Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

جنگ های صلیبی - قسمت چهارم

جنگ های صلیبی - قسمت چهارم

نویسنده: تیمونی لِوی بیئل
ترجمۀ: سهیل سمّی

جذبۀ شرق

تمدن بیزانس

زوار، نجبا و اهل کلیسا که به قسطنطنیه (استانبول کنونی در ترکیه)، مرکز بیزانس، سفر می‌کردند، با داستان‌هایی در مورد شگفتی‌ها و ثروت بی‌کران آن دیار بازمی‌گشتند. آن شهر جاده‌های سنگفرش‌شده، قصرهای باشکوه و کلیساهای جامعی داشت که در غرب همتایی نداشتند. این شهر نمونۀ بی‌سابقه آموزش و هنر و فلسفه در سرتاسر جهان بود. در قرن یازدهم، مسلمانان و ساکنین ارتدوکس شرقی در خاورمیانه از مردمی که در بستر فرهنگ فئودالی اروپای غربی زندگی می‌کردند، پیشرفته‌تر بود.

پس از سقوط امپراتوری روم در سال 476، هنگامی که قبایل ژرمن و اسکاندیناویایی به بخش اعظم سرزمین‌هایی که زمانی توسط لژیون‌های رومی فتح شده بود تاختند، اروپای غربی به مدت سه قرن وارد عصر تاریکی شده بود. در خلال این مدت، امپراتوری بیزانس دستخوش چنین گسست و بلوایی نشده بود. این امپراتوری عظیم، که بخش اعظم اروپای شرقی، من‌جمله ترکیه و یونان، و شمال ایران را در برمی‌گرفت، عمدتاً از امپراتوری روم مستقل بود. برعکس غرب، خاک امپراتوری بیزانس را بربرها به توبره نکشیده بودند، تأثیر فرهنگ و آموزش کلاسیک، که عملاً در غرب محو و نابود شده بود، در این امپراتوری همچنان باقی و شکوفا بود. در نتیجه، مردم شرق تحصیل‌کرده‌تر، دارای اقتصادی متنوع‌تر و نظام پولی به مراتب پیشرفته‌تر از غرب بودند.

در حالی که اکثر مردمان اروپای غربی فقیر و رعایای بی‌سواد تحت فرمان اقلیتی کوچک از نجبا بودند، شرق به منطقۀ متوسط و عظیم خود که متشکل از صنعتگران، تاجران، دریا‌نوردان، منشی‌ها، وکلا، طبیبان و آموزگاران بودند می‌بالید. بسیاری از آنان حتی از ثروتمندترین نجبای غرب مرفه‌تر زندگی می‌کردند، در خانه‌هایی از آجر و گچ با کف کاشی‌پوش، پنجره‌های شیشه‌ای و آب لوله‌کشی. آن‌ها با ظروف غذاخوری نقره و در بشقاب‌های چینی شخصی و مجزا غذا می‌خوردند. آن‌ها دستان و صورت‌هایشان را با دستمال‌های پارچه‌ای تمیز می‌کردند، و اغلبِ عصرها، پیش از رفتن به بستر‌های پَرشان، در حمام عمومی تمدد اعصاب می‌کردند. درحالی که تقریباً تمامی تلاش‌های اقتصادی آموزشی در غرب به تولید مواد غذایی یا جنگ‌افروزی محدود بود، شرق تمدنی جهانی و بهروز پدید آورده بود که بر تجارت مستحکم بین‌المللی استوار بود.

دوری شرق و غرب

با پیش افتادن شرق از غرب در خلال عصر تاریکی، حلقه‌های ارتباط میان شرق و غرب نیز سست شد. مستحکم‌ترین حلقۀ باقیمانده ارتباط مسیحیت بود، اما این ارتباط نیز به تدریج رو به زوال نهاد. ریشۀ تاریخی کلیسای ارتدوکس شرق و کلیسای کهن‌تر کاتولیک رمی در اورشلیم، مهد مسیحیت بود. در سال 807 شارلمانی با تاسیس یک بیمارستان و کتابخانه در ارشلیم، رابطۀ کلیسای رم را با اورشلیم احیا کرد. فرمانروای عرب فلسطین در آن زمان شارلمانی را مدافع اورشلیم و صاحب کلیسای قبر مقدس توصیف کرد. روابط صلیبیون با اورشلیم در خلال قرن دهم پابرجا بود. اما در سال 1010، حاکم، خلیفۀ متعصب فاطمی مصر، کلیسای قبر را تخریب کرد و به تحت‌الحمایگی اورشلیم و وابستگی‌اش به صلیبیون خاتمه داد. در سال‌هایی که از پی آمد، فاطمیان مصر به متحدان امپراتوری بیزانس بدل شدند. آن‌ها کلیسای قبر را بازسازی کردند و آن را به مقامات کلیسای ارتدوکس شرقی – که برای زواری که از غرب می‌آمدند، اماکن مقدس و زیبایی تأسیس می‌کردند – تحویل دادند. به رغم باژگونگی نقش‌ها در اورشلیم و عدم هرگونه پیمان معنادار میان دو کلیسا، رهبران کلیسای رم هنوز معتقد بودند که کلیسای شرقی به دلیل دِینشان به آ‌ ها، باید در برابر ایشان وفادار و مطیع باشد.

اما اکثر مردم در شرق، صلیبی‌ها و نورمان‌های غرب را عقب‌افتاده و بی‌فرهنگ می‌دانستند. آن‌ها از این که خودشان و یا نهادهایشان دونِ این غربی‌های وحشی محسوب شوند، سخت منزجر بودند، بنابراین، رهبران کلیسای شرق به کلیسای رم و پاپ‌های آلت دست آن اعتنا نکردند، با جدایی بیش‌تر دو امپراتوری، کلیساهایشان نیز از هم جداتر شدند. درحالی که کلیسای رم از انجیل لاتین استفاده می‌کرد و مراسم دینی را به زبان لاتین اجرا می‌کردند، کلیسای شرق از انجیل یونانی استفاده می‌کرد و مراسمشان را نیز به زبان یونانی برگزار می‌کردند. در واقع، نفوذ زبان، فرهنگ و فلسفۀ یونان بخش چنان استواری از امپراتوری بیزانس بود که مورخان اغلب از مردم آن با عنوان «یونانی» یاد می‌کنند.

 شکاف بزرگ

دو فرهنگ همچنان از یکدیگر جدا می‌افتادند تا سال 1049، هنگامی که لئوی نهم پاپ شد و مستقیماً استقلال کلیسای ارتدوکس شرق را به چالش کشید، در دل مردم بیزانس تخم خصومت کاشت. لئو در سال 1053 نامه‌ای برای میخاییل کرولاریوس سراسقف قسطنطنیه و رئیس کلیسای ارتدوکس شرق ارسال کرد. پاپ در این نامه خواستار آن شد که کلیساهای شرقی تفوق او را به رسمیت بشناسند. او هر کلیسایی را که به خواستۀ او تن در نداد «مجمع کفار... و کنیسۀ شیطان» توصیف کرد. کلیساهای شرقی نیز طی عهد و پیمان‌هایی که با هم بستند، در جواب به تهدید لئو، به اصول کلیسای رم حمله کردند، به خصوص اصل تجرد. و کرولاریوس نیز برای تلافی تمامی کلیساهای قسطنطنیه را که به آیین‌های رمی عمل می‌کردند، تعطیل کرد.

درسال 1054 لئوی نهم درگذشت. و مقام پاپی در روم بیش از یک سال خالی ماند. مجمع کاردینال‌ها که در مقام پاپ عمل می‌کرد، کرولاریوس را تکفیر کرد. کرولاریوس نیز در جواب هیئتی مرکب از نمایندگان تمام جامعۀ مسیحیت شرق تشکیل داد و کلیسای رم را محکوم و تمام ارتباطات خود را با آن قطع کرد. سراسقف همچنین تمامی مراسم رمی را در کلیسای قبر مقدس در اورشلیم ممنوع کرد و به این ترتیب، عبادت زوار غربی در این کلیسا به مراتب دشوارتر شد. مورخین این جدایی رسمی را میان کلیساهای شرق و رم در سال 1054 شکاف بزرگ می‌نامند.

گرچه خصومت در میان شرق و غرب چندین قرن ادامه یافت، اگر احیای اقتصادی در غرب بار دیگر غرب را متوجه شرق نمی‌ساخت، شکاف بزرگ احتمالاً تحقق نمی‌یافت. در نیمۀ قرن یازدهم، کلیسای احیا‌شدۀ رم به دنبال راه‌هایی برای سیادت دوباره بر سرتاسر اروپا و همزمان متوقف‌کردن جنگ‌های شخصی‌ای بود که اروپای غربی را پاره‌پاره می‌کرد. حوادثی که مقارن با این دوره در اروپای شرقی و خاورمیانه رُخ داد، این فرصت را به کلیسای رم داد.

ترک‌های سلجوقی: ظهور امپراتوری‌ای جدید در شرق

توازن قدرت در خاورمیانه، به هم می‌خورد و بیزانس مناطقی را که هفت قرن برآن‌ها مسلط بود از کف می‌داد. این امر چند دلیل داشت. نخست این که بیزانس دلمشغول بسط قلمرو خویش به سوی شمال و تا دل سرزمین‌های اسلاوها و روس‌ها بود. به علاوه، درگیری‌های داخلی باعث تفرقۀ خانواده‌های نجیب‌زاده در قسطنطنیه می‌شد. و سرانجام و مهم‌تر از همه، در خاورمیانه قدرتی جدید و متجاوز پا می‌گرفت: ترک‌های سلجوقی.

همان‌گونه که جهان مسیحی میان شرق و غرب تقسیم شده بود، جهان اسلام نیز میان جنوب و شمال تجزیه شده بود. مسلمانان جنوب یا شیعیان تحت رهبری خلفای فاطمی مصر بودند. مسلمانان شمال یا سنی‌ها از دیرباز تحت فرمان خلیفۀ عباسی در بغداد بودند. حدوداً در زمان شکاف بزرگ، ترک‌های جنگجوی سلجوقی در میان سنی‌ها قدرت می‌گرفتند. سلطان‌های سلجوقی پس از به دست گرفتن قدرت در بغداد، مرزهای جنوبیشان را تا مصر و قلمرو شمالیشان را تا مرز امپراتوری بیزانس گسترش دادند. در سال 1071، سلجوقیان حاکمیت مصری‌ها را در اورشلیم سرنگون کردند و در همان سال در نبرد معروف ملازگرد در شرق آناطولی سپاه بیزانس را در هم شکستند. در نتیجه، امپراتوری بیزانس تقریباً تمامی آسیای صغیر، من‌جمله سلطان‌نشین‌های ارمنستان، ادسا و انطاکیه را از دست داد.

شکست‌های سنگین میخاییل هفتم امپراتور بیزانس را مجبور کرد تا از غرب درخواست کمک نظامی بکند. در مقابل این تهدید جدید از جانب ترک‌های مسلمان، تمامی اختلافات فلسفی‌ای که باعث جدایی قسطنطنیه از رم شده بود ناگهان بی‌اهمیت جلوه کرد. در سال 1073، میخاییل از پاپ گرگوریوس هفتم خواست تا برای بازپس‌گیری سرزمین‌های از دست‌رفته برای او ارتش کمکی ارسال کند. پاپ زیرک بی‌درنگ متوجه فرصت طلایی پیش آمده شد. او بسیج شوالیه‌ها را آغاز کرد تا آن‌ها را راهی قسطنطنیه کند. اما پیش از آن که او سپاهش را روانه کند، درگیری دیگری در حوالی سرزمین خودی بروز کرد.

گرگوریوس هفتم از جمله قدرتمندترین و با نفوذترین پاپ‌ها در تاریخ کلیسای روم بود. گرگوریوس پیش از آن که در سال 1073 پاپ شود، سِمَتِ صدراعظم قدرتمند پاپ را داشت. او در همان سِمَتِ صدراعظمی، جنگ استقلال‌طلبی علیه نجیب‌زادگان را رهبری می‌کرد. او حتی توانست حق انتخاب پاپ را به هیئت کاردینال‌ها تفویض کند و سررشتۀ امور را از دست نظام پاپی که تحت کنترل نجبای رومی و ژرمنی بود، درآورد. او ادعا کرد که پادشاهان و شاهزادگانی که بدون مجوز کلیسا حکومت می‌کردند «از خداوند غافلند و از غرور و خشونت و... تقریباً تمامی جنایات آکنده می‌شوند،... و می‌خواهند با شهوتی کور و گستاخی‌ای تحمل‌ناپذیر بر همتایان خویش حکم برانند.» به مدت ده سال، از سال 1075، سپاهیان پاپ گرگوریوس با نیروهای هانری چهارم، امپراتور مقدس روم، جنگیدند. سرانجام، گرگوریوس موفق شد از نفوذ امپراتور ژرمن بکاهد.

گرچه پاپ گرگوریوس هفتم هرگز نتوانست به رؤیایش در مورد یکپارچه ساختن کلیساهای شرق و غرب تحقق ببخشد، به نحو چشمگیری کلیسای غرب را تقویت کرد. برای مثال، او از پذیرش تصدی اسقف‌هایی که خارج از حوزۀ کلیسا تعهدات یا جاه‌طلبی‌های سیاسی داشتند خودداری کرد. او به جِد بر تجرد تمامی کشیش‌ها پا فشرد و برای نظارت بر نواحی مختلف سرتاسر اروپا سفرا یا نمایندگی انتخاب کرد. به دلیل اقدامات او، پاپ‌های آتی از سلطۀ نجبا رها شدند و از حمایت بی چند و چون اسقف‌ها، رؤسای صومعه‌ها، راهبان و کشیش‌های نواحی برخوردار گشتند.

گرگوریوس برای حمایت از موضع کلیسا در برابر امپراتور قدرتمند ژرمن، با روبر گیسکار، دشمن قدیمی پاپ لئوی نهم، پیمان اتحاد بست. گرگوریوس حق مالکیت نورمان‌ها را بر دوک‌نشین‌های بنونتو و دیگر اراضی‌ای را که به زور تسخیر کرده بودند به رسمیت شناخت و بر حملات آن‌ها به املاک بیزانس در جنوب ایتالیا، یونان و دیگر بنادر در مدیترانه چشم فرو بست. در عوض، او از تعهد فئودالی نورمان‌ها مبنی بر حمایت نظامی برخوردار شد. به این ترتیب؛ در سال 1095، پاپ اوربانوس دوم، که جانشین گرگوریوس هفتم شده بود، توانست از قدرت جدید کلیسا بهره گیرد و جنگ صلیبی‌ای را که گرگوریوس برنامه‌ریزی کرده بود، آغاز کند.

پاپ اوربانوس دوم برای جنگ صلیبی موعظه می‌کند

در همان سال، یعنی 1095، آلکسیوس کومننوس امپراتور جدید بیزانس، بار دیگر از غرب طلب کمک کرد. وقتی پاپ اوربانوس درخواست کمک آلکسیوس را دریافت کرد، او نیز فرصتی طلایی را پیش رو دید. او با کمک نظامی یکپارچۀ فرانک‌ها و نورمان‌ها به چیزی بیش از کمک به آلکسیوس برای بازپس‌گیری اراضی ازکف‌داده‌اش در آسیای صغیر چشم داشت. او در نظر داشت شرق و غرب را تحت لوای امپراتوری‌ای مسیحی متحد کند و این بار نه با مرکزیت قسطنطنیه بلکه به مرکزیت رم.

او همچنین درک کرد که اگر نجبای اروپا برای جنگ با ترک‌ها نام‌نویسی کنند، دیگر مجال چندانی برای نبرد با یکدیگر نخواهند داشت. تقریباً در سه‌چهارم قرن، آتش‌بس الهی نتوانسته بود از جنگ و خونریزی جلوگیری کند. جنگ صلیبی یا جنگ مقدس می‌توانست راهی مؤثر برای پایان دادن به درد و محنت مداوم در اروپا باشد. یکی از دلایل جنگ‌های مداوم فئودالی ازدیاد حجم طبقۀ نجیب‌زاده بود که برای به دست آوردن همان زمین‌های محدود پیشین با یکدیگر رقابت می‌کردند. پاپ اوربانوس می‌اندیشید که اگر نجبای غربی را با اراضی تحت تسلط ترک‌ها روبرو کند، از شدت این تقاضا برای زمین کاسته می‌شود، و درعین حال، بر نفوذ غرب مسیحی نیز افزوده می‌گردد.

البته پاپ اوربانوس دوم با یک مشکل کوچک روبرو بود: او می‌بایست خیل عظیم مردم اروپا را متقاعد می‌کرد که سلاح برگیرند و هزاران مایل پیش روند تا از امپراتوری‌ای بیگانه در سرزمینی بیگانه و علیه دشمنی ناشناس دفاع کنند. این مسئله که این امپراتور بیگانه مسیحی بود – حتی یک مسیحی ارتدوکس شرقی، و دشمنانش نیز مسلمان بودند، کمک مؤثری بود. در واقع، خبر تسخیر بیزانس توسط ترک‌ها پیشاپیش باعث شده بود که فرانسوی‌ها گوش‌به‌زنگ شوند. بسیاری از مردم فرانسه، غرق در افسانه‌های جنگ شوالیه‌های مسیحی با نیروهای کفر، به سهولت متقاعد شدند که جنگ با ترک‌ها هم به لحاظ سیاسی اقدامی مقتضی است، هم یک وظیفۀ مسیحایی است.

اما متقاعد کردن دیگر متحدان قدرتمند پاپ، یعنی نورمان‌ها، برای او دشوارتر بود. در خلال قرن گذشته، بیزانس از جمله بدترین دشمنان آنان بود، و در آن زمان، نورمان‌ها جزایر سیسیل و ساردنی و بخش‌هایی از مقدونیه را از چنگ امپراتوری بیزانس درآورده بودند. به همین دلیل، پاپ اوربانوس دوم کمک به بیزانس را به عنوان هدف اصلی جنگ صلیبی اول مطرح نکرد. در عوض، او هدفی عالی‌تر و شرافتمندانه‌تر مطرح کرد تا مسیحیان غربی را متقاعد کند: آزادسازی اورشلیم. این برگ برندۀ اوربانوس بود، تصوری که او می‌دانست جوش و خروش دینی فرانک‌ها و نورمان‌ها را موجب می‌شود. بنابراین، در سال 1095، وقتی پاپ برای نخستین جنگ صلیبی فرمان بسیج داد، مسئلۀ کمک به آلکسیوس، امپراتور بیزانس، را مطرح نکرد؛ بلکه مدعی آزادسازی اورشلیم شد، شهر قبر مقدس، که می‌بایست از دست ترک‌ها به در می‌آمد و آزاد می‌شد.

 

 

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


  • منبع: کتاب جنگ های صلیبی - انتشارات ققنوس
  • تاریخ: یکشنبه 9 آبان 1400 - 12:38
  • صفحه: تاریخ
  • بازدید: 3006

یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

ارسال نظر

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 593
  • بازدید دیروز: 3712
  • بازدید کل: 23118950