادی که از زندگی خود راضیاند دربارهی رمز خوشبختیشان سؤال میکنم، معمولاً پاسخهایی از قبیل «باید به جای نیمه خالی به نیمهی پُر لیوان نگاه کنی.» میشنوم. انگار اصلاً این افراد متوجه نیستند راضی به دنیا آمدهاند و گویی حالا تمایل دارند نکات مثبت هر چیزی را ببینند. آنها متوجه نیستند طبق بسیاری از تحقیقات، مثل پژوهش دن گیلبرت از دانشگاه هاروارد، شادمانی به شدت به ویژگیهای شخصیتی، که در طول زندگی انسان ثابت میمانند، مربوط میشود. یا آن گونه که لیکن و تلگن، دو دانشمند علوم اجتماعی، عنوان میکنند «تلاش برای شادمانتر بودن، درست مثل تلاش در جهت بلندقدتر شدن، بیهوده است.» از این رو، توهم بدن شناگر نوعی خودفریبی است. وقتی این افراد مثبتنگر کتابهای خودآموز را مینویسند، این توهم میتواند به آنها خیانت کند.
به همین علت، مهم است از این پندها و توصیهی نویسندگان کتابهای خودآموز دوری کنیم. برای میلیاردها نفر، احتمالاً این نصیحتها سودمند نخواهند بود. اما از آن جا که افراد غمگین کتابهای خودآموز نمینویسند، این حقیقت مخفی میماند.
در نتیجه، هر وقت ترغیب میشوی خود را صرف برخی کارها کنی، حواست را جمع کن؛ از شکم شش تکه و ظاهر آراسته و درآمد بالا گرفته تا عمر طولانی و یک رفتار به خصوص و شادمانی. ممکن است در دام توهم بدن شناگر بیفتی. قبل از این که تصمیم بگیری کار را شروع کنی، به آینه نگاه کن و دربارهی چیزی که میبینی با خودت صادق باش.
3- چرا ابرها را به شکلهای مختلف میبینی؟
توهم دستهبندی
سال 1957، فریدریش یورگنسن، خوانندهی سوئدی اپرا، ضبط صوتی خرید تا صدای خود را ضبط کند. وقتی به صداهای ضبطشده گوش میکرد، چیزهای عجیب و غریبی میشنید، نجواهایی که مثل یک پیغام ماوراءالطبیعی بودند. چند سال بعد، او صدای پرندهها را ضبط کرد. این بار صدای مادر مرحومش را در پس زمینه میشنید که به او میگفت «فرید، فرید کوچولوی من، صدای مرا میشنوی؟ من مادرتم.» این صدا کار خودش را کرد. یورگنسن زندگی خود را تغییر داد و زمانش را صرف ارتباط با مردگان با کمک ضبط صوت کرد.