آلبرت اینشتن کودکى کناره گیر، محجوب و فکور بود و از آغاز زندگى میل داشت تنها باشد و بیندیشد.
هنگامى که همبازىهاى کوچکش، در جنگلهاى اطراف مشغول بازى بودند، آلبرت به تنهایى در باغچه پدرش بسر مىبرد و آوازهاى کوتاهى را که خود تصنیف کرده بود، زمزمه مىنمود.
وقتى آلبرت به پنج سالگى رسید، پدرش یک قطب نما را به او نشان داد، آلبرت وقتى دید عقربه قطب نما حرکت مىکند، تعجب کرد و در فکر فرو رفت، که چه نیروى مرموزى عقربه را به حرکت در مىآورد؟ این شگفتى و تعجب، بعدها در برابر هر یک از مظاهر طبیعت، براى آلبرت ظاهر مىشد!
آلبرت در پانزده سالگى، در مونیخ به مدرسه رفت. او به آموزش علوم و دروس رسمى اعتناء زیادى نداشت. هنگامى که همشاگردى هایش، تازه اعداد اعشارى را یاد مىگرفتند، آلبرت در ریاضیات و محاسبات، در سطح بسیار عالى سیر و سلوک مىکرد.
در سال 1894 خانواده اینشتن به ایتالیا مهاجرت کردند و او مدت شش ماه، مدرسه را ترک نمود و کتابهاى درسى را کنار گذاشت و به مطالعه ادبیات پرداخت، اما در نهایت دید، براى ورود به دانشگاه، چارهاى ندارد و باید درس بخواند.
آلبرت اینشتن پس از چندى به سوئیس رفت و در مدرسه دارالفنون زوریخ ثبت نام کرد. در سال 1900 که وى در آستانه بیست و یک سالگى بود، دکترا در رشته فلسفه دریافت کرد و به تدریس فیزیک و ریاضیات در دانشگاه مشغول شد.
وى در سن بیست و دو سالگى، بر اثر مشکلات مادى زندگى، به عنوان عضو اداره ثبت اختراعات مشغول بکار گردید، اما لحظهاى از پژوهشهاى علمى باز نمىایستاد و اوقات فراغت خود را به تحقیق و مطالعه مىپرداخت.
مطالعه تجارب آلبرت میکس آمریکائى، او را سخت به فکر و اندیشه مشغول کرد و در سن بیست و شش سالگى تئورى خود را در مورد نسبیت منتشر کرد.
این تئورى که به تئورى نسبیت اینشتن معروف مىباشد و کمتر کسى است، که قادر باشد، آن را به طور کامل درک نماید، آلبرت اینشتن را مشهور نمود. اما آوازه شهرت براى او مایه دردسر بود، زیرا آلبرت علاقهاى به شهرت نداشت و گمنامى را بر آن ترجیح مىداد.
در سال 1913 دانشگاههاى زوریخ، پراک و برلن او را براى تدریس دعوت کردند و به خدمت در آموزش و گسترش علم گماردند.
در سال 1916 با رفاه مادى که براى او ایجاد کردند، از آلبرت اینشتن خواستند که تمام وقت و نیروى خود را صرف پژوهشهاى علمى نماید. با ادامه کارهاى تحقیقاتى و علمى، اینشتن در سال 1921 به عضویت انجمن پادشاهى لندن انتخاب شد و در همین سال موفق به دریافت جایزه نوبل، در رشته فیزیک گردید و در انجمنها و محافل علمى و پژوهشى، به عنوان نابغه زمان شهرت یافت، به طورى که دانشگاههاى ژنو، منچستر، روستوک و بریستون و... کرسىهاى تدریس را در اختیارش گذاشتند و با ارائه دکتراى افتخارى، به عنوان استاد، او را دعوت به کار نمودند.
هنگام جنگ جهانى دوم آدولف هیتلر صدراعظم دیکتاتور آلمان از آلبرت اینشتن دعوت کرد، که به آلمان برود، اما اینشتن نپذیرفت، هیتلر ناراحت شد و براى کسى که آلبرت اینشتن را به قتل برساند و سر او را بیاورد، بیست هزار مارک جایزه تعیین کرد.
در سال 1933 به واسطه روحیه ضد یهودى که در آلمان هیتلرى حکمفرما بود، آلبرت اینشتن از اروپا مهاجرت کرد و به آمریکا رفت و ظاهرا به تبعیت دولت آمریکا درآمد و در دانشگاه پریستون به مطالعه، تحقیق و پژوهش پرداخت.
نظریات آلبرت اینشتن در مورد نسبیت، در ابتداء سخت و مشکل مىنمود، ولى هرچه بیشتر زمان گذشت، دانشمندان به عمق اندیشه و فکر فوقالعاده اینشتن بیشتر پى بردند.
آلبرت اینشتن نتایج فرضیه نسبیت خود را در محاسبه قوه جاذبه و نجوم بکار برد، تا آنجا که توانست بیشتر از نیوتن، به تحقیقات در این رشته کمک نماید.
کشف انرژى اتمى و مطالعه در مورد حرکت ذرات حرارت، که آلبرت اینشتن آن را حرکت برونیان نامیده است و هم چنین قانون تشعشع و سنجش نور و اثرات فتو الکتریک، از دیگر کارهاى مهم اینشتن بود.
نظریات و تحقیقات اینشتن، انقلاب عظیمى در طرز تفکر علمى بشر بوجود آورد. او تنها به علوم طبیعى و ریاضیات نمىپرداخت، بلکه علاوه بر فعالیتهاى پژوهشى در رشته فیزیک، یک موسیقى دان زبردست هم بود.
آلبرت اینشتن در کارهاى سیاسى به خصوص مسائل زیونیسم نیز فعالیت داشت. بسیار علاقمند بود، که معلم شود، تا مجبور نگردد، در مبارزات زندگى که یکى را به جان دیگرى مىاندازد، شرکت کند.
آلبرت اینشتن از لحاظ حمایت از صلح نیز به نوع بشر خدمت کرد و در جامعه ملل اول، عضو کمیته مخصوص مطالعه جهت تحریم کامل جنگ بود.
نام این اندیشمند بزرگ در اعصار آینده، نه تنها به مناسبت نظریات و اکتشافات او در اتم و الکترون مورد تقدیر قرار مىگیرد، بلکه تلاش و کوشش این مرد بزرگ، در راه برقرارى صلح بین ملل جهان نیز موجب شد، که نامش هرگز فراموش نگردد.
آلبرت اینشتن در سالهاى آخر عمرش، مرتب زمزمه مىکرد که:
آیا این جهان چیست؟
آیا به حل معماى وجود موفق مىشوم؟ و... و...
بنا به پیشنهاد دانشمندان، آلبرت اینشتن قبول کرد که پس از مرگ، مغزش در اختیار علماء و محققین قرار گیرد.
روز هیجدهم آوریل سال 1955 میلادى، آلبرت اینشتن در سن هفتاد و شش سالگى به علت بیمارى و تصلب شرائین در آمریکا بدرود حیات گفت و بر اساس وصیت خودش، هیچ تشییع جنازهاى برایش بعمل نیامد.
حادثه مرگ این دانشمند توانا، ضایعه غیرقابل جبران و از هر جهت تاسفآور بود و شاید سالهاى سال بگذرد تا بشریت با اینشتن دیگرى روبرو شود.