Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

آینه‌ای در دوردست (قرن مصیبت‌بار چهاردهم) - قسمت آخر

آینه‌ای در دوردست (قرن مصیبت‌بار چهاردهم) - قسمت آخر

نویسنده: باربارا تاکمن
مترجم: حسن افشار

شقاق پایان نگرفت، اما سرانجام امید به ختم جنگ ناگهان خودی نشان داد: در مارس سال 1359، ریچارد دوم از ایزابل، دختر شاه فرانسه، خواستگاری کرد و ریچارد بیست‌و‌نُه ساله بود و دخترک شش سال بیش‌تر نداشت. پس از بی‌نتیجه‌ماندن تمام راه‌های رفع اختلاف، این راه میان‌بُر اقدامی جسورانه به شمار می‌رفت، هرچند صلح تنها انگیزه‌ی آن نبود.

ریچارد دوم از چیزی که خود آن‌را «جنگ تحمل‌ناپذیر» می‌نامید هیچ سودی نمی‌برد. بیش‌تر انگلیسی‌ها کینه‌ی فرانسه را در دل پرورانده بودند، اما قلب ریچارد از این‌گونه احساسات تهی بود. برعکس، او فرانسه را ستایش می‌کرد و آرزوی دیدار پادشاهش را داشت. ریچارد نیازمند صلح بود تا بتواند خود را در برابر مخالفان داخلی‌اش تقویت کند. از زمانی که «اعیان فرجام‌خواه» با ریچارد نامهربانی کرده بودند، او به مدت هفت سال و کاملاً قانونی حکومت کرده بود، اما طبع مستبدش (که آن تحقیر نیز آتشش را تیزتر کرده بود) تنها به حکومت مطلق و انقیاد دشمانش رضایت می‌داد. سلطنت هم می‌تواند تباه کند و هم بهبود بخشد، اما گویا در سده‌ی چهاردهم فقط تأثیری یکجانبه داشت. تنها استثنا شارل پنجم بود که ندای مسئولیت او را بیدار کرد. ریچارد مردی بود دمدمی‌مزاج، ولخرج، خودرأی و احساساتی که روحیه‌ای تهاجمی داشت، هرچند که این روحیه از قوه به فعل درنمی‌آمد. وقتی در سال 1394، همسرش آنِ بوهمی (خواهر وِنسِسلاس) از دنیا رفت، ریچارد برای تسکین اندوه خود فرمان داد ملک سلطنتی شین را که همسرش در آن‌ جان سپرده بود ویران کنند. همچنین در مراسم تشییع‌جنازه‌ی ملکه، به گمان این‌که اِرلِ آروندل – یکی از فرجام‌خواهان – با رفتار خود به شاه اهانت کرده است، عصایی برداشت و به جان او افتاد.

آنِ بوهمی در دوران خود زنی دوست‌داشتنی دانسته می‌شد که رویدادنامه‌ها، برخلاف برادر شوربختش، تنها از اوصاف دلنشین وی یاد کرده‌اند. مرگ او شاید اندک اثر مهارکننده‌ای را که در شوهر داشت از میان برد و درعین حال ریچارد را بدون وارث گذاشت. از همین‌رو، پادشاه انگلستان برای تدوام نسل خود ناگزیر از ازدواج دوباره بود، اما انتخاب یک دختربچه‌ی شش ساله، که آشکارا تا دوازده‌سالگی نمی‌توانست با شاه همبستر شود، نشان می‌دهد که موضوع وارث جزء اولویت‌های ریچارد نبود. او می‌خواست با فرانسه آشتی کند تا میدان را بر «گرازهای» انگلیسی تنگ آورد و خاصه در صورت لزوم از حمایت فرانسویان در برابر آنان برخوردار شود. فرستادگان پادشاه انگلستان مأمور شدند از شاه فرانسه و عموها و برادرش تضمین بگیرند که «با تمام قدرت ریچارد را در برابر هریک از رعایایش یاری دهند و او را تنها نگذارند.»

این درخواست هیچ به تقاضای عادی شاهی از شاه دیگر نمی‌مانست، به ویژه که چنین دیرهنگام مطرح می‌شد و طرف مقابل نیز هنوز عملاً دشمن ریچارد به‌شمار می‌رفت. پادشاه انگلستان تنها دو سال با رویدادهای ویرانگر بعدی فاصله داشت، با سلطنت مطلق، قتل گلاستر، اعدام آروندل، تبعید نورفولک و هنری لنکستر و تحریکات بلهوسانه‌ی دیگری که دو سال پس از وقایع یاد شده تاج و سپس جانش را ستاند. امروزه مورخان حدس می‌زنند که او در واپسین سال‌های زندگی دچار بیماری روانی بوده است، اما این هیچ نیست جز نگاهی امروزی به یک کاستی رایج در میان حاکمان قرن چهاردهم: ناتوانی در مهار هوس‌های آنی.

ریچارد در عصری سلطنت می‌کرد که در آن کشمکش‌های روزافزون دوران قیام دهقانی سرکوب شده اما آرام نگرفته بودند. دسته‌های قانون‌ستیز شهسواران و کمانگیران چپاولگر هنوز بذر نابسامانی می‌افشاندند، مالیات‌های سنگین پیوسته مایه‌ی نارضایتی می‌شدند و درفش لالاردی، به‌رغم تمام تلاش‌هایی که برای سرکوبش می‌شد، از این‌جا و آن‌جا بیرون می‌زد. خطر اجتماعی این جنبش که هیچ دست‌کمی از خطر مذهبی‌اش نداشت، شاه و کلیسا را در برابر آن متحد می‌کرد. روزگار هم‌پیمانی جان گُنتی و جان ویکلیف سپری شده بود، هرچند لالاردها گاه در مناصب عالی نیز پیدا می‌شدند. در پارلمانِ سال‌های 1394- 1395، جنبش ناگهان با طرح اعلامیه‌ی آتشین «دوازده نتیجه‌گیری و حقیقت برای اصلاح کلیسای عالی در انگلستان» از زیر خاکستر بیرون زد.

با حمایت تعدادی از اعضای مجلس عوام، از جمله سِر ریچارد استوری (که همیشه مایه‌ی دردسر بود) و شهسواری دیگر که هر دو از اعضای شورای سلطنت بودند، عریضه‌ای با تقاضای دوازده اقدام اصلاحی روی کاغذ آمد و در قالب طرحی تقدیم پارلمان شد. همزمان، این اعلامیه را بر درهای کلیسای سنت پل و صومعه‌ی وست‌مینستر نیز نصب کردند تا همه آن را ببینند. اعلامیه‌ی «دوازده نتیجه‌گیری» عبارت بود از آینه‌ی کلیسا در اواخر قرون وسطا، از چشم ناراضیان و نیز مؤمنانی که می‌خواستند ایمان خود را حفظ کنند و کلیسا را بپذیرند، اما دنیاگرایی و بت‌پرستیِ رسوب‌کرده و در پوسته‌ی کلیسا مانعشان می‌شد. یک‌یک آن دوازده اقدام حاصل نتیجه‌گیری‌های ویکلیف بود و دو تای اول بیش از دیگران برای کلیسا و روحانیت خطر داشت: وقف‌زدایی از موقوفات و انکار «معجزه‌ی مفروض» قلب ماهیت. برخی از دیگر مناسکی که این فهرست تقبیحشان می‌کرد عبارت بودند از: سوگند عفت، که کشیشان را به ریاکاری می‌کشاند و زنان را که «ذاتاً ضعیف و ناقص» بودند به انواع و اقسام گناهان می‌آلود؛ تقدیس اشیا یا احضار روح اشیا که نوعی «تردستی» شبیه خبرگرفتن از آینده به واسطه‌ی تماس با ارواح به شمار می‌رفت؛ و زیارت بت‌های چوبی و سنگی که فرقی با بت‌پرستی نمی‌کرد. اما نتیجه‌گیری دهم تازگی داشت: انکار کم‌و‌بیش کامل حق کشتن. در اعلامیه ادعا شده بود که قتل نفس، چه در جنگ‌ها و چه با رأی دادگاه و چه به هر علت دنیوی دیگر، خلاف نص صریح «عهد جدید» است.

اسقف‌ها چنان از این «دوازده نتیجه‌گیری» به هراس افتادند که ریچارد را به کشور فرا خواندند. شاه برای انجام یک رشته اقدامات سرکوبگرانه‌ی تازه به ایرلند رفته بود. او نیز از این بدعت به خشم آمد و سِر ریچارد استوری را به «فجیع‌ترین مرگ ممکن» تهدید کرد؛ مگر آن‌که از آنچه به او حقنه کرده بودند استغفار کند. اما طرح «دوازده نتیجه‌گیری» در پارلمان از تعرض شاه مصون ماند. لالاردی همچنین ملازمان ملکه آنِ بوهمی را با خود همراه ساخته و از طریق آنان میان آرای جان ویکلیف و یان هوس پیوندی برقرار کرده بود.

خواستگاری ریچارد، که پیش از عزیمت دوک‌های فرانسوی به آوینیون مطرح شد، به مذاق همگان خوش نیامد. فیلیپ دو مِزیِر با حرارت از آن استقبال کرد، زیرا این ازدواج به سود جنگ صلیبی تمام می‌شد. دوک بورگوندی هم آن را پسندید، چرا که منافع تجاری گوناگونی در پی داشت. اما نیم قرن دشمنی به یکباره از میان نمی‌رفت. بِری و اُرلئان با خواستگاری ریچارد مخالف بودند. وقتی موضوع در شورای سلطنت مطرح شد، برخی از اعضا گفتند ازدواج بدون صلح غیرطبیعی است. کوسی نیز اگر در ایتالیا نبود، احتمالاً چنین نظری ابراز می‌کرد. رویدادی در همان سال نشان می‌دهد که او – شاید به سبب پیوندهای منحصربه‌فردش – می‌کوشید حتی در دوره‌ی آتش‌بس نیز رابطه‌ی رسمی میان دشمنان را حفظ کند. وقتی فروآسار برای سفر به انگلستان و دیدار با ریچارد و عموهایش از او معرفی‌نامه‌ای خواست، کوسی درخواستش را نپذیرفت، «زیرا او فرانسوی بود» و مایل نبود برای شاه انگلستان نامه بنویسد. با این همه، نامه‌ای برای دخترش فیلیپا نوشت و به او داد. اگر نامه‌نوشتن به پادشاه انگلستان کار ناسنجیده‌ای بود، بی‌شک ازدواج با پادشاه انگلستان به مراتب جدی‌تر از آن می‌نمود.

در شورا، آرنو دو کوربیِ صدراعظم خواستگاری را پذیرفتنی دانست، به این شرط که پیوند زناشویی مذکور به تقویت پادشاه انگلستان در برابر جناح جنگ‌طلب کشور خود بینجامد. سرانجام دغدغه‌ی صلح چیرگی یافت. در ماه ژوییه، هزارو‌دویست نجیب‌زاده‌ی فرانسوی یک هیئت تشریفاتی انگلیسی به ریاست اِرل مارشال ناتینگهام [نورفولک] را تا سر میز شورا در پاریس همراهی کردند. دو طرف بر سر هشتصد هزار فرانک جهیزیه برای ایزابل، بدون واگذاری زمین، و بیست‌و‌هفت سال آتش‌بس توافق کردند. برای نخستین بار، قرار آتش‌بس چنان طولانی بود که عزم واقعی پایان‌دادن به خصومت را نشان می‌داد، دست‌کم در یکی از دو طرف. و مشکل همین جا بود.

اگر فرانسوی‌ها، که جنگ در خاک کشور خودشان درمی‌گرفت، از آن به ستوه آمده بودند، بسیاری از انگلیسی‌ها و سرکرده‌شان دوکِ گلاستر [وودستاک] هنوز از نبرد خسته نشده بودند. اینان احساس می‌کردند فرانسویان بدقولی کرده و دستاوردهای انگلیسی‌ها در پیمان برِتین‌یی را به آنان نداده‌اند. این دسته خواستار دریافت طلب انگلستان بودند و ازدواج را خط بطلانی بر آن می‌دانستند. از طرفی، شهسواران و رعایای بی‌خانمان نیز همچنان دلبسته‌ی زندگی به شیوه‌ی جنگی و غنایم آن در خاک بیگانه بودند. مردم کوچه‌وبازار نیز، به‌رغم رنج حاصل از نابسامانی بازرگانی و سنگینی مالیات‌ها و در نتیجه میل به صلح، وصلت با فرانسویان را نمی‌پسندیدند. آن‌ها بیم داشتند که ریچارد بیش از اندازه به فرانسویان متمایل شود. زمزمه‌هایی درباره‌ی کاله، نومیدی از ملکه‌ی خردسال (اگر نه بدگمانی به او) و همچنین تداوم بلاتکلیفی در موضوع وارث تاج‌و‌تخت نیز مزید برعلت بودند.

گلاستر در لندن چنان نفوذ و محبوبیتی داشت که ریچارد جرئت نکرد بدون موافقت او و جناحش پیمانی ببندد. بیش از یک سال به تلاش برای جلب موافقت گلاستر گذشت. فرانسوی‌ها روبر زاهد را فرستادند تا بر وزن دستور آسمانی صلح بیفزایند و نیز خطر ترکان را، که زاهد در سفرهایش به سوریه آنان را دیده بود، به انگلیسی‌ها یادآوری کنند. اما فرستاده‌ی غیب‌بین، که به‌رغم زهد خویش با هفت اسب و به خرج پادشاه فرانسه سفر می‌کرد، برای جلب حمایت گلاستر بهترین گزینه‌ی ممکن نبود. زاهد در اوج نطق غرّای خود هشدار داد که «بی‌گمان هرکس با صلح مخالفت کند تاوان سنگینی خواهد پرداخت، حال زنده یا مرده.» به محض آن‌که این جمله بر زبان روبر جاری شد، گلاستر گریبان او را گرفت و نعره کشید: «تو از کجا می‌دانی؟» روبر تنها توانست پاسخ دهد که این «الهام خداوند است». دوک هم سخنانش را به پشیزی نخرید. او «مخالف سرسخت صلح» باقی ماند و «در تقبیح و تحقیر فرانسویان سخنان بسیار راند.»

ریچارد با نگرانی به کنت والران دو سن پل، که زاهد را همراهی می‌کرد، گفت گلاستر می‌کوشد مردم را به مخالفت با صلح برانگیزد و شاید حتی «مردم را علیه من بشوراند که البته به خطر بزرگی بدل خواهد شد». سن پل، برادر واقع‌بین پی‌یر دو لوکزامبورگ پرهیزگار، به شاه اندرز داد که با سخنان گوش‌نواز و هدایای گران‌بها دل عمو را به دست آورد تا ازدواج و صلح به سرانجام برسد. بعد می‌تواند «تدبیر دیگری بیندیشد»، زیرا آن‌گاه توان «سرکوب تمام عصیانگران» را خواهد داشت، «زیرا پادشاه فرانسه نیز در صورت لزوم به تو یاری خواهد رساند. از این بابت خاطر آسوده دار.»

در آن زمان نیز، مثل امروز، بودند کسانی که چرخ‌های سیاست را روغن‌کاری می‌کردند. ریچارد به گلاستر وعده‌ای داد برابر با صدهزار پوند پول نقد و یک ملک اربابی برای پسرش و دوهزار پوند درآمد سالانه (که بعد بدان وفا نکرد). سرانجام، با صحبت‌ها و فشارهای دوکِ لنکستر، عموی یکدنده با اکراه موافقت ناخرسندانه‌ی خود را اعلام کرد.

در مارس سال 1396، ازدواج نیابتی و پیمان آتش‌بس را در پاریس جشن گرفتند. نیابت پادشاه انگلستان را ناتینگهام به‌عهده داشت. او این بار سعادت دیدار با قهرمان محبوبش را پیدا کرد، آن هم نه در جنگ، که در یک جشن، زیرا طی اقامت سه هفته‌ای هیئت انگلیسی در پایتخت، کوسی یکی از میزبانان آن‌ها بود. پس از آن که شهود انگلیسی عقدنامه را امضا کردند، ریچارد خود در ماه اوت به کاله رفت و ضمن نشست‌هایی با دوک بورگوندی نشان داد که خود را دوست فرانسه می‌داند. او پذیرفت که پشتیبان «راه واگذاری» باشد و پاپ رم را به کناره‌گیری برانگیزد و، نقدتر از همه، جای پای انگلیسی‌ها در برتانی را نیز به فرانسویان واگذار کند. آن‌گاه به کشور خود بازگشت تا شرایط صلح را به هم‌میهنانش اطلاع دهد، زیرا خود اعلام کرده بود که «بدون موافقت عموم مردم انگلستان نمی‌تواند صلح پایداری منعقد کند.»

در ماه اکتبر، ریچارد برای نشست نهایی با شارل به فرانسه برگشت. دیدار آن دو، در دریایی از خیمه‌های رنگارنگ در مرز کاله، با تشریفات تمام صورت گرفت. در دالانی که یک دیوارش را چهارصد شهسوار فرانسوی و دیوار دیگرش را چهارصد شهسوار انگلیسی «شمشیر به دست» تشکیل می‌دادند، دو پادشاه همراه با عموهایشان به سوی هم پیش رفتند و یکدیگر را در آغوش کشیدند. هر هشتصد شهسوار زانو زدند و اشک شوق در چشم‌ها حلقه زد. سپس ملاقات‌ها و ضیافت‌ها و تفریحات آغاز شد. در ماه نوامبر، سراسقف کنتربری عروس هفت‌ساله را، پوشیده در مخمل سرخ و دانه‌های زمرد، در کاله به ریچارد تحویل داد و رسماً آن دو را به عقد یکدیگر درآورد. آنگران دو کوسی در مراسم حضور نداشت و دخترش فیلیپا  را که با انگلیسی‌ها به فرانسه آمده بود ندید، زیرا با برجسته‌ترین شهسواران و نجیب‌زادگان کشور راهی آخرین جنگ صلیبی شده بود، کارزاری که در قرون وسطا اهمیت خاصی یافت.

شاهان به صلح رسیدند، اما تمام مناقشات کهنه – سرزمین‌ها و مرزهای محل اختلاف، بیعت‌ها و غرامت‌ها، گی‌یِن و کاله – به قوت خود باقی ماند و کینه‌ی گلاستر هم  به همچنین. فرانسویان دریافتند که هرچه افتخار و تفریح و طلا و نقره نثار وی کرده‌اند تا کینه‌اش را فرو بنشاند یکسره به هدر رفته است. او هدیه‌ها را گرفت و سرد و خشک و تودار باقی ماند. بورگوندی به مشاور خود گفت: «بیهوده برای تغییر مزاج این دوکِ گلاستر تلاش می‌کنیم. بی‌شک تا وقتی او زنده است، میان فرانسه و انگلستان صلحی برقرار نخواهد شد. او همیشه اختراعات و حوادث تازه‌ای خواهد یافت تا بین دو کشور نفرت و نزاعی پدید آورد.» البته گلاستر چنین بهانه‌هایی نیافت و سال بعد دار فانی را وداع گفت. اما خود بورگوندی نیز به واسطه‌ی خویشاوندکُشی و کشمکشی که پسرش با اُرلئان‌ها به راه انداخت، در تداوم خصومت‌ها کم تقصیر نداشت. جنگ بی‌پایان نیز چنان شکاف عمیقی پدید آورده بود که به این آسانی‌ها پر نمی‌شد. در انگلستان، ریچارد و لنکستر تنها طرفداران راستین مدارا با فرانسه بودند، اما آن‌ها نیز سه سال پس از ازدواج شاه جان سپردند. دشمنی با فرانسه ادامه یافت و هنوز بیست سال از این آشتی نگذشته بود که هنری پنجم به سربازانش فرمان داد: یک بار دیگر به پیش برای رخنه در دیوارها!»

 

 

بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمی‌شود.

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


  • منبع: کتاب آینه‌ای در دوردست (قرن مصیبت‌بار چهاردهم) - انتشارات نشر ماهی
  • تاریخ: شنبه 27 شهریور 1400 - 15:44
  • صفحه: تاریخ
  • بازدید: 2314

یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

ارسال نظر

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 1442
  • بازدید دیروز: 6030
  • بازدید کل: 23028094