دشواری تاریخ بیشتر از این روست که در حال کاویدن امری در گذشته است در این بین بعضی مقاطع از ابهام بیشتری برخوردار هستند. دوره میان پادشاهی کوروش تا داریوش، که کمبوجیه بر ایران فرمان می راند از آن قبیل است. براساس متون رسمی، کمبوجیه پس از گذشت ۴ سال از تاجگذاری به مصر حمله می کند. او در حالی که پیشاپیش برادر خود «بردیا» را به قتل رسانده بود، در مصر اطلاع می یابد که بردیا در غیابش تاجگذاری کرده است. وی هنگام بازگشت به ایران کشته می شود اما در قصر علیه «بردیا»ی دروغین که حال مشخص شده است فردی به نام «مغ گوماتا» است شورش می شود. داریوش که از شاهزادگان هخامنشی نیز محسوب می شود گوماتا را که فردی غاصب و ناصالح بوده می کشد و به تخت می نشیند. در این میان گروهی باور دارند ماجرای یادشده نادرست می نماید و انتقادی بر این روایت روا می دارند.
درگیری «داریوش»و «گوماتا» از شهرت شایانی در میان وقایع تاریخی برخوردار است. معمولاً تحقیق و قضاوت را از مطالعه کتیبه «بیستون »آغاز می کنند که به دستور داریوش نگاشته اند. او اقرار می کند که «گوماتا» را کشته است. طرفه آن که هنگام قضاوت در مورد ماهیت ماجرا و شخصیت «گوماتا» به همین سند استناد می شود، در حالی که نمی توان براساس گفته های قاتل، در مورد مقتول داوری کرد.
باید گفت محکمه تاریخ نویسی گروهی از این حیث بسیار منحصر به فرد است. زیرا آن کتیبه را به مثابه سندی خدشه ناپذیر پیش چشم دارد. در همان سند بارها داریوش اعمال خود را منتسب به اراده اهورامزدا می داند. بیش از ۶۰ بار نام خداوند را می برد تا نشان دهد با او در ارتباط است و دستورات الهی را اجرا می کند. در حالی که تنها رسولان و پیامبران راستین وحی الهی را دریافت می نمایند؛ پیامبرانی که تعداد آنها روشن است و وظایف ایشان مبرهن.
گذشته از این مسائل ابتدایی همان گونه که گفته آمد بی توجهی به ساختار فرهنگی و اجتماعی آن عصر در این داوری به وضوح دیده می شود. در ترجمه بعضی نکات مهم از کتیبه بیستون نابسامانی خاصی به چشم می خورد. در ترجمه فارسی به نظر می رسد، داریوش خود را به عنوان کسی که «نژاد» آریایی دارد معرفی می کند. براساس تصور غالب نوعی نژاد ویژه وجود دارد که «آریایی» است و خاندان هخامنشی از بزرگان آن به شمار می روند. در حالی که نظریه های نژادی چندان درست به نظر نمی رسند و اطمینانی که به آنها معمول می دارند چندان علمی نبوده و بیشتر باورهایی عامیانه به شمار می رود. کلمه ای که از آن «نژاد » را ترجمه کرده اند، در زبان آن روزگار، معنای طایفه، خاندان و نسل را افاده می کرده است. همچنین در ترجمه فارسی، پس از این که داریوش در مورد تفوق خویش بر «گوماتا» سخن می راند، می گوید: من اموال شما مردم سلحشور را باز پس دادم. «کارا» یا همان مردم سلحشور در بستر فرهنگی آن دوره به سادگی معنی «مردم» را نمی داد. بلکه مردم سلحشور در آن ساختار طبقاتی کسانی بودند که جایگاه اجتماعی، سیاسی و نظامی بلندپایه ای داشتند. «کارا» به اشراف نظامی اطلاق می شد که از حکومت مرکزی فرمان می بردند. از زمان «کوروش»، دستگاه سلطنتی زمین های خود را به نظامیان واگذار می کرد، تا ایشان در مقابل امتیاز تیول داری، برای پادشاه در هنگام صلح مالیات و در هنگام جنگ ، سرباز تهیه کنند. «گوماتا»، زمین ها را از ایشان گرفته و در اختیار مردم گذاشته بود داریوش پس از شکست او دوباره زمین ها و اموال را به اشراف نظامی یا همان «مردم سلحشور!» باز پس داد. ابهامات دیگری نیز در این مورد وجود دارد. گفته می شود شخصیت «گوماتا» در تمام طول مبارزه مخفی بود. قیام او در یازده مارس ۵۲۲ قبل از میلاد آغاز شد و در دوم ژوئیه ۵۲۲(ق.م) یعنی سه ماه بعد، قدرت را به دست گرفت. آیا می توان باور داشت مردی که در تمام سه ماه در حال جنگ و گریز بوده چهره ای پوشیده داشته است. در این صورت چگونه وی می توانست خود را به جای «بردیا» جا بزند. کسی نمی داند که بردیا پیش یا پس از لشکرکشی کمبوجیه کشته شده است. ضمناً درباره چگونگی کشته شدن یا خودکشی کمبوجیه ابهامات بسیاری برجای مانده است که نشان از افسانه سرایی در این مورد دارد. اساساً درباب کمبوجیه کتیبه ای در دست نیست. عجیب است که در مورد شاه سرزمینی با آن وسعت چنین دچار ضیق منابع هستیم. از آن عجیب تر اینکه مشخص نیست او در کجا دفن شده است. پراحتمال دارد که ما با داستانی روبه رو باشیم که هر کس از آن هر چه دل تنگش خواسته گفته است.
سلطنت داریوش نیز از ظن و گمان به دور نیست. او از افسران و فرماندهان گارد محسوب می شد. وی پس از تصاحب سلطنت اوضاع را به صورت اول بازمی گرداند و مدت ها مشغول سرکوب قیام هایی می شود که به راه می افتند. در این باره ما تنها به مطالعه کتیبه ها بسنده می کنیم در حالی که می بایست به وضعیت طبقات اجتماعی نیز التفات داشت. در این صورت درک خواهیم کرد که چرا «هرودوت» معتقد است پس از قتل گوماتا تمام آسیا افسوس روزگار حکومت کوتاه وی را می خورند. او محرومین را از دادن مالیات و خدمت نظام معاف کرده بود. به همین خاطر می توان وی را یک مصلح اجتماعی دانست که به نوعی در پی جنبش عدالت خواهی در روزگار خود بود.در مقابل وی را یک متعصب دینی می دانند که معابد را خراب کرده و جور می نمود.
در کتیبه مشهور، داریوش بر سر جنازه گوماتا ایستاده است. این تصویر آدمی را به یاد تصاویر مشابهی از «انوبانی نی» پادشاه «لولوبیان» می اندازد. همچنین نقش برجسته «ستل هورین شیخ خان» نیز قابل ذکر است. این نقش ها را در کتاب «اتحادیه مردم شرق» در صفحات ۳۹۸ و ۳۹۹ آورده ام تا با نقش صفحه ۴۰۰ (داریوش) مقایسه شود. علاقه مندان می توانند در همین مورد به «ایران از آغاز تا اسلام» از گیرشمن مراجعه کنند و آنچه در این مورد نظر مرا جلب می کند یک پیوستار و شباهت سیاسی و از جنبه دیگر هنری است که ادامه می یابد. در کتیبه ها پیوسته داریوش را تحت یک خورشید بالدار می بینیم که به آن «فره ایزدی» گفته می شود. دین زرتشتی یکتاپرستانه است و به طور طبیعی می بایست از تمثال و شمایل بری باشد. از طرفی می دانیم که صورت های بسیار مشابهی از این طرح در مصر و آشور باستان دیده می شود. گرچه می گویند داریوش به فرمان اهورامزدا معابر تخریب شده (لابد توسط گوماتا) را بازسازی کرد، اما همواره ترسی از آن نداشت که به همراه تمثالی آشوری به نمایش درآید. این در حالی است که می دانیم شاهزاده های هخامنشی روابط نزدیکی با آشور داشته اند و نتیجه مراودات نیز از جمله همین الگوبرداری هایی است که در کتیبه ها به جا مانده اند. این کتیبه ها و تاریخ های رسمی اغلب از تعداد جنگ ها و کشته هایی که داریوش برجای گذارد سخن نمی گویند و همه این موارد در کنار هم می توانند شبهاتی را در رویه تاریخ نویسی رسمی ایجاد نماید.
در اینجا ممکن است برخی با این تصور که نویسنده این سطور، در حال استیضاح ارزش های تاریخ ایرانی است، مرا در نظر خویش توبیخ کنند. به این ترتیب باید سؤال کرد که قضاوت های تاریخی ما بر چه بنایی است که مثلاً فتوحات شاهی را محترم می دارد اما فریاد حق طلبی مردمان ایرانی را شایسته نمی پندارد. گذشته ما مجموعه ای از رفتارهای شاه و سرباز و کشاورز و هنرمند و دانشمند ایرانی بوده است و به هر تقدیر ما همان بودیم که در واقع بوده ایم.
در پایان گذشته از تشکیک درباره صحت و سقم تاریخ رسمی می توان به نهضتی دیرینه اشاره داشت که از گذشته دور در سرزمین ما ادامه داشته است. توجه به ادبیات و تاریخ ایران نشان می دهد که نیازی نیست عدالت خواهی را به اصطلاحاتی مثل «چپ» و غیره محصور کرد که از دوران قاجار به صورت مصنوعی در ایران رواج داشتند. این اصطلاح بعد از جنبش کارگری در اروپا رواج یافت. اما ما در ایران می توانیم همچنان پیروان یک خط فکری عدالت طلبانه بومی باقی بمانیم که از دوران باستان تاکنون قابل ردیابی است.