اگر سری به سایت آمازون بزنید کتاب با این دو جمله انگلیسی شروع شده است:
One of the most valuable skills in our economy is becoming increasingly rare.
If you master this skill, you'll achieve extraordinary results.
نویسنده کتاب کار عمیق (Deep Work) کال نیوپورت (Cal Newport) است که یک فرد آکادمیک و استاد دانشگاه است. او دکترای خود را در گروه تئوری محاسبات دانشگاه MIT یعنی محیطی حرفهای که در آن توانایی تمرکز، یک مهارت شغلی محسوب میگردد، گذرانده است. فرضیه اصلی این کتاب نیز که تعبیری رایج در میان دانشگاهیان و مقالهنویسان است، آن است که کار عمیق، موضوع و مقولهای مهم، درست و صحیح است. کتاب حاضر نیز تلاشی است در راستای صورتبندی و تشریح گرایش نویسنده به عمیقبودن به جای کمعمقی.
ایشان در جایی از کتاب اشاره میکند که اصطلاح کار عمیق برای خودم هست و کارل گوستاو یونگ از آن استفاده نکرده است.
نیوپورت در بخش نتیجهگیری کتاب به داستان زمستان سال 1974 و آلتیر (Altair) یا اولین کامپیوتر شخصی جهان اشارهای نوآورانه میکند. جایی که دانشجوی جوان هاروارد، بیل گیتس متوجه حضور فرصتی بینظیر برای طراحی نرمافزاری برای این دستگاه میشود، همهچیز را رها میکند، و با پل آلن و مونته دیویدوف برنامهای با زبان بیسیک برای این کامپیوتر یا رایانه مینویسد.
نکتهای که همگان تاکنون بر آن تاکید داشتهاند فرصتانگاری و جسارت و بینش بیل گیتس در نوع نگاهکردن به فرصت پیشامده است. اما نکتهای که نیوپورت بر آن دست میگذارد موضوع زمان و مدت زمانی است که گیتس و همکارانش صرف این برنامه نمودند. یعنی مدت هشت هفته. ایزاکسون در کتاب خود به نام نوآوران (The Innovators) این ویژگی منحصربهفرد گیتس را در آن زمان اینگونه جمع بندی نموده است: «صفتی که گیتس را از آلن متمایز مینمود، «تمرکز» بود. ذهن آلن در میان ایدهها و احساسات بسیار جابجا میشد اما گیتس به نوبت روی موضوعات تمرکز میکرد». نویسنده در این کتاب میگوید که تعهد به کار عمیق بیانیه و موضع اخلاقی من نیست. بلکه چیزی است که به کمک آن کارها با ارزش (Value) میشوند. ارزش گیتس آن بود که توانست یک صنعت میلیارد دلاری را در زمانی کمتر از یک ترم دانشگاهی راهاندازی کند.
من در دوره دانشجویی کارشناسی ارشد دو مقاله با کیفیت خوب مینوشتم که برای دوره دانشجویی میانگین قابلقبولی است و در سال 2011 که به سمت استادی علوم کامپیوتر دانشگاه جورج تاون رسیدم میانگین مقالاتم به سرعت به چهار مقاله در سال در طول دو سال گذشته در دوران سپریکردن پُست دکترایم ضمن رعایت قوانینی همانند کارنکردن در شب، صرفهجویی در زمان و داشتن زمانهای طولانیتر برای کارهای دیگر و وقفه طولانی مدت در روز برای پیادهروی رسید. در این فاصله چهار کتاب انگیزشی نیز توانستم نگارش کنم که کتاب آخرم «آنقدر خوب که نتوانند نادیدهتان بگیرند» آخرین آن میباشد. من در این مدت همیشه به تئوری کار عمیق بازگشتم. اثباتهای ریاضی را در مترو و هنگام پاروکردن برف حل میکردم. در حیاط قدم میزدم و در ترافیک به صورتی روشمند روی مشکلات کار میکردم.
قبل از هر چیز بایستی بدانید که زندگی عمیق برای همه افراد مناسب نیست چرا که نیاز به کار سخت و تغییراتی جدی در عادتها دارد. کار عمیق کاری است که در صورت تکرار زیاد میتواند خستهکننده نیز باشد. همچنین در حالی که زندگی عمیق از شما میخواهد تغییراتی در زندگی و عادتهای خود داشته باشید اما خیلیها درگیر سرگرمیهای تصنعی ارسال پیام و ایمیل و شبکههای اجتماعی هستند. شرکت مککینزی در یکی از مطالعاتش در سال 2012 نشان داد که امروزه دانشآموزان به طور متوسط بیش از 60 درصد ساعات کاریشان را در ارتباطات الکترونیکی و گشت و گذار در اینترنت سپری میکنند و 30 درصد وقت آنها نیز صرف خواندن و پاسخ به ایمیلها میشود. و این انتخابی نیست که به سادگی بتوان آن را معکوس کرد. این کار توانایی شما را در انجام کارهای عمیق به طور دائم کاهش میدهد. در عوض این رفتارها با کارهای کمعمق و سطحی یا کارهای غیرشناختی و غیرمهارتی که اغلب به تمرکز کامل و حذف حواسپرتی نیاز ندارند، سازگاری دارد. کتاب کمعمقها (The Shallows) یکی از نامزدهای جایزه پولیتزر (Pulitzer) نیز همین موضوع را توضیح داده که خود او نیز برای نوشتن این کتاب مجبور به نقل مکان به اتاقی کوچک و قطع رابطه موقتی با دیگران شده بود.
علاوه بر این توضیحات ارائه شده، توضیحاتی هم هستند که نویسنده کتاب به طور مرتب از افراد و شخصیتهای دیگری نیز مطابق عرف کتابهای روانشناسی و انگیزشی از آنها یاد کرده است و به سراغ افراد شاخص و موفق رفته و سبک زندگی و به عبارت بهتر سبک زندگی علمی و نوع روند مطالعاتی جدی آنها را بررسی کرده تا ببیند که چگونه این سبک مطالعه عمیق بر کار جدی عمیق آنها اثرگذار بوده است.
در این بخش برای جذابشدن متن انتخاب شده فقط به همین روایتها و سبک مطالعاتی واقعی این گروه از افراد علمی موفق استناداتی صورت میگیرد که در طول کتاب پخش شده ولی در اینجا به صورت متمرکز جهت اثرگذاری بیشتر ارائه میگردد.
اولین شخص مورد استناد نیوپورت، کارل گوستاو یونگ میباشد. که وی روستایی به نام بولینگن (Bollingen) را برای مراقبه خود انتخاب مینماید، خانه سنگی دو طبقهای میسازد و نام آن را بُرج مینهد. بعداً اتاقی نیز به سبک هندیها به نام اتاق مراقبه در خانه اضافه میکند. یونگ در این ساختمان علیرغم اینکه برق نداشته با تاریک شدن هوا از چراغهای نفتی و برای گرما از شومینه استفاده میکرده و پیادهرویهای طولانیمدت نیز در عرف کارهای روزانه او قرار داشته و خود را در آرامش و تجدیدقوا در این برج احساس میکرده است. اینکه امروزه، یونگ را یکی از متفکران بزرگ قرن بیستم مینامند؛ از نظر من موفقیتهای وی دلایل زیادی داشته است که یکی از آنها کار عمیق است. کار عمیق؛ انجام فعالیتی حرفهای در تمرکز کامل و بدون حواسپرتی است که میتواند توانایی شناختی و پردازشی تفکر یک فرد را به حد اعلای خود برساند. کار عمیق، فعالیتی است که ارزشآفرین بوده، مهارت شما را بهبود میبخشد و البته تکرار آنها نیز دشوار است. مطابق یافتههای روانشناسی نیز فشار روانی همراه با کار عمیق برای بهبود تواناییهای انسان ضروری هستند. بنابراین کاری که یونگ در آنجا و در جنگل انجام داده رفتن به تعطیلات و فرار از کار و بیمارهایش نبوده است.
نفر بعدی میشل دومونتی (Michel de Montaigne) نویسنده قرن شانزدهم است که بسیار قبلتر از یونگ یعنی در قرن شانزدهم، در کتابخانهای خصوصی در برج جنوبی خانه ییلاقیاش کار میکرده است. مارک تواین (Mark Twain) نیز بسیاری از ماجراهای تام سایر را در اتاقکی ییلاقی در نیویورک نوشته است. با ورقزدن تاریخ نیز میتوانیم به وودی آلن (Woody Allen) اشاره کنیم که طی سالهای 1969 الی 2013، 44 فیلم نوشت و کارگردانی کرد و 23 بار نیز نامزد جایزه اسکار شد که این خود کارنامهای است شگفتآور. نکته جالب برای او این است که او در این مدت هیچ کامپیوتری نداشت و تمام نوشتههایش را با ماشین تحریر دستیاش در فاصله قرون بیستم و بیستویکم تکمیل میکرد. نیل استیونسون (Neal Stephenson) نیز نویسنده معروف داستانهای علمی تخیلی در وبسایتش هیچ آدرس ایمیلی نیست و در توضیح رفتار خود نوشته است که تنها اگر زندگیام را به گونهای ساماندهی کنم که بتوانم زمانهای بدون وقفه، متوالی و طولانی بدست بیاورم میتوانم رمان بنویسم و در غیر این صورت انبوهی پیام الکترونیکی خواهم داشت. مثالهای دیگر جیسون بن و نیز همکارم در دانشگاه MIT است که قبل از سن قانونی استخدام و فقط در یک سال 16 مقاله علمی منتشر کرد. آدام گرانت (Adam Grant) نویسنده کتاب پرفروش بده و بستان (Give and Take) به عنوان استاد تمام دانشگاه و دارای شصت مقاله علمی به عنوان جوانترین استاد تمام وارتون است.
فرمول کار او این است:
(شدت تمرکز) * (مدت زمان صرف شده) = تولید کیفیت بالا
شخص دیگر نیز دیوید هاینمیر هانسون (David Heinemeier Hansson) ستاره برنامهنویسی با چارچوب برنامهنویسی روبی آن ریلز (Ruby on Rails) میباشد.