فقط سربازان مبتلا نمیشوند
بیماری آنفلوانزای مرگبار جدید از بوستون به همه طرف گسترش پیدا کرد – از غرب به فیلادلفیا، پنسیلوانیا و شیکاگو در ایلینوی، و در جنوب در طول ساحل تا نیواورلئان، لوئیزیانا و حتی مکزیک رسید. در این زمان جمعیت غیرنظامی هم مثل افراد نظامی مبتلا شده بودند. اول ساکنان شهرها مبتلا شدند. گسترش صنایعی از قبیل کارخانههای تولید فولاد، کشتیسازی و اسلحهسازی سبب شده بود صدها هزار نفر در شهرها ساکن شوند و مهاجرانی از سراسر جهان در جستجوی زندگی بهتر به آمریکا بیایند. اغلب این افراد پول کافی برای مراجعه به پزشک نداشتند و برقراری ارتباط با آنان دشوار بود. زاغههای شلوغ و کثیفی در اطراف تمام شهرهای بزرگ بخش شرقی کشور پدید آمده بود که میزبانهای انسانی متعددی را در معرض عفونت و ابتلا به بیماری قرار داده بود.
در فیلادلفیا، رژۀ میهنپرستانۀ بزرگی در سراسر شهر در روز 28 سپتامبر برگزار شد که بیش از دویستهزار نفر در آن شرکت کردند. سه روز بعد، همۀ تختهای سیویک بیمارستان شهر پر شده بود و بیمارستانها از پذیرش بیماران جدید سر باز میزدند. بیمارستانهای اضطراری در پارکینگها، ساختمانهای خالی، کلیساها، باشگاههای ورزشی و حتی پارکها برپا شدند، ولی تعداد پزشکان و پرستاران سالمی که توانایی مراقبت از بیماران را داشته باشند اندک بود. تمام گردهماییهای عمومی لغو شد و مدارس، کلیساها، سالنهای نمایش و دادگاهها تعطیل شدند. بیرون انداختن آب دهان ممنوع شد.
در ده روز، نرخ مرگومیر ناشی از آنفلوانزا از یک یا دو نفر در روز به صدها نفر رسید و صدها هزار نفر نیز بیمار شدند. چون تعداد افرادی که کارهای کفن و دفن را انجام میدادند، مثل گورکنها و تابوتسازها، اندک بود، اجساد در دالانها، حیاطها، خیابانها، انبار پشت خانهها و پلکانهای اضطراری تلنبار شده بودند. در صحنههایی که یادآور مرگ سیاه در قرن چهاردهم بود، گاریها در شهر میچرخیدند و خانه به خانه جعبههای چوبی حاوی اجساد را تحویل میگرفتند. افراد بسیاری که کسی را نداشتند تا از آنها مراقبت کنند در خیابانها میافتادند و میمردند. گورهای دستهجمعی با کمک دستگاههای حفاری که با نیروی بخار کار میکردند آماده میشدند. یک خانواده به یکباره به طور کامل از بین میرفت. این صحنه در تمام شهرهای کوچک و بزرگ ایالاتمتحده به چشم میخورد. حتی کودکان هنگام طناببازی این ترانه را میخواندند: «پرندۀ کوچکی داشتم که اسمش اِنزا بود. پنجره را گشودم و اِنزا پرواز کرد.»
در پایان ماه سپتامبر، آنفلوانزا به بحرانی ملی تبدیل شده بود که دولت فدرال دیگر نمیتوانست آن را نادیده بگیرد. سازمان خدمات بهداشت عمومی ایالاتمتحده برای مواجهه با بحرانی با این وسعت آمادگی نداشت. این سازمان در هر ایالت مدیرانی منصوب کرد تا مبارزه با آنفلوانزا را پیش ببرند، ولی مشکل اصلی کمبود شدید پزشک و پرستارانی بود که بتوانند با آنها همکاری کنند. اغلب آنها برای پرستاری و مداوای سربازان به اروپا اعزام شده بودند. به خصوص کمبود پرستار مشکل بزرگی بود، زیرا در واقع این پرستاران بودند که کار مراقبت از بیماران را به عهده داشتند و کار زیادی از دست پزشکان برنمیآمد. به علت کمبود خدمات پرستاری، عدهای بر اثر گرسنگی و کمآبی جانشان را از دست میدادند.
مقامات شهری و کشوری در سراسر کشور به سرعت قوانینی تصویب کردند که استفاده از ماسک پارچهای را برای تمام شهروندان الزامی میکرد. شعار آن روزها این بود: «از قانون پیروی کنید و ماسک بزنید، دستهای آلودهتان را به دهان نبرید.»
ماسکها در برابر ویروس آنفلوانزا کارایی چندانی نداشتند، ولی کسی این را نمیدانست، زیرا ویروسهای انسانی هنوز شناسایی نشده بودند. پزشکانی که بیماران را درمان میکردند از مقامات مسئول بهداشتی میخواستند تا اقدامات فوری و لازم را برای محافظت از شهروندان در برابر ابتلای به بیماری در پیش بگیرند، از جمله قرنطینه کردن بیماران، تعطیلی مدارس و کلیساها، و لغو گردهمایی عمومی، ولی مردم در برابر این تلاش مقاومت میکردند. در سراسر کشور، رژههای میهنپرستانه، نمایشگاههای ایالتی، جشنوارهها و سایر همایشهای عمومی ادامه داشتند و آنفلوانزا به جلاد بیرحم نظامیان و غیرنظامیان تبدیل شده بود.
افسانهها و اطلاعات نادرست
نبود اطلاعات مفید دربارۀ آنفلوانزا یکی از علل انتشار بیماری بود. در سال 1918، دانشمندان میدانستند چگونه باید علیه بیماریهای باکتریایی واکسن تولید کرد. آنها فکر میکردند آنفلوانزا را هم باکتریای به نام «هموفیلوس آنفلوانزا» ایجاد میکند. دانشمندان تلاش میکردند تا واکسنهایی علیه این میکروب و سایر باکتریها تولید کنند. اما این واکسنها مؤثر نبودند، زیرا دانشمندان از سازوارۀ نامناسب استفاده میکردند. آنها در آن زمان نمیدانستند که عامل مولد آنفلوانزا نوعی ویروس است. پزشکان در سراسر جهان مأیوس شده بودند و تنها درمان علایم بیماری آنها را راضی نمیکرد و آنچه را گمان میکردند برای درمان یا پیشگیری از بیماری مؤثر است انجام میدادند. بعضی از روشهای درمانی بر اصول علمی استوار بودند، اما اغلب روشها نتیجهای جز یأس و ناامیدی نداشتند، از جمله روشهایی از قبیل فصد و استفاده از سمهایی مثل استریکنین و آرسنیک. ماسکهای پارچهای هم بیفایده بودند. هیچکدام از روشهای درمانی که پزشکان به کار میبردند کارآمد نبودند. سرانجام، آنها دست از تلاش برداشتند.
به سبب نبودِ اطلاعات و ناکارآمدی علم پزشکی در درمان، سایۀ ترس مستولی شد و مردم مضطرب شدند. میلیونها نفر که به مراقبتهای بهداشتی مؤثر دسترسی نداشتند به هر کاری که ممکن بود به درمان کمک کند متوسل میشدند. جان دِلانو میگوید: «من تکههای کافور [نوعی مادۀ شیمیایی که استفادههای طبی دارد] را به دور گردنم آویخته بودم.» هَریت فِرل میگوید: «ما روی شکر تربانتین میریختیم و گاهی هم چند قطره نفت سفید به شکر اضافه میکردیم. بوی این دارو از فاصلۀ دور هم به مشام میرسید، اما خیلی هم بد نبود زیرا افراد زیادی از این نوع داروها استفاده میکردند که همگی بدبو بودند.» عدهای سیر به گردن میآویختند. مردمی که به داروهای واقعی دسترسی نداشتند داروهای خانگی را در آشپزخانهشان تهیه میکردند. آنها معتقد بودند داروهای بسیار بدبو و بدمزه تأثیر خواهند کرد. اطلاعات نادرست دربارۀ همهگیری در سراسر کشور شایع بود.
بسیاری معتقد بودند آلمانیها – دشمنان دوران جنگ جهانی اول – میکروب آنفلوانزا را در آب ریختهاند. شایعههایی وجود داشت مبنی بر این که آسپرین ساخت کارخانۀ بایر در آلمان به میکروب آنفلوانزا آلوده شده است. بیلی ساندِی کشیش معروف مسیحی در موعظههایش میگفت که آنفلوانزا مجازاتِ گناهانی است که از مردم سر زده است. در فونیکسِ آریزونا شایعهای پخش شده بود که سگها ناقل آنفلوانزا هستند. پلیس هر سگ ولگردی را که میدید میکشت و حتی مردم حیوانات خانگیشان را میکشتند.
در سپتامبر 1918، دوازده هزار آمریکایی بر اثر آنفلوانزا درگذشتند. اوضاع در ماه اکتبر بدتر شد. نرخ مرگومیر در فیلادلفیا در یک هفته هفتصد برابر شرایط عادی شد و در پایان ماه بیش از یازده هزار نفر بر اثر بیماری مرده بودند. فقط در ماه اکتبر صد و نود و پنج هزار آمریکایی به علت آنفلوانزا جانشان را از دست دادند.
از هم گسیختگی جامعۀ آمریکا
آنفلوانزا در سال 1918 نقش قاتل را داشت، ولی نقش آن در جامعۀ آمریکا با نقشی که جنگ جهانی در اروپا ایفا میکرد تفاوت داشت. در جنگ، آمریکاییها میدانستند دشمنشان کیست. مشخص بود که قدرت نظامی آمریکا برتر از دشمنانش است، و آمریکاییها وارد جنگ شدند و با شهامت و اطمینان وظایفشان را انجام دادند.
آنفلوانزا دشمن متفاوتی بود. این دشمن ناشناخته و نادیدنی در خانۀ خودشان جانشان را میگرفت. مرگ خیلی زود دامنگیر دوستان، همسایگان و افراد خانواده میشد. بدترین قسمت ماجرا این بود که این قاتل از افراد دیگر – افرادی از قبیل دوستان و همسایگان – به فرد میرسید. دیگر مردم میترسیدند به یکدیگر نزدیک شوند. دانیل تونکل به یاد میآورد: «مردم میترسیدند با همدیگر حرف بزنند، مثل این بود که نمیخواستند در یک هوا تنفس کنند، مثل این که بگویند به من نگاه نکن و در صورت من نفس نکش زیرا ممکن است میکروبی به من بدهی که نمیخواهم آن را بگیرم و هیچ وقت نمیتوانی بدانی در فهرست مرگ نفر بعدی کیست.» کسانی که مدتها در کنار هم زندگی کرده و با هم همسایه بودند از کمک کردن به یکدیگر سر باز میزدند. اعضای بیمار خانواده از جمله کودکان گاهی به دلیل ترس از مرگ و بیماری طرد میشدند، آمریکاییها نمیدانستند آیا کسی جان سالم به در خواهد برد یا نه، همگی در گرداب ترس و وحشت گرفتار شده بودند.
به تدریج ترس جای خود را به خشونت داد. آلفرد کراسبیِ پزشک میگوید: «بیماری همهگیر میتواند همبستگی اجتماعی را از بین ببرد، به خصوص اگر افرادِ دیگر منشأ ایجاد خطر باشند، منشأ خطر ممکن است همسر، فرزند، والدین و دیگران باشند. به این ترتیب، اگر بیماری همهگیر به اندازهای ادامه پیدا کند که جسدها روی هم تلنبار شوند و کسی توان و وقت کافی برای دفن آنها را نداشته باشد، به تدریج اخلاقیات از بین میروند.» مسئولان کفن و دفن مجبور شده بودند مردان مسلحی را برای مراقبت از تابوتها استخدام کنند تا تابوتها به سرقت برده نشوند.
در سان فرانسیسکو یکی از مأموران پلیس به مردی که از زدن ماسک سر باز زده بود شلیک کرد. در شیکاگو مردی همسر و فرزندانش را قبل از اینکه از آنفلوانزا بمیرند با دست خود کشت. در آلاباما فروشندهای دورهگرد از اهالی فیلادلفیا را با گلو و دستهای بریده یافتند، زیرا به او مشکوک شده بودند که عامل آلمانی باشد. پلیس این قتل را خودکشی اعلام کرد.
فاجعۀ جهانی
در حالیکه آنفلوانزا در پاییز آن سال در ایالاتمتحده دهها هزار قربانی گرفته بود، بقیۀ دنیا هم از این بیماری در امان نمانده بودند. در پاریس فقط در ماه اکتبر بیش از 4500 نفر جان باختند. حدود هفتاد هزار سرباز آمریکایی در اروپا بیمار شده بود و بعضی واحدها تا هشتاد درصد افراد خود را از دست داده بودند. ژنرال جان پِرشینگ (کسی که خود به آنفلوانزا مبتلا شد ولی جان به در برد) درخواست جایگزین برای افراد ازدسترفته کرد. رئیس جمهور وودرو ویلسون مدتهای طولانی به طور جدی در این مورد فکر کرد که آیا سربازان بیشتری را اعزام کند یا خیر. او میدانست اعزام افراد بیشتر به اروپا با کشتیهای شلوغ میتواند اوضاع را از آنچه هست وخیمتر کند. او میدانست که این کار در واقع امضای حکم مرگ افرادش به وسیلۀ آنفلوانزاست. اما سرانجام او تصمیم گرفت تعدادی سرباز به اروپا اعزام کند. سربازانی که علایم بیماری داشتند اعزام نمیشدند و در کشتی نیز افراد در گروههای مجزا قرار داده میشدند، ولی با این حال بسیاری از آنها به بیماری مبتلا و تلف شدند و جسدشان به دریا انداخته شد.
آبوهوا تأثیری بر ویروس آنفلوانزا نداشت. در آلاسکای یخزده، که اراضی ایالاتمتحده به شمار میآید، هزاران اسکیموی بومی جانشان را از دست دادند و روستاها به طور کلی از سکنه خالی شدند. کسانی که از بیماری نمردند، بر اثر گرسنگی تلف شدند، زیرا تعداد افراد سالمی که میتوانستند به شکار بروند و غذا فراهم کنند اندک بود. در گامبیا، که در منطقۀ استوایی در غرب آفریقا قرار دارد، آنفلوانزا شهرها را به ویرانی کشاند و صدها خانواده را از بین برد. آنفلوانزا جان 4 درصد از مردم شهر کیپتاون در آفریقای جنوبی و 10 درصد مردم چیاپاس مکزیک را گرفت. در روسیه و ایران از هر صد نفر هفت نفر جان باختند. در جزیرۀ گوام در اقیانوس آرام از هر صد نفر ده نفر تلف شدند و فقط در عرض شانزده روز 14 درصد جمعیت فیجی و 22 درصد مردم ساموآی غربی از بین رفتند. اوضاع هند از همهجا بدتر بود، بیش از بیست میلیون نفر مردند و رودخانهها مملو از جسد شدند.
آنفلوانزا ناپدید میشود
در اکتبر 1918 پاندمی به اوج رسید. در اوایل نوامبر گویی معجزهای رخ داد. آنفلوانزا ناگهان از بین رفت. در شهرهایی که در طول نوار ساحل شرقی ایالاتمتحده قرار داشتند، تعداد موارد ابتلای جدید و نیز موارد مرگ به طور قابل ملاحضهای کم شد. در فیلادلفیا تعداد مرگومیر ناشی از آنفلوانزا که در هفتۀ منتهی به 9 اکتبر 4597 مورد بود در 11 نوامبر تقریباً به صفر رسید. طبق یک نظریه، ویروس آنفلوانزا دیگر افراد مستعد را بیمار نمیکرد. کسانی که از بیماری جان به در برده بودند، حالا دیگر مصون بودند. براساس نظریۀ دیگری، وقتی تعداد میزبانهای زنده خیلی کم شود، ویروس دوباره جهش مییابد و سویۀ خفیفتری به وجود میآورد که افراد زیادی کشته نشوند و ویروس بتواند میزبان داشته باشد. زیرا دیده میشد افرادی که در اواخر همهگیری مبتلا شده بودند شدت بیماریشان کمتر بود و احتمال مرگشان نسبت به افرادی که زودتر مبتلا شده بودند اندک بود. در همان ماه، جنگ جهانی اول به پایان رسید. در سان فرانسیسکو، بازماندگان با رقص و پایکوبی در خیابانها – در حالی که هنوز ماسک به صورت داشتند – پایان جنگ را جشن گرفتند.
پیامدها
در سالهای 1919 و 1920 بیماری با شدت متفاوت در بسیاری از بخشهای جهان وجود داشت. در شب 3 آوریل 1919، رئیس جمهور وودرو ویلسون که برای مذاکرات پایان جنگ به پاریس رفته بود ناگهان بیمار شد. او بعد از چند روز بهبود یافت. هنگامی که همهگیری بیماری سرانجام به پایان رسید، حدود 30 درصد کل جمعیت جهان آلوده شده بودند. ده تا بیست درصد افراد آلوده جانشان را از دست داده بودند. تلفات بیماری از مرگ سیاه در سدۀ چهاردهم و از بیماری ایدز که در اواخر سدۀ بیستم و اوایل سدۀ بیستویکم شایع شد بیشتر بود. آنفلوانزای سال 1918 تقریباً پانصد و پنجاه هزار آمریکایی را کشت و جان پنجاه تا صد میلیون نفر را در بقیۀ جهان گرفت، یعنی زمانی که جمعیت جهان کمتر از دو میلیارد نفر – کمتر از یکسوم جمعیت در اوایل قرن بیستویکم – بود. این آنفلوانزا به سرتاسر جهان از آلاسکا تا آفریقای جنوبی و تا روستاهای دوردست جزایر اقیانوس آرام رسید. استرالیا به سبب قرنطینۀ اجباری کشتیها خیلی دیر با آنفلوانزا مواجه شد و فقط دوازده هزار نفر تلفات داد. جزایر ساموآی آمریکایی و کالدونیای جدید در اقیانوس آرام هیچ تلفاتی نداشتند.
یکی از دلایل مرگومیر زیاد این بیماری شدت عفونتزایی این سویۀ ویروسی بود که تقریباً نیمی از کسانی را که با آن مواجه میشدند مبتلا میکرد. یکی دیگر از عوامل مؤثر در نرخ بالای مرگومیر علایم غیرمعمول و شدید بیماری بود. اغلب موارد مرگ طی دوازده هفتۀ پاییز 1918 رخ دادند. بیش از نیمی از قربانیان در سنین 16 تا 40 بودند. اما در جنگ جهانی اول سیصد هزار آمریکایی و پانزده میلیون نفر دیگر کشته شدند. تعداد تلفات ناشی از آنفلوانزای سال 1918 از تعداد کشتههای تمام جنگهای سدۀ بیستم بیشتر بود.
بعد از فروکش کردن بیماری همهگیر آنفلوانزا، افراد بسیاری میخواستند بدانند آیا بار دیگر احتمال بروز چنین همهگیریای وجود دارد یا نه. دانشمندان سراسر جهان خود را متعهد میدانستند که از بروز چنین فاجعهای جلوگیری کنند. مطلب زیر در 28 دسامبر 1918 در ژورنال انجمن پزشکی آمریکا چاپ شد:
سال 1918 به پایان رسید، سالی مهم که پایان بیرحمانهترین جنگ در تاریخ بشر بود، سالی که – دستکم برای مدتی – پایان ویرانی نوع بشر به دست خودش بود، سالی که متأسفانه کشندهترین بیماری عفونی باعث مرگ صدها هزار انسان شد. دانش پزشکی به مدت چهار سال و نیم خودش را وقف مردانی کرد که در جبهههای جنگ مبارزه میکردند. اما حالا وقت آن رسیده بود که با تمام قدرت با بزرگترین دشمنش – یعنی بیماری عفونی – مقابله کند.
بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمیشود.