تا قبل از انقلاب كمونیستی در یكی از میدان های شهر تفلیس توپ جنگی بزرگی مانند یك اثر تاریخی نگهداری می شد. این توپ هیچ ارتباط تاریخی با گرجستان نداشت ولی یك ویژگی خاص باعث می شد در معرض تماشای مردمی قرار گیرد. دهانه فولادی توپ از وسط به اندازه چهار انگشت شكاف داشت. این شكاف اثر تبرزین شاه عباس در جنگ چالدران بود. توپ الان دیگر گم شده است ولی جنگ بزرگ چالدران بین دو امپراتوری بزرگ خاورمیانه در تاریخ باقی مانده است.
● وزیر سلطان شَوی!
سلیم یكی از سه پسر بایزیدخان پادشاه عثمانی بود. او با یك اقدام كودتا مانند و با حمایت گروهی از ینی چری ها فدائیان پدر خود را از سلطنت راند و امپراتوری را صاحب شد. بایزیدخان پس از مدتی درگذشت و سلیم برای كامل شدن سلطنت، «قورقود» برادر خود را خفه كرد. برادر دیگر او احمد نیز به حیله كشته شد و مدعی دیگری برای حكومت باقی نماند. تاریخ نگاران ترك از سلطان سلیم با صفت «یاووز» به معنی تیز و برنده یاد می كنند. او در دوران حكومت خود هفت وزیر را سر برید. وزیران عثمانی به محض منصوب شدن وصیت نامه خویش را تنظیم می كردند. به همین خاطر «وزیر سلطان شوی» یكی از نفرین های آن زمان بود. فوسكولو، جهانگرد ونیزی وی را خونخوار و كشورگشا توصیف می كند. سلطان سلیم مجموعه شعری به زبان فارسی سروده است.
● فدائیان
ارتش امپراتوری عثمانی در دوران خود یكی از قوی ترین ارتش های دنیا بود كه برای كشورهای اروپایی و آسیایی مزاحمت بسیاری ایجاد كرده بود. این ارتش یگان ها و لشگرهای مجزا داشت كه به اسلحه گرم تجهیز شده بودند.
ارتش عثمانی همچنین مجهز به توپخانه منظم و نیروی دریایی بود كه باز هم از اسیران مسیحی انتخاب می شدند. گاهی اوقات نیز اقوام فقیر اروپایی كه در محدوده امپراتوری زندگی می كردند فرزند خود را به دلیل ارتش سالار بودن عثمانی و بهره مندی از زندگی بهتر به خدمت سلطان می فرستادند. عثمانیان علاوه بر سلاح سرد تقریبا تمامی انواع سلاح های گرم آن روزگار مانند توپ های متفاوت، زنبورك توپ كوچك قابل حمل و تفنگ هایی با قطر لوله ۳ سانتی متر را در اختیار داشتند.
● اصطكاك
دلیل ایجاد جنگ چالدران را مداخله كشورهای اروپایی ذكر می كنند. مسلم است كه دولت های اروپایی كه در معرض جنگ زمینی با عثمانی بودند یا منافع تجاری در خاورمیانه داشتند تمایل زیادی به درگیری و تضعیف دو دولت مسلمان داشته باشند ولی دلایل دیگر چالدران بیشتر از اینكه توطئه غربیان باشد به تحریكات داخلی بازمی گردد.
دولت صفوی كه در اردبیل و آذربایجان پایتخت مذهبی داشت، توسط مریدان خود در این مناطق مسلك خویش را تبلیغ می كرد و این تبلیغات به درون مرزهای عثمانی نیز كشیده شده بود. اگر كسی مرید صفویان می شد به طور خودكار از اطاعت دولت عثمانی خارج شده بود. مسئله بعدی روابط احمد برادر سلیم با شاه عباس بود. احمد چهار پسر داشت كه سلیم توانست سه نفر آنها را بكشد، ولی پسر چهارم به نام سلطان مراد به ایران گریخت. شاه عباس به او پناه داد و حتی حكومت ناحیه ای در فارس را هم به وی واگذار كرد. اگرچه سلطان مراد در راه فارس بیمار شد و درگذشت ولی این پناه دادن شایعه رابطه احمد و دربار صفوی را قدرتمندتر كرد. پادشاه صفوی با دشمنان دولت عثمانی مانند سلطان ملك الاشرف حاكم مصر روابط خوبی داشت و این روابط در دنیای سیاست متداول است ولی حاكمان محلی كه در محدوده بین صفوی و عثمانی می زیستند نیز به ایران متمایل شده بودند. در دنیای قدیم حاكمان محلی كه میان دو امپراتوری بر مناطق محدودی حكومت می كردند به دلیل اینكه فاقد قدرت نظامی لازم هستند همیشه به یك طرف خراج می پردازند و با روابط و معاهدات سیاسی حكومت خود را نگه می دارند. نورعلی خلیفه روملو حاكم ملطیه، خان محمد استاجلو حاكم دیاربكر و علاءالدوله ذوالقدر از این دسته بودند. علاءالدوله در یك زمان متحد دو امپراتوری متخاصم روم و مصر نیز بود و از هر دو هدایایی دریافت می كرد حكومت ایران این حاكمان را نیز به خود جذب كرده بود. ظاهرا سلطان سلیم احساس می كرد كه امپراتوری اش از سمت شرق در حال فرسایش است و طبعا جنگ می توانست او را از این سقوط فرسایشی نجات دهد.
● تردید ممكن
اما سلطان سلیم برای جنگ به مقدماتی نیاز داشت. او ابتدا با طرف های اروپایی خود دولت مسكو روسیه، دولت پروس اتریش مجارستان و حاكمان مالداوی و والاشی قراردادهایی را برای ترك موقت مخاصمه تنظیم كرد تا بتواند ارتش خود را در شرق متمركز كند. سپس با پشتیبانی متعصبین مذهبی به تصفیه شیعیان مقیم عثمانی پرداخت تا در داخل كشور نیز نگرانی نداشته باشد. در جریان این تصفیه چندین هزار شیعه كشته شده و بقیه را با تحمل شكنجه به آن سوی كشور یعنی متصرفات اروپایی كوچ دادند. سپس از روحانیون دولتی فتواهایی برای جهاد علیه «زنادقه قزلباشیه» گرفت و اردوی خود را در شهر ادرنه كه اتفاقا از همان جا هم بر علیه پدر كودتا كرده بود برپا ساخت ولی هنوز یك مشكل پابرجا بود. برخی از نظامیان ارشد جنگ را به صلاح نمی دانستند. خصوصا كه باید وارد خاك ایران می شدند. بالاخره سلیم جنگجویان را پیش خود خواند و درباره حمله به ایران سخنرانی كرد. در پایان وقتی كه نظر آنها را پرسید همه فرماندهان سكوت كردند و سكوت همچنان ادامه داشت تا اینكه یكی از كهنه سربازان ینی چری به نام عبدالله به پای سلطان افتاد و فریاد زد كه ای پادشاه در این جهاد مقدس تردید نكن كه همگی آماده ایم با اردبیل اوغلی پسر اردبیل، شاه عباس بجنگیم. پس از آن فرماندهان دیگر چاره ای جز موافقت با میل سلطان نداشتند. عبدالله ینی چری كه با وجود سفید شدن موهایش هنوز سرپرست یك جوخه بود پس از این كار به درجه سرداری سپاه مفتخر شد.
● یك به ده
چالدران در شمال غربی خوی واقع شده است. در تقسیمات كشوری این دشت كه در حدود ۷۵۰ كیلومتر مربع و از جهت شرقی غربی گسترده شده است از توابع سیاه چشمه محسوب می شود. جنگ چالدران در منطقه ای مابین روستاهای گل اشانه و سعدل اتفاق افتاده كه آثار چند مزار در این محل دیده می شود. تعداد لشگریان حاضر در صحنه جنگ با اندكی تفاوت نقل شده است. هر كدام از آن اعداد را كه بپذیریم نسبت سربازان ایران به عثمانی یك به ده خواهد شد. اگرچه روایت مكرر ۲۰۰ به ۲ هزار است. درباره مدت نیز بین یك روز و دو روز، احتمال دو روز جنگ قوی تر است. شب قبل از جنگ چند نفر به شاه عباس پیشنهاد كردند كه به توپخانه عثمانی شبیخون بزنند ولی شاه عباس اعلام كرد ما راهزن نیستیم.
● صحنه نبرد
روز اول جنگ بیشتر به ارزیابی دو لشگر از همدیگر گذشت. «ساروبیره» كه متولد بانه بود و به شكار پلنگ شهرت داشت فرماندهی ایران را بر عهده گرفت و به لشگر عثمانی حمله كرد. ترك ها برای اینكه ارتش ایران را به تیررس توپ ها بكشانند در جریان زدوخورد عقب نشینی كردند. شاه عباس از بلندی ناظر بود و متوجه این حیله شد. ولی امكان هشدار به سپاه ایران وجود نداشت. یك تیر به سر ساروبیره برخورد كرد ولی او جنگیدن را ادامه داد. ناگهان شلیك توپخانه آغاز شد. شاه عباس فرماندهی را به «رستم كلاچرمینه» سپرد و خود وارد صحنه جنگ شد ولی ساروبیره و سربازان در اثر آتش توپ ها كشته شده بودند. عثمانی پیشنهاد توقف موقتی جنگ داد و شاه عباس پذیرفت. روز اول اینگونه به پایان رسید. شاه عباس به شیخ محمد شبستری كه همراه لشگر بود وصیت كرد پسرش طهماسب را بعد از او به تخت شاهی بنشانند و شورای سلطنتی كه اعضای آن را هم مشخص كرده بود امور كشور را به دست گیرند. همچنین به شیخ محمد سفارش كرد كه قبل از پایان كارزار از منطقه خارج شود.
فردا در آغاز روز سه سوار نامه ای را از جانب سلطان سلیم آوردند كه به زبان فارسی نوشته شده بود. به دستور شاه، علی محمدهمدانی آن را در حضور فرماندهان و بزرگان لشگرگاه باز كرد و خواند. در نامه به شرط تسلیم شدن به شاه امان داده شده بود كه اموال و خانواده اش را بردارد و بگریزد. همین طور وعده می داد كه افسران و سربازان به بردگی گرفته نشوند و تنها تا پایان اشغال كامل آذربایجان، كردستان و گیلان در اسارت باقی بمانند. شاه نظر حاضران را پرسید و همه از ادامه جنگ نابرابر استقبال كردند. برای این روز نقشه حمله به توپخانه ای كه روی تپه كبود مستقر شده بود ریخته شد. شاه خود فرماندهی سپاه را بر عهده گرفت و به قسمتی از نیروهای اینكجی حمله كرد. نیروهای غرب در مقابل و اطراف توپ ها می ایستادند تا مانع دیده شدن و تخمین تعداد آنها شوند ولی ایرانیان قسمتی از تپه كه مناسب بالا رفتن با اسب بود را شناسایی كرده بودند. لشگر ایران ناگهان مسیر عوض می كند و به بالای تپه می رسد. توپخانه كبود كه انتظار مواجهه با سواره نظام را نداشت شكست می خورد و ایرانیان باروت ها را در زیر توپ ها آتش می زنند. سلطان سلیم از اردوگاه امن خود می بیند كه ۲۵۰ عراده از توپ هایش یكی یكی منفجر می شوند. او تمامی ارتش خود را به میدان سرازیر می كند و كارزار بالا می گیرد. رستم كلاچرمینه، سردار اهل طالش با پنجاه تیر كشته می شود. ارتش ایران كه به گرز و شمشیر مسلح بود در مقابل تفنگ های عثمانی تلفات زیادی می دهد. شاه عباس چند زخم برمی دارد و عثمانی ها برای اسیر كردن او هجوم می برند. میرزا سلطان علی افشار كه شبیه شاه بود خود را پادشاه معرفی می كند و اسیر می شود. او در حضور سلطان سلیم عثمانیان را به بزدلانی كه پشت تفنگ های خویش پناه گرفته اند تشبیه می كند و سلیم پس از پی بردن به هویتش او را گردن می زند. شیخ محمدحسین شبستری قرآنی را به میان میدان می آورد و شاه عباس را قسم می دهد كه جنگ را خاتمه دهد. سپاهیان شجاع ایران در برابر اسلحه گرم تاب مقاومت ندارند. شاه عباس در عصر روز چالدران از جنگ دست می كشد و با ۱۵۰۰ سرباز باقیمانده، قبل از تاریك شدن هوا دشت را ترك می كند.
● فتح نامه
سلطان سلیم فردای چالدران به عثمانی فتح نامه فرستاد و با لشگرش به سمت تبریز حركت كرد ولی نتوانست مدت زیادی در آن شهر بماند. از طرفی ینی چری ها كه بدنه اصلی سپاه را می ساختند با دیدن عبادات و اعتقادات ایرانیان به دلایل مذهبی این جنگ شك كرده بودند و از طرف دیگر فرماندهان بر ناامنی در سرزمین بیگانه اصرار داشتند. كمبود آذوقه كه به دستور دولت صفوی و به عمد در آذربایجان ایجاد شده بود نیز عثمانی را در وضعیت سختی قرار داده بود. ینی چری ها ظروف غذای خود را به نشانه اعتراض، وارونه بر زمین می گذاشتند و پس از چندی سلطان سلیم به كشور خود بازگشت. از جمله مسائلی كه در میان تاریخ نگاران بر سر آن اختلافاتی وجود دارد مسئله اسرا است. به روایتی شاه عباس كه با ۱۵۰۰ سرباز از جبهه باز می گشت ۱۹۰۰ اسیر با خود آورده بود، در حالی كه هیچ كس از ایرانیان اسیر نشده بود. در منبعی دیگر خبر از اعدام كلیه اسیران ایرانی در اردوگاه عثمانی داده می شود. ولی اصلی ترین موضوع، اسارت دو تن از زنان شاه عباس به دست ارتش عثمانی است كه تاریخ نویسان ترك و بعضی از ایرانیان آن را به تفصیل نقل كرده اند. جمعی از تاریخ نگاران ایرانی با ذكر دلایلی منكر این اتفاق شده اند. بنا به این داستان «تاجعلی خانم» كه اسیر شده بود دو گوشواره خود را به عنوان فدیه داد و از اردوگاه خارج شد. دهقانی به او پناه داد و سرانجام به نزد شاه بازگشت ولی «بهروزه خانم» مدت بیشتری در میان ترك ها باقی ماند. حتی نقل هایی از زنان كه با لباس مردانه می جنگیدند نیز وجود دارد ولی با توجه به عقب نشینی لشگر ایران به نظر نمی آید پشت جبهه در معرض جنگ قرار گرفته باشد.
● سلاح و انگیزه
مردانی كه برای صفویه می جنگیدند به مولا علی تقرب می جستند و اگر كشته می شدند شهید نام می گرفتند. پس از جنگ چالدران دولت ایران پی برد كه علاوه برانگیزه جنگجویان، سلاح نیز از ضروریات پیروزی است و ورود و استفاده از تفنگ كه تا آن زمان ناجوانمردی محسوب می شد رایج شد. در تركیه سالروز جنگ چالدران را جشن می گیرند و در یكی از شهرهای آذربایجان گورستان مبارزان چالدران در حال فراموشی است. شاه عباس سال ها بعد در شهر سراب بر اثر بیماری درگذشت و در اردبیل به خاك سپرده شد و توپی كه با ضربه تبرزین شكافته بود، اگر سالم مانده باشد، جایی در روسیه، احتمالا در زیرزمین تاریك یك موزه قرار گرفته است.