Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

انقلاب فرانسه - قسمت آخر

انقلاب فرانسه - قسمت آخر

نویسنده: فیلیس کورزین
ترجمۀ: مهدی حقیقت خواه

اجلاس مجلس عمومی طبقاتی

دوشنبه چهارم مه، نمایندگان سه طبقه در هیئتی رسمی وارد ورسای شدند تا در مراسم مخصوص عشای ربانی سن‌لوئی حضور یابند. هر طبقه جداگانه حرکت می‌کرد، در‌حالی‌که اعضایش لباس سنتی طبقه خود را به تن داشتند. نخست نمایندگان «طبقه سوم» وارد شدند که کت‌و‌شلوار مشکی رسمی با یقۀ طوقی مَلمَل به تن و کلاهِ سه لَبه به سر داشتند. از پی آن‌ها نجبا وارد شدند که به طرز باشکوهی کت‌و‌شلوار ساتن سیاه با یقه طوقی توری، جلیقه و تزیینات نقره‌ای به تن و کلاه پَردار به سر داشتند و شمشیری حمایلشان بود. سپس روحانیان وارد شدند: نخست کشیشان محلی مُلَبس به قبای سیاه ساده، و از پی آن‌ها اعضای مقامات کلیسا ملبس به قبای اسقفی ارغوانی و قرمز. سرانجام، شاه و ملکه وارد کلیسا شدند. به گفتۀ یک شاهد، «به شاه در‌حالی‌که به جلو می‌خرامد با فریاد Vive le Roi! [زنده باد شاه!] ادای احترام می‌شود، اما از ملکه هیچ ستایشی به عمل نمی‌آید. اما او با بی‌اعتنایی به صحنه‌ای که خود نقشی در آن برعهده دارد می‌نگرد.»

مراسم نمایش باشکوهی بود که به منظور تحت تأثیر قراردادن عامۀ مردم و برانگیختن حس وفاداری میهن‌دوستانه به فرانسه و به پادشاه تدارک شده بود. بسیار اندک بودند کسانی که اهمیت واقعی این رخداد را دریافتند. مادام دو اشتال، دختر ژاک نکر، وزیر دارایی، از پنجره شاهد این مراسم بود و این گفتگو را ثبت کرد:

«من پشت پنجره‌ای نزدیک مادام دو مون مورین، همسر وزیر امور خارجه، نشسته بودم و از آن جا که برای نخستین بار بود که در فرانسه نمایندگان ملت را می‌دیدم، باید اعتراف کنم که امید و اشتیاق فراوانی وجودم را پُر کرده بود. مادام دو مون مورین، که به هیچ وجه ذهن درخشانی نداشت، با لحنی قاطع، که بر من تأثیر گذاشت، گفت: «بی‌جهت خوشحالید. نتایج هم برای فرانسه و هم برای ما فاجعه بار خواهد بود.»

روز بعد، مجلس عمومی طبقاتی در تالاری که برای این منظور آماده شده بود تشکیل جلسه داد. شاه، با لباس زربفت و در حالی که الماس بزرگ سلطنتی زینت‌بخش کلاهش بود، در میان فریادهای «زنده باد شاه!» وارد تالار شد. ملکه او را همراهی می‌کرد که پیراهن سفید نقره‌دوزی‌شده به تن داشت و یک پَر حواصیل زینت‌بخش موهایش بود. لوئی بر تخت مخملی جا گرفت و خطاب به مجلس گفت:

«آقایان، روزی که مشتاقانه در انتظارش بودم فرا رسیده است و من خود را در میان نمایندگان ملتی می‌یابم که به فرمانروایی بر آن مفتخریم... بی قراری عمومی و میل مفرط به تغییر ذهن مردان را به خود مشغول داشته و اگر خردمندی و میانه‌روی شما به آن جهت صحیحی ندهد، افکار عمومی را کاملاً گمراه خواهد کرد».

بدین‌ترتیب لوئی موضع خود را آشکار ساخت. بله، او تغییراتی را می‌پذیرفت، اما نه تغییرات خیلی چشمگیر و فوق‌العاده.

آخرین سخنران آن روز ژاک نکر بود که سخنرانی طولانی‌اش دربارۀ وضعیت مالی فرانسه بیش از سه ساعت به درازا کشید. گاهگاهی که صدایش می‌گرفت و نیاز به استراحت داشت، دستیارش بخش‌هایی از سخنرانی را به جای او می‌خواند. اما نکر، علی‌رغم طول سخنرانی‌اش، هیچ اشاره‌ای به موضوع‌های سیاسی یا این‌که رأی‌گیری چگونه انجام خواهد گرفت، بر مبنای طبقه یا فرد، نکرد.

بنابر سنت، از پی جلسۀ افتتاحیۀ، هرکدام از سه طبقه می‌بایست برای پیگیری کار خود به طور جداگانه تشکیل جلسه می‌دادند. عصر آن روز، نمایندگان «طبقه سوم» در میان خود جلسه‌ای برپا داشتند تا در این مورد به بحث بنشینند که برای تضمین شنیده شدن صدای خود چه گام‌هایی باید بردارند. یک نظر مشترک حاصل آمد: نمایندگان از برگزاری جلسه‌ای مستقل از دو طبقۀ دیگر خودداری می‌کردند – آن‌ها باید به نحوی رأی‌گیری انفرادی را تحمیل می‌کردند.

روز بعد روحانیان و نجبا در تالارهای جداگانه‌ای که برایشان در نظر گرفته شده بود تشکیل جلسه دادند. اما «طبقه سوم» از تشکیل جلسۀ جداگانه خودداری ورزید و در تالار بزرگ باقی ماند و اصرار کرد که هر سه طبقه باید با هم تشکیل جلسه دهند. درهای تالار به روی مردم باز شد و مردم در اطراف نمایندگان ازدحام کردند، به آن‌ها روحیه دادند و تشویقشان کردند، و به مشورت با آن‌ها پرداختند.

پشتیبانیِ روحانیان

در این میان، هم نجبا و هم روحانیان علیه ایدۀ آمیختگی سه طبقه و تجویز هر نماینده یک رأی، رأی داده بودند. اما بسیاری از کشیشان تهدیست محلی از «طبقه سوم» طرفداری می‌کردند. چنان‌که یک کشیش با لحنی تند به مجلس یادآور شد، «ممکن است کشیشان دهکده‌ها استعداد و قریحۀ اهل فضل را نداشته باشند اما دست‌کم از عقل سلیم روستاییان برخوردارند!» هرچند کشیشان تهیدست قادر نبودند در طبقۀ خود تأثیر بگذارند تا به نفع آمیختن سه طبقه رأی دهند، اما پشتیبانیشان از «طبقه سوم» به زودی به عاملی مهم تبدیل شد. با وجود آرای دو طبقه دیگر، «طبقه سوم» برخواست خود مبنی بر رأی‌گیری یکجا، که آن را برای انجام هرگونه اصلاحات واقعی ضروری می‌دانست، مصرانه پافشاری کرد. به روایت آلبر سوبو، تاریخدان،

موضوع از چنان اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار بود که جای هیچ‌گونه چانه‌زنی نبود... تنها دو امکان وجود داشت: یا اشرافیت – که در میان دو طبقه صاحب‌امتیاز نقش محوری را ایفا می‌کرد – تسلیم می‌شد، که در این صورت دورۀ امتیازات به پایان می‌رسید و عصر جدیدی آغاز می‌شد، یا در غیر این صورت «طبقه سوم» ناگزیر بود شکست را پذیرا شود، که به معنای حفظ رژیم کهنه بود.

بن‌بست درمیان سردرگمیِ بسیار ادامه یافت. ظاهراً، مجلس عمومی طبقاتی دایر بود، اما هیچ کاری انجام نمی‌شد. سرانجام، در اوایل ژوئن، اَبه سی‌یس، نویسندۀ جزوات، که از ناحیه پاریس به نمایندگی از طرف «طبقه سوم» انتخاب شده بود، پیشنهاد کرد «طبقه سوم» خود را مجلس نمایندگان راستین فرانسه بخواند و از دو طبقه دیگر برای حضور دعوت به عمل آورد. با پیشنهاد سی‌یس موافقت شد. نمایندگان طبقه سوم، پس از دعوت از نمایندگان دو طبقه دیگر برای پیوستن به آن‌ها، اعلام کردند که در 12 ژوئن کار حضور و غیاب تمام اعضای مجلس عمومی طبقاتی را آغاز خواهند کرد، چه اعضای دو طبقه دیگر حضور داشته باشند و چه نداشته باشند. آن‌ها سپس کار اجلاس را آغاز خواهند کرد. این تهدید بن‌بست را شکست. نوزده عضو روحانیت – کشیشان روستاها که پیش‌تر به نفع درآمیختن سه طبقه موضع گرفته بودند – به نمایندگان «طبقه سوم» پیوستند.

در 15 ژوئن، اَبه سی‌یس پیشنهاد کرد نمایندگان کار بر روی قانون اساسی را آغاز کنند. سی‌یس باز هم پیشنهاد کرد «مجلس عمومی طبقاتی» کنار گذاشته شود – چون این نام معنای خود را از دست داده بود – و نام دیگری جایگزین آن گردد. نمایندگان بحث جانداری را دربارۀ نام‌های جدید خود آغاز کردند. سی‌یس «مجلس نمایندگان مورد قبول و تأیید ملت فرانسه» را پیشنهاد کرده بود. نمایندۀ دیگری «مجلس قانونگذاری نمایندگان بخش عمدۀ ملت که در غیاب بخش کوچک انجام وظیفه می‌کند.» را توصیه کرد. سرانجام کسی نام «مجلس ملی» را پیشنهاد کرد که «طبقه سوم» در 17 ژوئن به پذیرش این نام برای مجلس خود رأی داد.

در 19 ژوئن، روحانیت رأی داد که «مجلس عمومی طبقاتی» باید به عنوان مجلس عمومی هر سه طبقه تشکیل جلسه دهد. اما اشرافیت لجوج‌تر بود. آن‌ها در همان روز 19 ژوئن نامه‌ای خطاب به شاه نوشتند:

اگر حقوقی که ما از آن‌ها دفاع می‌کنیم تنها حقوق ما بود، اگر این حقوق تنها به اشراف مربوط می‌شد، ما در مطالبۀ آن‌ها کم‌تر شور و اشتیاق و در دفاع از آن‌ها کم‌تر عزم و اراده از خود نشان می‌دادیم. اما، اعلیحضرتا، این صرفاً منافع خودمان نیست که ما از آن دفاع می‌کنیم، بلکه منافع شما، دولت و، در تحلیل نهایی، مردم فرانسه است.

شاه از ایستادگی اشراف قوت‌قلب گرفت و او و شورایش همان روز تصمیم به مقابله با اقدامات «طبقه سوم» گرفتند. لوئی دستور داد که تالار بزرگی که «طبقه سوم» جلساتش را در آن برگزار می‌کرد بسته شود.

سوگند تالار تنیس

اونوره گابریل ریکتی دو کنت دو میرابو، یکی از رهبران بزرگ انقلاب، خود را چنین توصیف کرد: «من سگ هاری هستم که استبداد و امتیاز از گازهایم خواهند مُرد.» میرابو سخنرانی مقتدر و پُرجاذبه بود، و با آن که نجیب‌زاده بود، نزد مردم معمولی محبوبیت داشت که او را به نمایندگی از «طبقه سوم» انتخاب کردند. او، علی‌رغم شهرتش به ولنگاری، هرزگی، گستاخی، و خودپسندی، به سرعت در میان نمایندگان به رهبر تبدیل شد. میرابو ظاهر درخور توجهی داشت که بسیاری آن را زشت توصیف می‌کردند. هیکل درشتی داشت، با سری بزرگ بر روی گردنی کُلُفت، و چشم‌هایی شوریده و برآمده. موهایش به صورت تودۀ انبوهی از چین و شکن‌های سفید بود که از صورتش به عقب کشیده شده بود. صورتش پُر از جای آبله بود که از بیماری آبله در دوران کودکی‌اش بر جا مانده بود. میرابو سرشار از انرژی بود و با وجود ظاهر ناخوشایندش، جاذبۀ نیرومندی داشت که هم زنان را به خود جلب می‌کرد و هم به سخنانش قدرت می‌بخشید.

میرابو با تمام وجود اعتقاد داشت که حکومت باید اصلاح شود. به عدالت و برابری پایبند بود و قاطعانه عقیده داشت که برقراری پادشاهی مشروطه بهترین راه دستیابی به این هدف‌ها و حفظ نظم در فرانسه است. و به همین جهت، در صبح روز 20 ژوئن، که نمایندگان از راه رسیدند و دریافتند درهای تالار اجلاسشان بسته است، میرابو حاضر به تسلیم نشد. جلسه به یک ساختمان خالی در آن نزدیکی، در یکی از تالارهای تنیس سلطنتی، انتقال یافت. یک نمایندۀ جوان به نام ژان – ژوزف مونیه اظهار داشت که همۀ نمایندگان باید سوگند یاد کنند که تا تهیه پیش‌نویس قانون اساسی پراکنده نشوند. همۀ نمایندگان، بجز یک نفر، سوگند مشهور تالار تنیس را ادا کردند.

شاه سه روز بعد جلسۀ ویژۀ مجلس عمومی طبقاتی را فراخواند و پافشاری کرد که سه طبقه جداگانه تشکیل جلسه دهند. لوئی در پایان سخنرانی‌اش به مجلس عمومی طبقاتی دستور داد پراکنده شوند و روز بعد، به محل اجلاس‌های جداگانۀ خود بازگردند. سپس بی‌درنگ تالار را ترک کرد. اشراف و بخشی از روحانیان از دستور او پیروی کردند، اما «مجلس ملی» جدید حاضر به ترک تالار نشد. میرابو به نمایندگان سوگندشان را یادآور شد.

هنگامی که رئیس تشریفات دوباره به آن‌ها دستور داد که تالار را ترک کنند، میرابو با صدای رسا و پُرطنین خود پاسخ داد: «برو به اربابت بگو ما که به ارادۀ مردم این جا هستیم و از جایمان تکان نمی‌خوریم، مگر به زور سر نیزه ما را به این کار وادارند.» وقتی به شاه گفته شد که نمایندگان هنوز در تالار هستند، پاسخ داد: «خوب به دَرَک، بگذار باشند.»

در ظرف چند روز، بیش‌تر روحانیان و برخی از اعضای اشرافیت به «مجلس ملی» پیوستند. سرانجام، در 27 ژوئن، شاه به اجلاس مشترک عمومی طبقاتی رضایت داد. شاه شکست خورده بود. نمایندگان «طبقه سوم» حرف خود را به کرسی نشانده بودند:

مجلس ملی نمایندۀ تمام مردم بود. انقلاب آغاز شد.

 

 

بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمی‌شود.

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


  • منبع: کتاب انقلاب فرانسه - انتشارات ققنوس
  • تاریخ: دوشنبه 17 آبان 1400 - 11:10
  • صفحه: تاریخ
  • بازدید: 2762

یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

ارسال نظر

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 4971
  • بازدید دیروز: 2621
  • بازدید کل: 23899023