می توان احتمال داد که انسان زمانی نه زبانی برای تکلم داشت نه سازمان اجتماعی را میشناخت نه با فرهنگ آشنا شده بود. این سه اختراع بزرگ پیاپی انجام شده است. شاید شک نتوان کرد که نخست تکلم یا رساندن معنی به شنونده اختراع شد. پس از آن بود که افراد گرد هم آمدند. نشانه ها و مدارکی که به جا مانده است ثابت میکند که انسان ها گروهی زندگی میکرده اند و با نظم و ترتیب مغشوشی عادات مربوط به کیش و آیین خود را انجام میداده اند. مهمتر از همه آنکه آن عادات را پیران به جوانان میآموخته اند و شک نیست که اگر زبان نداشتند هرگز نمیتوانستند چنین کنند. بدینگونه میتوان گفت از همان زمانهای پیش از تاریخ بشر متمدن بوده است. آثاری باقی مانده است که نشان میدهد در حدود شش هزار سال پیش در خاور نزدیک انسان ها در دهکده میزیستند، حیواناتی را که اهلی کرده بودند به کار شخم زنی میداشتند، خود غله میکاشتند، در قایقهای کوچک نشسته به دریا میرفتند. یک چیز دیگر نیز از آن زمان باقی است که اهمیتی دیگر دارد. انسان ها در همان هنگام بناهایی میساختند به منظور بزرگداشت و حرمت خدایان خود، یا شاید یک خدای واحد. و نیز مردگان با اهمیت را در گورهای در خور مینهادند. ناگزیر نمیتوان دانست که به قصد عزاداری در آن بناها یا گرداگرد آنها جمع میآمده اند یا نه، زیرا که هنوز کتابت اختراع نشده بود. آن لحظه تصوری را در زمان حیات بشر که پیش از تاریخ به تاریخ تحول میباید خوب میشناسیم.
همینکه بشر توانست زبانی را که بدان تکلم میکرد بر کاغذ نقش کند و دیگری آنرا بخواند، دوره تاریخی آغاز شد. به یک حساب، پدید آمدن هنر نوشتن با ساختمان و ایجاد شهر تا حدودی همزمان بوده است. تا آن زمان که انسان ها به طور پراکنده میزیستند و کار خود را انجام میدادند تراکم کار و لزوم تقسیم آن و احتیاج به نیروی انتظامی مفهومی نداشت. اما با جمع آمدن انسانها در یک سامان، لزوم سامان پدید آمد. طبقات اجتماعی و اقتصادی و کیش و شهریار لازم آمدند. میتوان احتمال داد که زندگی شهری با خوی جنگجویی و افراد نظامی عجین بوده است.
در درههای رود نیل و درههای رود فرات و رود دجله و نیز احتمالا در درههای رود سند آثاری باقی است که نشان میدهد میان شش هزار تا شش هزار و پانصد سال پیش زندگی شهری آغاز شده است. شاید سه هزار و پانصد سال پیش در مکزیک و نیز در پرو زندگی شهری آغاز شد. آغاز زندگی شهری را در درههای وی و هوانگ هو به پنجهزار سال پیش تخمین زده اند. گهواره مدنیت غرب را در همین درههای نیل و فرات میتوان جست. هیچ دلیل قطعی در دست نیست که بموجب آن کسی بگوید چگونه دهقانان و روستاییان درههای نیل و دجله و فرات به سوی فرهنگ شهری پیشرفت کردند. رودخانه بر روی زمین فراوان است و هیچ رودخانهای دره نیست. خاک این دره ها عموماً حاصلخیز است. اما هر چه بود آن مردمان، گروهی پس از گروه دیگر، به سوی درههای خاور نزدیک جلب شدند. در اینجا باید گفت که خاورمیانه با خاور نزدیک یکی است، جز آنکه اصطلاح نخستین را انگلیسیان باب کرده اند اصطلاح دوم را امریکاییان. زندگی در درههای حاصلخیز این فرصت مهم را بر آن افراد ارزانی داشت که با فراغ بال زاد و ولد کنند و بدینگونه جمعی فراخور زندگی در شهر فراهم آورند. شاید این درهها مرادب بوده از سبزه و گیاه پوشیده بودهاند. شاید تحولات زمین شناسی این منطقه را به صورت امروزی خشک کرده است. احتمال آنکه در آن زمان سیلابهای شدید و ناگهان و بیخبر زمین را میشسته و گل و لای حاصلخیز به جای مینهاده است بسیار قوی است همچنین گمان میرود که گروههای روستاییان در نقاطی که ساکن بودهاند گرفتار خشکی یا بیآبی میشدهاند و به سوی این درهها کوچ میکردهاند. پس از رسیدن به این مردابها و جنگلها مجاری برای آب ساخته و در کنارۀ رودخانه خاکریز پرداختهاند. و بدینگونه در حدود شش هزار سال پیش از این در دو کنارۀ رودخانههای بزرگ خاور نزدیک شهرهای بزرگ ساخته و سازمانهای سیاسی مهم داده شده بود.
نخستین دستگاه دولت یا آن مجموعه واحدهای سیاسی مستقل که رهبری روابط رسمی را میان ملتها بر عهده داشت در خاور نزدیک پدید آمد. یا در واقع سخن را باید به جمع گفت، یعنی: دستگاه دولتها زیرا که کلده و بابل و آشور و ایران در یک ردیف و در حدود یک زمان محدود پدید آمدند. یونانیان به سرزمینهای واقع میان دو رود دجله و فرات mesopotania نام دادند که از دو جزء ترکیب شده به معنی «میان دو رود» است که به عربی آن را «بینالنهرین» گویند. میان مصر و بین النهرین سرزمینی است که بر دریای مدیترانه اشراف دارد و از پیرامون عربستان نیز در کنار دریای سرخ و اقیانوس هند میگذرد. این سرزمین را که به شکل ماه نو یا داس است و گونه گونه میوه و درخت در آن بار میآید به عربی «هلال خصیب» خواندهاند و در زبانهای فرنگی نیز نامی به همین معنی دارد: ماه نو حاصلخیز. قسمت میانه این هلال خصیب به چندین دولت کوچک تقسیم شده بود از قبیل یهودیه و فینیقیه میان این دولتها رقابت شدید و دائمی برپا بود. تماس این دولتهای کوچک با دولتهای بزرگ و منابع ثروت آنها نیز مدام به جا بود. پیرامون درههای بزرگ که نخست ذکرشان رفت و هلال حاصلخیز، به صورت نیم دایره، ناحیه ای بزرگ واقع بود که البته امروز نیز هست و به قطعات بزرگ و کوچک تقسیم شده است. نام این قطعات فعلا روسیه و ترکیه و ارمنستان و عربستان و آسیای مرکزی و یوگسلاوی و یونان است.
بسیاری از این دولتهای کوچک و بزرگ فرهنگهای مستقل و مخصوص به خود داشتند... مهمترین این فرهنگهای خاص مصریان و بابلیان و آشوریان و ایرانیان و یهودان بوده است. اما به یک حساب اینها همه پایه مشترکی برای تمدن خاور نزدیک بودهاند.
دو نیرو مفهوم تاریخ سیاسی خاورمیانه را در آن زمان خلاصه میکند. نخست آن فشار شدیدی است که کوچندگان در کناره خارجی مرزها به نواحی متمدن وارد میآوردهاند. گاه این فشار ناگهانی و به صورت گروهی بوده و غالبا به پیروزی قطعی مهاجران یا در واقع مهاجمان میانجامیده است. دوم آن کوشش برخی دولتهای بزرگ خاور نزدیک است در راه استیلا بر همسایگان. در مورد اول، مهاجمان پیروزمند همواره شدت عمل و خشونت همراه میآوردند و قوم منقاد را اسیر قدرت جنگجویانۀ خود میساختند. اما اندک اندک خود اسیر فرهنگ پیش رفته و مزایای تمدن میشدند.
در این نکته شک نیست که «چشم هم چشمی» از خصائص انسان مترقی است. و رقابت میان ملتها، بروز دیگری از همین خصیصه است. موازنۀ قوی کوششی است که از همان زمان میان دولتها آغاز شده و تا زمان ما دنباله یافته است نه در آن زمان موازنۀ قوی امری ثابت بود نه در این زمان.
در خاور نزدیک نخست مصریان فرمانروای بزرگ بودند و از پس ایشان آشوریان و بابلیان پنج روزه نوبت گرفتند. هنگامی که ایرانیان در خاور نزدیک کوس فرمانروایی کوفتند پانصد سال به میلاد مسیح مانده بود. وضع ایرانیان از اقوام پیشین بهتر بود و از این روی توانستند از آن سوی مصر تا میانۀ روسیه و هندوستان را تسخیر کنند.
این دولتها همه پادشاهی بودند. شاه اگر خدا نبود کم از او نیز نبود. پرستش او قطعی بود زیرا که ریاست امور روحانی نیز بر عهده داشت، و فرماندهی کل نیروها خاص او بود. در آن زمان شاه بیگمان خودکامه بود. نه تنها آنچه میخواست میکرد، بلکه مرجعی نبود که کسی از او بدان شکایت برد. نه قانون اساسی بود نه خدا؛ و خدا اگر بود و هر کجا که بود همراهی شاه بود. آنجا که گفتیم «آنچه میخواست میکرد» سخن به مبالغه رفت، زیرا که عرف و عادت امیال شاه را محدود میساخت. نجبا و کاهنان نیز که بلافاصله پس از شاه اهمیت داشتند راه را بر بدعتهای گوناگون شاه میبستند.
در راس هر دولت شاه بود و چنان که گفتیم پس از او نوبت به نجبا و سلحشوران و شمشیر زنان و کاهنان یا موبدان میرسید آن گاه نوبت به بازرگانان بزرگ میرسید پس از بازرگانان پیشهوران و کشاورزان میآمدند. زیر همه طبقات واقعا طبقه غلامان گسترده بود. غلامان بیشتر اسیران جنگی و افراد ملل منقاد بودند.
هیچ گمان نمیرود که در آن هنگام برای یک تن کشاورز امکان موبد یا کاهن شدن یا شمشیر به کمر بستن موجود بوده است استعدادها ناشکفته میپژمرده است. اگر کاوۀ آهنگر یا موسی مقنن یا یوسف عزیز برخاستهاند قدرتی شگرف و بینظیر داشته، به بیانی «پدیده» بودهاند. ورنه مردم عادی محلی برای بیان نظر و اندیشۀ خود نداشتند. اگر چنین محلی میداشتند اهرام بزرگ مصر هرگز بر هم استوار نمیشد. هرمهای مصر هر معنی که داشته باشند و هر مفهومی که بیان کنند، شباهتی به مسجد شاه اصفهان یا کلیسای صوفیای استانبول ندارند. اینها کار جامعه و مجموعه غرور عامهایند. آنها یادگار فرمانفرمای خود کامۀ بیانصاف.
بازرگانی خارجی و داخلی مهمترین پیشرفتی است که در آن زمانها در خاور نزدیک به وجود آمد. بازرگانان چنان اهمیت یافتند که در بسیاری از دولتهای آن زمان رهبری را به دست گرفتند. اما در هیچ یک از آن کشورها بازرگانان از لحاظ طبقات اجتماع هم تراز نجبا و کاهنان نشدند.
پدید آمدن جامعۀ بازرگانی، ارمغانی به همراه داشت که بیگمان بزرگترین اختراع بشر بوده است: الفباء شاید کاهنان و موبدان که سیاهۀ معابد و آتشکدهها را میخواستند نگاهدارند به نحوی به نوشتن رسیدند. در مصر حداکثر پیشرفت آن بود که صورتهای قراردادی اشیاء را میکشیدند و مفهوم کلی از آن برداشت میکردند. چنان که علامت × در جادهها هم اکنون نیز به معنی تقاطع راه خاکی با راه آهن است. مردم بین النهرین خط میخی را ساختند. این خط چنان که بر سنگ نبشته مانده است به شکل میخهای افراشته است. قدم مهم را که تخصیص یک حرف به یک صوت باشد فینیقیان برداشتند فینیقیان از نژاد سامی بودند و دولتی داشتند که بر اساس بازرگانی استوار بود. کشورشان در میان هلال خصیب بود. بعدها یونیان خط ایشان را تکمیل کردند اکنون قطعی است که الفبای لاتینی و عبری و سانسکریت همه از الفبای فینیقی منشعب شدهاند.
نجوم و هیات که نخستین رابطۀ تصویری میان حرکات ستارگان و سعد و نحس زندگی آدمیان است و دومی، مطالعۀ در وضع و حرکت ستارگان و اقمار، در همین خاور نزدیک پایه گذاری شد. ریاضیات در همین خاومیانه آغاز گردید. در همین خطه بود که سالنامه تالیف کردند. و نخستین مجموعه تدوین شدۀ قانون نیز در همین سامان فراهم آمد. بیش از سه هزار و هشتصد سال از تدوین قانون هامورابی میگذرد.