کسانی که با مجموعه آثار افلاطون و ارسطو یا تاریخ هرودوت سروکار دارند، گاه از خود سوال می کنند چگونه است که از هر یک از نویسندگان یونان و روم باستان چندین جلد کتاب و گاه مجموعه کامل آثارشان باقی مانده است، اما از متفکران ایرانی همان دوران ها هیچ گونه اثری بر جای نمانده است؟! همچنین با وجود آنکه اطلاعات زیادی از دوره های مختلف تاریخ ایران نزد تاریخدانان ملل دیگر محفوظ مانده است و تاریخ نویسانی همچون هرودوت و کتزیاس کتاب های مفصلی را به دوران هخامنشیان تخصیص داده اند و گزنفون و آشیل از چگونگی اوضاع ارتش و دربار ایران در کتاب های خود گزارش های دست اول می دهند یا سقراط و افلاطون اوضاع اجتماعی سیاسی ایران را در جزییات نقد می کنند یا پلوتارک و استرابون از وقایع مهم تاریخی آن زمان اطلاعات باارزشی نقل می کنند، در داخل ایران هیچ گونه اطلاعات مهمی محفوظ نمانده است و تنها سند مهم تاریخی به جا مانده از آن دوران ها کتیبه بیستون است به همراه مقداری اطلاعات پراکنده که جسته و گریخته از وجود متفکران و اسناد علمی و تاریخی سرنخ هایی به دست می دهند. کهن دژ ماجرای فقدان این گونه مدارک است.
دژنپشت
در اسناد باستانی که گهگاه از دل تاریخ این سرزمین جان نیمه سالم به در برده اند، گاه و بیگاه به مکان هایی برخورد می کنیم که تحت عنوان دژنپشت (قلعه نوشته ها) از آن یاد شده است و اسناد مهم تاریخی، دینی و علمی ایران در آنجا نگهداری می شده است. در دینکرد آمده است که ویشتاسپ دستور می دهد متن اصلی نوشته های دینی و علمی ایران را که به نگارش درآورده شده بود در گنجینه شیز قرار دهند و یک نسخه دیگر را در دژنپشت گذارند. در قسمتی دیگر از دینکرد همین مطلب به نوع دیگری در مورد دارا ذکر شده است؛ دارا دستور می دهد نسخه یی از اوستا و زند را فراهم آورند، سپس یک نسخه را در گنجینه شیز و نسخه دیگر را در دژنپشت قرار دهند.
در زمان هخامنشیان به کتابت توجهی خاص می شد تا حدی که به گفته کتیبه بیستون خط جدیدی نیز برای نوشتن پارسی باستان اختراع شد. کتیبه های هخامنشی معمولاً چندزبانه بوده و آنها را به زبان های فارسی باستان، عیلامی، بابلی یا آرامی تهیه می کردند. این کتیبه ها بیشتر جنبه تشریفاتی داشتند ولی در کنار آنها به خاطر وسعت امپراتوری باید اخبار و فرمان ها به زبان ها و کتابت های مختلف ترجمه شده و به سمت ملل گوناگون فرستاده شود. در عهد عتیق (تورات) اشاره جالبی به این مطلب شده است. در آنجا آمده است؛ «در ایام احشویوش (خشایارشا) که از هند تا حبشه بر ۱۲۷ کشور سلطنت می کرد، مکتوبات را به تمامی کشورهای ملک می فرستادند. به هر کشور موافق نوشته اش و به هر قوم موافق زبانش.»
در سند تاریخی کتیبه بیستون که شرح به قدرت رسیدن داریوش است آمده است که پس از عزیمت کمبوجیه به مصر، مردم کشورهای مختلف سر به شورش برداشته و پس از قیام گوماتا به وی می پیوندند. در بیستون آمده است؛ «آنگاه مردی بود مغ، او از پایشیااووادا بر کوه آراکادریش قیام کرد و به مردم گفت من بردیا هستم پسر کوروش و برادر کمبوجیه.» در کتاب دستور پارسی باستان کنت لغت پایشیااووادا را از دو قسمت پایشیا به معنی نوشتن و هووادا به معنی خانه ترجمه کرده است.
به این ترتیب معنی کلمه پایشیااووادا چیزی شبیه به کتابخانه و یا خانه نوشته ها بوده است و محلی برای نگهداری اسناد و مدارک بسیار مهم به شمار می رفته است. در رونوشت آرامی کتیبه بیستون که در جزیره الفانتین نیل در مصر پیدا شده است، از این محل به نام دژ یاد شده است (برتا = دژ) که یادآور دژنپشت است. با توجه به توضیحاتی که در کتیبه بیستون درباره محل پایشیااووادا ذکر شده است که بر بالای کوه آراکادیش واقع بوده است، دژ بودن این محل بیشتر به ذهن تداعی می شود. نوشتجاتی که در یک دژ نگهداری شوند به طور حتم اسناد بسیار مهمی به شمار می رفته اند. حضور یک مغ که اغلب به کار دبیری و امور دینی مشغول بوده است در کنار اسناد و مدارک، غیرطبیعی به نظر نمی رسد ولی حضور شخصیتی مانند گوماتا در این دژ باز هم از اهمیت نوشته های موجود در آن حکایت می کند. این مکان را اغلب با پاسارگاد یکسان می پندارند ولی می تواند محلی در غرب تخت جمشید باشد.
نوشته ها در زمان هخامنشیان به اسناد مالیاتی، حسابداری و کتب دینی محدود نمی شده است. در عهد عتیق (تورات) از کتابی تحت عنوان «تواریخ ایام ملوک ماد و پارس» سخن به میان رفته است که نشانگر آن است که در زمان پادشاهان هخامنشی کتابی وجود داشته است که شرح حال و وقایع زندگی و دوره هر یک از پادشاهان ماد و پارس در آن ذکر می شده است. این می تواند همان کتابی باشد که کتزیاس پزشک و تاریخ نویس یونانی که در دربار هخامنشی به طبابت مشغول بوده ادعا داشته است که اطلاعات خود را در نوشتن کتاب پرسیکا از آن برگرفته است.
دژ آخمتا
در قسمت دیگری از عهد قدیم (تورات) آمده است که کوروش به کلیمیان اجازه داده بود معبد خود را که توسط بابلیان غارت و ویران شده بود، از نو بسازند. در زمان داریوش ساتراپ آن نواحی به داریوش خبر می دهد که یهودیان در حال ساختن برج و بارو هستند و ادعا می کنند این کار به اجازه و فرمان کوروش بوده است. داریوش دستور می دهد فرمان کوروش را در این مورد پیدا کنند. پس از جست وجو، این فرمان را (در دژی) در آخمتا مرکز ایالت ماد می یابند که طبق آن کوروش به یهودیان اجازه ساخت مجدد معبد را می دهد و تمامی اموال غارت شده توسط بابلیان را جایگزین کرده و کلیه مخارج ساخت نیز از طرف کوروش پرداخت می شده است.
داریوش در پی یافتن فرمان مزبور دستور ادامه کار و پرداخت هزینه ها را می دهد. این گزارش می رساند که در زمان کوروش یک مرکز مهم بایگانی نیز در دژی در مرکز ایالت ماد وجود داشته است. محل های دیگر نیز در امپراتوری هخامنشی جهت بایگانی اسناد و مدارک مورد استفاده واقع می شده است. الواح عیلامی تخت جمشید نشانگر آن است که در تخت جمشید نیز محلی جهت بایگانی اسناد اداری وجود داشته است. محل های دیگر زندان سلیمان در پاسارگاد و کعبه زرتشت در نقش رستم ذکر شده است.در ارداویراف نامه آمده است که اوستا و زند که روی پوست های گاو پرداخت شده و با آب طلا نوشته شده بود در شهر اصطخر بابکان در دژ بایگانی ها نگهداری می شده. ابن بلخی در فارسنامه گفتاری شبیه عبارات دینکرد می آورد؛ چون زردتشت بیامد کتاب زند آورده بود همه حکمت و بر دوازده هزار پوست گاو نبشته بود به زر. و ویشتاسف آن را پذیرفت.
به اصطخر پارس کوهی است که آن را کوه «نفشت» گویند. همه صورت ها و کنده گری ها از سنگ خارا کرده اند و آثار عجیب اندر آن نموده. این کتاب زند و پازند آنجا نهاده بود. کوه «نفشت» که باید کوه نپشت خوانده شود و ذکر آن را ابن بلخی شرح داده، باید جایی در تخت جمشید، نقش رستم یا پاسارگاد بوده باشد.در پی پیروزی اسکندر بر دارا و سقوط امپراتوری هخامنشی، صدمات زیادی بر آثار فرهنگی ایران وارد می شود؛ ابوریحان بیرونی در دو قسمت از آثار الباقیه به این موضوع اشاره می کند؛ اسکندر هر چه از علوم مرغوب و صنایع بدیع در ایران یافت همه را طعمه آتش گردانید حتی اینکه مقدار زیادی کتب دینی را سوزاند و بناهای رفیع را از قبیل ساختمانی که در اصطخر است و در عصر حاضر به مسجد سلیمان بن داود معروف است (مراد تخت جمشید است) خراب کرد و آتش زد و به من گویند که هنوز از آتش سوزی در جاهایی از این بنا باقی است. (گفته های ابوریحان با نتایج به دست آمده از کاوش های تخت جمشید توسط پروفسور اشمیت همخوانی خوبی دارد.)
ابوریحان در جایی دیگر می گوید؛ اوستا را در خزانه دارا بن دارا پادشاه ایران نسخه یی بود طلاکاری شده که در ۱۲ جلد گاو نوشته شده بود و چون اسکندر آتشکده فارس را ویران کرد این نسخه را بسوزانید. از آن وقت به اندازه سه خمس آن به کلی از دست رفت. به گفته دینکرد پس از پیروزی اسکندر بر دارا دژ نپشت و گنجینه شیز به دست اسکندر می افتد و قسمتی از متن های مهم به یونانی ترجمه می شوند و سپس متن ها از بین می روند؛ «در طی سلطنت ویرانگر اسکندر، متن های پنهان در دژ نپشت سوزانده می شود و آن که در شیز بود به دست یونانی ها افتاده و به یونانی ترجمه می شود.»
مساله سوزانده شدن کتب علمی، دینی، تاریخی و فلسفی ایران باستان و ترجمه شدن بخشی دیگر به یونانی در زمان حمله اسکندر را با قاطعیت نمی توان پذیرفت. آنچه می دانیم این است که از حدود قرن سوم قبل از میلاد (یعنی مدتی پس از مرگ اسکندر)، در آثار نویسندگان یونانی لاتینی به اشارات زیادی برخورد می کنیم که حکایت از وجود یکسری آثار منسوب به زرتشت و مغان معروفی همچون استانس و مگامبیز در کشورهای همسایه غربی ایران دارد. هر چند کلیه این آثار امروزه نابود شده و از بین رفته اند ولی قطعاتی از آنها در نقل قول هایی که در کتب مختلف آورده شده محفوظ مانده است. کلمانتن الکساندریوس درباره آگنوستیکی هایی که شاگرد پرودیدس بودند می گوید آنها به داشتن چندین جلد کتاب از آثار زرتشت به خود می بالیدند.
سلسیوس در قرن دوم بعد از میلاد می گوید نظرات زرتشت در یک کتاب جمع آوری شده و این کتاب تا زمان وی هم قابل دسترسی بوده است. در عین حال تعداد زیادی از نویسندگان یونانی لاتینی نیز این نظر را تایید می کنند، از آن جمله می توان از پلی نیوس قدیمی نویسنده معروف تاریخ طبیعی در سده اول میلادی نام برد. پلی نیوس زمانی که از هرمیپیوس رئیس کتابخانه اسکندریه سخن به میان می آورد، می گوید هزار هزار خط از نوشته های زرتشت در کتابخانه اسکندریه بوده که وی برای آنها فهرستی تهیه کرده است. از نوشته های پوسانیاس و کلمان در قرن دوم چنین برمی آید که مغان هنگام برگزاری مراسم خود، مطالبی را از روی یک کتاب می خواندند و عده یی هم این کتاب را همان یشت ها درنظر می گیرند. از جمله آثاری از این دست که بیش از همه معروف است کتاب آپوکالیپس هیستاسپ (آخرالزمان از دیدگاه هیستاسپ) است. در زمان لاکتانس این کتاب موجود بوده و لاکتانس اطلاعات خود را از آن گرفته است. در قرن دوم میلادی، دو بار توسط ژوستین به این کتاب که منشاء ایرانی داشت، اشاره شده است و به گفته وی حاکمان رومی مجازات مرگ را برای خوانندگان این کتاب تعیین نموده بودند.
بعضی از محققان این آثار پراکنده را در ارتباط با همان نسک ها و فصل های اوستای گمشده می دانند که به گفته دینکرد به دستور اسکندر به یونانی ترجمه شده است. عده یی اعتقاد دارند این آثار پس از کشته شدن گوماتا و جلای وطن طرفدارانش توسط مغان به خارج برده شده است. در هر حال چیزی که در این نقل قول ها جلب توجه می کند، نسبت دادن دانش بالایی به مغان است و آنها را در نجوم، پزشکی و سایر علوم بسیار چیره دست معرفی و دانشمندانی مانند فیثاغورس، دموکریتوس و افلاطون را شاگرد مغان معرفی می کنند.
پس از روی کار آمدن ساسانیان از طرف اردشیر و شاپور تلاش زیادی در جهت جمع آوری مجدد قسمت های گمشده و پراکنده شده کتاب دینی شان صورت می پذیرد. از کشورهای زیادی مانند هند و یونان مطالب مربوط به کلیه علوم جمع آوری می شود. تنسر اطلاعات جمع آوری شده در زمان اردشیر و شاپور را به اوستا ملحق می کند «شاپور پسر اردشیر هر آنچه از دین چون پزشکی، نجوم، گفتار، حرکت، زمان، مکان، جوهر، آفرینش، بودن، سخنوری و دیگر هنرها و مهارت ها و ابزار که در هند و روم و دیگر سرزمین ها پراکنده بود، فرمود بازآوردند و با اوستا بازشناختند.» در زمان ساسانیان دبیرانی بوده اند که اوقات خود را منحصراً صرف مطالعات علمی می کردند.
از روایات عجیبی که در معجم البلدان یاقوت ضبط شده چنین برمی آید که در زمان ساسانیان در ریشهر از ولایات ارجان جماعتی از نویسندگان جای داشته اند که به استعانت خطی مرموز مرسوم به گشتگ علم طب و نجوم و فلسفه را ثبت می کرده اند و آن طایفه را گشتگ دفتران می خوانده اند. در الفهرست ابن ندیم از قول ابن مقفع می گوید؛ «ایرانیان (در زمان ساسانیان) را هفت نوع خط است که یکی از آنها به نوشتن دین اختصاص داشت و به آن دین دفیریه (دین دبیره) می گویند. خط دیگری نیز دارند که به آن کشتج گویند و بیست و چهار حرف دارد و نقش انگشتر، جامه، فرش و سکه فارسیان با این خط است. از خطوط دیگر یکی شاه دبیره و دیگری راز سهریه است که پادشاهان در میان خود یا ملل دیگر با آن مکاتبه می کنند. ایرانیان خط دیگری نیز دارند که به آن ویش دبیره می گویند و سیصد و شصت و پنج حرف دارد و با آن شرشر آب و طنین گوش و اشارات چشم و فراست (آثار قیافه) و امثال آن را می نویسند، و خط دیگری به نام راس سهریه دارند که فلسفه و منطق را با آن می نویسند و حروف آن بیست و چهار است.
کهن دژ
در ایران در پی بلایای طبیعی و حوادث سیاسی که باعث از بین رفتن و پراکنده شدن آثار بااهمیت قدما می شد درصدد برمی آیند راه حل هایی جهت حفظ این آثار از گزند روزگار بیابند. ابومعشر در کتاب اختلاف الرنجات می گوید؛ پادشاهان ایران به نگهداری علوم علاقه مندی زیادی داشتند، بدین جهت برای محفوظ ماندن آنها از گزند زمانه کتاب ها را از پوست درخت خدنگ می ساختند تا عمر آنها طولانی تر شود و برای محل نگهداری آنها نیز به جست وجوی محلی مناسب برخاستند که دارای کمترین لرزش زمین بوده و ایجاد کمترین پوسیدگی را بکند. پس محلی در اصفهان به نام قهند دژ (کهن دژ) در میان شهر جی اصفهان را انتخاب کردند که جهت نگهداری کتاب مناسب ترین محل به شمار می رفت.
ابومعشر در ادامه می افزاید؛ در سال های گذشته ساختمانی در منطقه جی اصفهان به نام قهند دژ (کهن دژ) ویران شد و در آن کتاب زیادی از کتاب های پیشینیان دیده شد که تمام آنها بر پوست خدنگ بود و در علوم باستانی و به خط فارسی باستانی نوشته و در آنجا گذاشته بودند. از این کتاب ها مقداری به دست کسی رسید که توانایی خواندن آن را داشت و در آن نوشته هایی از برخی از شاهان یافت.
محمد بن اسحاق گوید؛ یکی از اشخاص موثق به من خبر داد که در سال ۳۵۰ هجری سغی در اصفهان خراب شد که جایش معلوم نشد و از آن کتاب های زیادی به دست آمد که هیچ کس توانایی خواندن آن را نداشت و در دنباله اضافه می کند آنچه من با چشم خود دیدم کتاب هایی پاره پاره بود که در باروی شهر اصفهان میان صندوق هایی به دست آمد و به زبان یونانی بود و کسانی که آن را می دانستند آن را استخراج کرده، معلوم شد که نام سربازان و جیره آنان بوده است و ابوریحان در این باره می گوید؛ در زمان ما در جی اصفهان از تل هایی که شکافته شده خانه هایی یافتند که کتاب های بسیاری از پوست درختی که توز نام دارد پر بود و این پوست های درخت به کتابت هایی مکتوب بود که دانسته نشد چیست.
برخلاف سایر بایگانی های دیگر (مانند بایگانی همدان) که در صورت لزوم (مانند فرمان کوروش در مورد ساخت معبد کلیمیان) به آنها مراجعه می شده است تا نسخه یی از فرمان های گمشده را در آنها بیابند، کهن دژ جنبه مخفی داشته و کسی از وجود آن باخبر نبود و در محلی سری جاسازی شده بود. بنابراین حاوی اسنادی بود که بقای آن حیاتی به نظر می رسیده است.
کتیبه کرتیر
در هر حال باید در نظر داشت که بلایای طبیعی و جنگ های خانمان سوز تنها علت نابودی کتب فلسفی، علمی و دینی نبوده است بلکه پیگردها نیز در این امر دخیل بوده اند. در کتیبه معروف کرتیر در نقش رستم شرح پاکسازی کشور ساسانی از وجود فرقه ها و افراد نامطلوب آورده می شود؛ بودائیان، برهمائیان، کلیمیان، مسیحیان و زندیقان از آن جمله هستند. یکی از نامطلوب ترین این گونه افراد در آن زمان مانی بود که موبد موبدان کرتیر شخصاً در امر محاکمه و مصلوب کردن وی شرکت می کند و در پی آن به پیگرد مانویان می پردازد. مانویانی که از این مهلکه جان سالم به در می برند مجبور به جلای وطن شده و به سمت شرق و غرب می گریزند. مانی کتاب های زیادی را به رشته تحریر درآورده بود و حتی خط جدیدی را نیز جهت نگارش آثارش اختراع کرده بود که به خط مانوی معروف است. معروف ترین کتاب مانی، ارژنگ نام داشت. این کتاب حاوی نگارگری هایی بود که برای وی لقب مانی نقاش را به همراه داشت. به گفته بیان الادیان نسخه یی از این کتاب تا پایان سده یازدهم میلادی هنوز در غزنه وجود داشته است؛ «گویند مانی کتابی کرد به انواع تصاویر که آن را ارژنگ مانی خواندند و در خزاین غزنین هست.» به گفته پروفسور آلفاریک ارژنگ معروف مانی نسخه یی از کتاب انجیل او است که مصور به تصاویر بوده است.
مانویان در امپراتوری روم هم درامان نماندند. در یک فرمان رومی علیه مانویان آمده است؛ «ما فرمان می دهیم محرکان و رهبران آنها (مانویان)، هم خودشان و هم کتاب های پلیدشان به شدیدترین مجازات ها محکوم و در شعله های آتش افکنده شوند و پیروان ساده آنها هم اگر سرسختی نشان دهند، دستور ما این است که به اعدام محکوم شوند.»
در زمان خلفای عباسی نیز سختگیری های زیادی علیه مانویان صورت می پذیرفت.
مسعودی در مروج الذهب از مانویانی حکایت می کند که نزد مامون خلیفه عباسی برده می شوند و خلیفه شخصاً از آنها می خواسته میان مانی و مرگ یکی را انتخاب کنند؛ «آنها را پیش مامون بردند. آنها را یکی یکی می خواند و از مذهب شان می پرسید و می گفت از مانی بیزاری کند و صورت مانی را بدو نشان می داد و می گفت آب دهان بر آن اندازد و بیزاری کند، آنها دریغ می کردند و عرصه شمشیر می شدند.» تنها کسی که از مهلکه رست طفیلی بود که همراه این جمع شده بود و پس از انجام اعمال خواسته شده به راه خود رفت. این مطلب در عین حال نشان می دهد در زمان مامون خلیفه عباسی هنوز تصاویری از شخص مانی وجود داشته است. کتاب های مانویان همواره از زمان خود مانی با تصاویر زیبا آراسته شده بود تا فهم مطالب را آسان تر سازد. نویسندگان زیادی درباره زیبایی این تصویرها و ارزشمندی آنها که با زر و سیم تذهیب داشتند، داد سخن داد ه اند. پس از دستگیری مانویان و ضبط اموال و کتاب هایشان این کتاب ها را جمع آوری کرده و در ملاء عام به آتش می کشیدند. حکایت است که از کثرت فراوانی تذهیب هنگام سوختن، باریکه یی از سیم و نقره از میان شعله ها جاری می شد. در اثر این پیگردها کتب مانی چنان نایاب می شود که چند قرن بعد ابوریحان در حسرت خواندن کتاب های مانی ۴۰ سال مجبور به صبر می شود تا آنکه برحسب اتفاق چندتایی از کتاب های مانوی به دستش می رسد و آتش عطش ۴۰ساله را خاموش می سازد. در زمان های بعد به خاطر نبود منابع، مطالعه روی مانویت عمدتاً تنها از روی ردیه های پدران کلیسای مسیحی که علیه مانویان نوشته شده بود میسر می شد تا آنکه در دوران جدید برحسب تصادف مقداری از کتب مانی کشف می شود. سیاحانی که از واحه های تورفان در ترکستان چین می گذشتند شاهد مدارک فراوان بسیار کهنی بودند که پاره یی از آنها حتی به عنوان قاب شیشه پنجره به کار رفته بودند. هیات های علمی که یکی پس از دیگری به آن نقطه سفر کردند، توانستند در میان آنها متن های مانوی را کشف کنند و اطلاعات امروزه ما درباره مانویان بیشتر مدیون این کشف و سایر یافته های نظیر آن است.
پس از مانی نوبت به مزدک می رسد. وی نیز دارای کتابی بوده که به قولی به نام زند (تفسیر) خوانده می شده. بعدها طرفداران وی به نام زندیک (پیش از این به مانویان زندیک اطلاق می شد) به معنای کسی که کتاب زند (تفسیر) را می خواند، شناخته شدند و معرب این لغت زندیق به کلیه کسانی که طرفدار مانی و مزدک بودند یا فرقه هایی که متاثر از این دو بودند، اطلاق شد. به گفته خواجه نظام الملک خسرو اول معروف به انوشیروان، مزدک و هواداران رده بالایش را به مجلسی دعوت کرده، سپس همه را زنده به گور می کند. «خسرو فرمود که ایشان را مانند درختان سر به زیر و پای در هوا در خاک دفن کردند» و در پی آن مزدکیان در سراسر امپراتوری ساسانی مورد تعقیب قرار گرفتند و «آنگاه فرمان داد تا هر مزدکی (و مانوی) را که بیابند بسوزانند و کتاب های ایشان را در آتش نابود کنند و اموال شان را به ضبط درآوردند.» کتاب مزدک هم در این میان در اثر پیگردهای مداوم نابود می شود. با این وجود این کتاب در زمان معتصم خلیفه عباسی هنوز قابل دسترسی بوده است. افشین سردار ایرانی معتصم متهم به خیانت به خلیفه می شود و یکی از اتهامات وی داشتن کتابی قدیمی در خانه اش بوده است.
در محاکمه از افشین سوال می شود؛ «آن کتاب که به دیبا و زر و جواهر آراسته یی و در آن سخنان کفرآمیز هست، چیست و چرا داری؟ پاسخ می دهد آن کتابی است که از پدرانم به من رسیده است و در آن سخنان عبرت انگیز حکیمان عجم هست و هم گفته های کفرآمیز گذشتگان، من از سخنان حکمت آمیز آن بهره می گیرم و گفته های کفرآمیز آن را ترک می کنم. من این کتاب را که از پدر به من میراث رسیده بود همچنان که بود نگه داشتم و زیوری بر آن نیفزودم. آن کتاب مانند کلیله و دمنه و کتاب مزدک است که در خانه خیلی کسان یافت می شود.»پس از پایان محاکمه و قتل افشین کتاب مزبور نیز به همراه سایر وسایل وی سوزانده می شود. مسعودی در التنبیه و الاشراف می گوید؛ در اصطخر پارس به نزد یکی از بزرگزادگان ایران کتابی بزرگ دیدم که از علوم و اخبار ملوک و بناها و تدبیرهای ایرانیان مطالب فراوان داشت که چیزی از آن را در کتب دیگر چون خدای نامه و آیین نامه و... ندیده بودم. تصویر ۲۷ تن از ملوک ایران از خاندان ساسانی، ۲۵ مرد و دو زن در آن بود و هر یک را تصویر کرده بودند با ذکر سرگذشت.متاسفانه از این کتاب نیز اطلاعی در دست نیست.
دوره جدید
علت سومی نیز به از دست رفتن منابع تاریخی در ایران کمک کرده است و آن خروج کتاب های خطی قیمتی است. در نیمه دوم قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم زمانی که رفتن به خارج از کشور جهت ادامه تحصیل کم کم پا می گرفت، گهگاه بزرگان خانواده های ایرانی یکی دو کتاب خطی قیمتی به عنوان خرج سفر همراه محصل خود می کردند تا اگر به خاطر بعد مسافت مقرری با تاخیر همراه شد با فروش آن در موقع نیاز کمکی به هزینه تحصیلی شان شده باشد. به این ترتیب این کتاب ها وارد مجموعه های خصوصی خارجی شدند و دسترسی به اطلاعات آن میسرناشدنی شد. آیا کهن دژهای ما در اثر آتش افروزی اسکندرها، عوامل طبیعی، ندانم کاری های انسانی یا حوادث دیگری از این قبیل از میان رفته اند یا باید امید داشت که روزی بر حسب اتفاق یکی از آنها دست نخورده سر از دل خاک بیرون آورده و اسرار دیرینه خویش را آشکار سازد.