نگاهی به روابط منورالفکران ایران و غرب
در نقد و بررسی چگونگی مواضع و رویارویی های فکری پیشگامان روشنفکری و تجددطلبی در تاریخ معاصر ایران درباره غرب، به اعتبار میزان تاثیر گذاری روشنفکران بر مواضع فکری، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی فعالان سیاسی و تجددطلبان ایرانی عصر مشروطه و ادوار بعدی تاریخ معاصر ایران، میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا یوسف خان مستشارالدوله، میرزا ملکم خان ناظم الدوله و میرزا عبدالرحیم طالبوف، از جمله مهم ترین روشنفکران عصرقاجار و مشروطیت ایران بودند که بررسی افکار آنان درباره غرب، به ویژه از آن رو که نشان دهنده چگونگی مواضع فکری آنان در حوزه های مختلفی چون حکومت، سیاست، مذهب، روحانیت، سنت و تجدد است از اهمیت فراوانی برخوردار است.
آخوند زاده از جمله اندیشه گران ایرانی عصر قاجاریه بود که با جنبه هایی از علوم و فرهنگ و تمدن جدید غرب آشنایی داشت. وی با افکار بعضی متفکران روسی و اندیشه گران و فیلسوفان و نویسندگان بزرگ غربی چون هیوم، شکسپیر، نیوتن، مولیر، رنان، ولتر و مونتسیکو آشنا بود و تحت تاثیر آنان قرار داشت. آخوندزاده تحت تاثیر فلسفه سیاسی نوین غربی با انتقاد از وضع موجود در جامعه ایران به اصول و مبانی سیاسی مشروطیت پارلمانی و دموکراسی غربی و مفاهیمی چون آزادی ها و برابری های دموکراتیک و سکولاریسم دلبستگی فراوانی داشت. یکی از ویژگی های مهم نگاه آخوندزاده به غرب آن بود که وی مفاهیم و نهادهای غربی را تا حدود زیادی همان گونه که در فلسفه سیاسی غرب و جوامع غربی وجود داشت، مورد تاکید و حمایت قرار داد.
آخوندزاده را از پیشگامان ناسیونالیسم جدید ایرانی دانسته اند. برخی از مورخان و پژوهشگران چون یرواند آبراهامیان تاکید روشنفکران عصر مشروطیت بر ناسیونالیسم را در جهت تمایلات و اهداف ضدامپریالیستی آنان برشمرده اند. اما چنین به نظر می رسد که دیدگاه نویسندگانی چون آبراهامیان در این زمینه، حداقل درباره آخوندزاده چندان صحیح نباشد. زیرا انگیزه و هدف اصلی آخوندزاده در طرح افکار و تمایلات ناسیونالیستی خود که جنبه افراطی و مبالغه آمیز نیز به خود گرفت، بیشتر معطوف به ضدیت با اسلام و عرب بود تا استعمارگران و امپریالیست ها.
به رغم علاقه مندی و تاکید شدید آخوندزاده به «حفظ میهن بر ضد بیگانگان» وی به شیوه ای روشن و جدی، از خود تمایلات ضداستعماری و ضد امپریالیستی نشان نداد و حتی همان گونه که دکتر حایری نیز به درستی نوشته است: «آخوندزاده تنها از نظام حاکم در ایران انتقاد ولی از حکومت تزاری روس ستایش می کرد و خود شخصاً خدمتگزار وفادار آن بود. حکومتی که داستان تجاوز کاری هایش به ایران، صفحات تاریخ نو ایران را پرکرده و به بهای جان هزارها هم میهن آخوندزاده تمام شده است.»
آخوندزاده همچنین در رویکرد خود به غرب، به رغم آگاهی های نسبی که درباره جنبه هایی از نوآوری ها و پیشرفت های غرب و لزوم استفاده از آنها ارایه کرده است، در محدوده انتقال آن مفاهیم و نهادها، به پاره ای تفاوت های تاریخی، اجتماعی و فرهنگی ایران با جوامع غربی بی توجه باقی مانده و نتوانست به یک شناخت عمیق از ریشه ها، خاستگاه و مبانی فکری، تاریخی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آن مفاهیم و نهادها ، و یک شناخت نقادانه از غرب دست یابد. مستشارالدوله و میرزا ملکم خان نیز مانند آخوندزاده با جنبه هایی از نوگرایی ها و پیشرفت های غرب و تعدادی از متفکران غربی آشنایی و به آنان دلبسته بودند و مانند آخوندزاده، در افکار و تمایلات خود برای پیشرفت و ترقی ایران رویکردی غربگرایانه داشتند اما برخلاف آخوندزاده که نظام سیاسی مشروطیت پارلمانی و دموکراسی و مفاهیمی چون قانون، آزادی و برابری های دموکراتیک را تا حدود زیادی به شیوه های پذیرفته شده آن در فلسفه سیاسی غرب و جوامع غربی معرفی کرد و مورد ستایش و جانبداری قرار داد، مستشارالدوله و ملکم خان مسیر دیگری در پیش گرفتند. مستشارالدوله و به ویژه ملکم خان با توجه به شرایط اجتماعی ایران کوشیدند تا مشروطیت، دموکراسی، قانون، آزادی و برابری های دموکراتیک را از طریق تقلیل آن مفاهیم و نهادها با رویکردهای مذهبی همانند و هماهنگ جلوه دهند.
بسیاری از مورخان و پژوهشگران در تحلیل و ارزیابی خود از افکار سیاسی میرزا ملکم خان او را غربزده و پدر غربزدگی در ایران تلقی و معرفی کرده اند اما مدارک و دلایلی در دست است که نشان می دهد این شیوه از تلقی، پیوند چندان نزدیکی با واقعیت ندارد. شاید بتوان گفت ریشه اصلی این نوع تلقی درباره ملکم خان را باید در تصویر اغراق آمیزی که فریدون آدمیت از ملکم خان و مواضع فکری او درباره غرب به دست داده است جست و جو کرد. به نوشته آدمیت: «ملکم خان پیشرو اصلی و مبتکر واقعی اخذ تمدن فرنگی بدون تصرف ایرانی بود.
در واقع فلسفه عقاید سیاسی او مبتنی بر تسلیم مطلق و بلاشرط در قبال تمدن اروپایی بود. عقیده داشت که ایران در تمام ارکان زندگی سیاسی و اقتصادی باید اصول تمدن غربی را بپذیرد.» (۵) ملکم در مراحل اولیه زندگیش و در دوره ای کوتاه معتقد بود که اخذ قانون دیوان یا دولت باید بدون هیچ تصرفی انجام گیرد اما مقصود او از اخذ آیین حکمرانی بدون هیچ تصرفی، این نبود که تمام مظاهر مدنیت غربی، فی المثل همه شیوه ها در رسوم اجتماعی و طرز زندگی مردم آنها را هم باید اخذ کرد.»
به نظر می رسد که برای شناخت و ارزیابی هر چه صحیح تر از تلقی و دیدگاه ملکم خان درباره غرب، توجه به این واقعیت مهم و ضروری است که تلقی و دیدگاه ملکم درباره غرب از دو دوره فکری متفاوت و بلکه متضاد برخوردار بود.
ملکم حتی در نخستین مرحله فکری و آثار منتشره خود با آنکه در مقایسه با افکار و آثار بعدی خود، شیفتگی و صراحت بیشتری برای اخذ فرهنگ و تمدن غرب از خود نشان داد اما هرگز تقلید مطلق از غرب را پیشنهاد نکرد. ملکم در رساله «دفتر قانون» تاکید کرد: «به همان دلیلی که تفنگ را ما اختراع نکردیم» یا ما «کالسکه آتشی» را نساخته ایم «به همان دلیل نیز دستگاه اجرا نداریم» و به این نتیجه رسید که «ما در مسایل حکمرانی نمی توانیم و نباید از پیش خود اختراعی نماییم یا باید عمل و تجربه فرنگستان را سرمشق خود قرار بدهیم یا باید از دایره بربری گری خود قدمی بیرون نگذاریم.» و تصریح کرد: «کاش اولیای دولت ما نیز در اختراعات دولتی یک قدری به عقل خود کمتر اعتماد می نمودند و آن اصولی را که فرنگی ها با این همه علم و تجربه یافته اند کمتر تغییر می دادند. طرح های دولتی را یا باید به کلی قبول کرد یا باید به کلی رد نمود. این نوع طرح ها را مثل چرخ های ساعت ترتیب داده اند، هرگاه نصف چرخ های ساعت را رد کنیم، نصف دیگر بی مصرف و مثل آن بازیچه خواهد بود که ما از فرنگی ها اخذ کرده ایم.»
هر چند در این نوشته ملکم در دفتر قانون، دعوت او به تقلید از غرب مشهود است اما چنان که پیداست تقلید او از غرب با آنکه البته تا حدودی جنبه افراطی و مبالغه آمیز به خود گرفته و خالی از اشکال نیست اما لزوماً دعوت او به یک تقلید محض و مطلق از غرب در همه ابعاد و شئون زندگی فردی و اجتماعی را اثبات و منعکس نمی کند. البته همان دعوت او به تقلید از غرب در آیین و مسایل حکمرانی از چند ایراد اساسی برخوردار است: استدلال او که «به همان دلیلی که تفنگ را ما اختراع نکردیم» پس «در مسایل حکمرانی نمی توانیم و نباید از پیش خود اختراع نماییم» برپایه استواری قرار نگرفته است. بدون تردید ملکم در واقع بر آن بود تا با الگو قرار دادن و تقلید از آیین حکمرانی غرب، راه حلی برای برون رفت ایران از عقب ماندگی ها به دست دهد.
در حالی که درست است که مثلاً تفنگ یا کالسکه آتشی می تواند عیناً و به صورت مشابهی اخذ و از کاربرد مشترکی در جوامع مختلف بدون توجه به نوع فرهنگ، مذهب، تاریخ و آداب و سنن اجتماعی آن جوامع برخوردار باشد اما نوع آیین حکمرانی هر جامعه حداقل در جنبه هایی از آن مربوط به نوع تاریخ، فرهنگ، مذهب، اخلاق و آداب و رسوم آن جامعه است که با توجه به وجود برخی تفاوت ها و گاه تضادها در جوامع گوناگون، باید تفاوت ها و تغییراتی متناسب با ویژگی ها و شرایط هر جامعه داشته باشد. فلسفه سیاسی و آیین حکمرانی غرب جدید نیز یک حادثه و اتفاقی آنی نبوده است، بلکه بر بستر مقدمات و شرایط تاریخی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی غرب و در یک روند تدریجی شکل گرفته است که نمی توان آن را مانند یک کالا و محصول صادراتی غرب مثل یک خوراکی یا پوشیدنی وارد کرد و به یک جامعه خوراند یا برآن پوشاند.
وانگهی ملکم این واقعیت را در نیافت یا حداقل آنکه به آن پایبندی نشان نداد که غرب جدید و پیشرفت هایش تا حدود زیادی محصول ذهن پرسشگر و کنجکاو و شک علمی و عقلانیت انتقادی و روحیه نوآوری انسان و جامعه غربی است. در حالی که ملکم برای عبور و نجات ایران و ایرانیان از بن بست عقب ماندگی، مسیری را پیشنهاد کرد که در آن، راه ها هم به سوی شناخت نقادانه از غرب مسدود بود وهم به سوی بسیج عمومی برای تدارک آمادگی و امکانات در جهت خلاقیت و نوآوری ایرانی.
در رساله «دفتر تنظیمات یا کتابچه غیبی» که از نخستین آثار ملکم خان و در بردارنده افکار اولیه اوست، به روشنی می توان جنبه هایی از تلقی اولیه ملکم درباره غرب را دریافت. یکی از شخصیت های اصلی این رساله «آقای فضول» نام دارد. آقای فضول منعکس کننده یک نوع دیدگاه مخالف دیدگاه ملکم خان است. دقت در دیدگاه آقای فضول در بردارنده چند نکته است: یکی آنکه وی با استناد به اینکه خدا به ما عقل داده است، در واقع مدافع نوعی خود اتکایی است که در ماهیت خود می تواند مثبت ارزیابی شود اما از آنجایی که وی از این خوداتکایی به این نتیجه می رسد که «هیچ احتیاجی به درس فرنگی نداریم» منعکس کننده افراطی گری های آقای فضول است که راه را بر امکان هر گونه تبادل و تعامل فرهنگی و تمدنی ایران و غرب و فرصت استفاده از دستاوردهای مثبت فرهنگ و تمدن غرب و متناسب با شرایط و نیازهای جامعه ایران می بندد.
در پاسخ ملکم به آقای فضول دو ایراد مهم وجود دارد: یکی مصلحت اندیشی توأم با ریاکاری ملکم خان درباره مجتهدان دینی و ابزار انگاری دینی او و دیگری نامتناسب بودن ادعای ملکم خان درباره شناخت و فهم روحانیان آن روزگار از اروپا با واقعیت. مهم ترین ویژگی افکار سیاسی ملکم خان که معنای نهایی تفکر سیاسی او را شکل داده است، کوشش فراوان و مصلحت اندیشانه او در تقلیل مفاهیم و نهادهای جدید غربی برای انطباق دادن آن مفاهیم و نهادها با اسلام در جهت جلوگیری و کاهش مخالفت های رهبران مذهبی و روحانی در ایران است. به ویژه او در دوره دوم حیات فکری اش و در آثاری چون روزنامه قانون و رساله ندای عدالت که در اواخر عمرش نوشته شده و در بردارنده و منعکس کننده آخرین مواضع فکری اش است ، حداقل در مقام نظر، نسبت به دیدگاه های اولیه اش عقب نشینی و تجدید نظر کرد.
ملکم خان در رساله ندای عدالت خود تصریح کرد: «کدام احمق گفته است که ما باید برویم همه رسومات و عادات خارجه را اخذ نماییم؟» و در روزنامه قانون با اتخاذ مواضع دینی حتی دینی تر از بسیاری از دین مداران و روحانیان روزگار خود تا آنجا پیش رفت که به زبان یکی از «امنای آدمیت» خطاب به فرنگی ها چنین نوشت: «در دنیا هیچ نظم و حکمتی نمی بینیم که مبادی آن یا در قرآن یا در اقوال ائمه یا در آن دریای معرفت اسلام که ما احادیث می گوییم و حدود و وسعت آن خارج از تصور شماست. به طور صریح معین نشده باشد. کشف این حقیقت شرایط ترقی ما را به کلی تغییر داده است. حال عوض اینکه به جهالت سابق، تنظیمات مطلوبه را برویم از فرنگستان گدایی نماییم، اصول جمیع تنظیمات را در نهایت سهولت از خود اسلام استخراج می نماییم. این صراط مستقیم و این طرح تازه، جمیع خبط ها و ضررهای گذشته ما را بلا شک بهتر از انتظار هر کس تلافی خواهد کرد.»
یکی دیگر از برجسته ترین و مهم ترین روشنفکران عصر قاجاریه و مشروطه، میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی است. او نیز مانند دیگر روشنفکران روزگار خود تحت تاثیر آثار متفکران غربی به ویژه فیلسوفان سیاسی و اجتماعی فرانسوی، انگلیسی و آلمانی مانند بنتام، ولتر، روسو، هنری توماس، ارنست رنان، کانت و نیچه قرار داشت. طالبوف نیز از رویکرد به غرب و تاکید بر لزوم اقتباس از نوآوری ها و پیشرفت های غربی باز نماند اما در رویکرد خود به غرب، هدف ترقی و قدرت و عظمت ایران و استقلال کشور و حفظ مذهب در برابر دست یازی های سلطه طلبانه کشورهای استعمارگر را تعقیب می کرد.
وی در قسمتی از کتاب «مسالک المحسنین» خود صریحاً تاکید کرده است هدف وی از تاکید بر لزوم اقتباس از نوآوری ها و پیشرفت های غرب، رسیدن به پیشرفت و ترقی وقدرت ایران برای مقابله با دستیازی های سلطه گرانه استعمارگران غربی و حفظ مذهب و استقلال ایران است. طالبوف با اشاره به ضعف و عقب ماندگی ایران و اهمیت و ضرورت برخورداری ایران و ایرانیان از تکنولوژی پیشرفته غربی چون تلگراف، تلفن و راه آهن تاکید کرده است که باید«در ایران کارخانه بسازیم، از فرنگیان اوستاد چیت ساز و ماهوت ساز و مکانیک بیاوریم، وقتی که خودمان یاد گرفتیم آنها را یعنی خارجه را بیرون بکنیم.» دقت در دیدگاه طالبوف در این باره به روشنی نشان می دهد که وی ضمن آگاهی به اهمیت و ضرورت برخورداری ایران و ایرانیان از تکنولوژی جدید و لزوم استفاده از دستاوردهای علمی و فنی غرب، به هیچ روی خواهان وابستگی ایران به غرب نبوده است.
او خواهان استفاده از تکنولوژی و دانش و کارشناسان غربی برای پیشرفت و توسعه اقتصادی ایران تا رسیدن به مرحله خودکفایی ایران بود. طالبوف در عین تاکید بر لزوم اقتباس از غرب، بر لزوم یادگیری دانش فنی غرب نیز توجه و تاکید کند. طالبوف در قسمتی از دیدگاه خود درباره چگونگی رویارویی با غرب و تعامل با آن در جهت استفاده از دستاوردهای مثبت غرب، و به ویژه در شیوه های حکومتی، به بحث پرداخت. او شیوه های حکومتی غرب در زمینه نظم و قانون را مورد ستایش قرار داد و اخذ آن شیوه ها را از سوی حکومت ایران برای استقرار نظم و قانون در جامعه ضروری دانست.
اما از این انتقاد باز نایستاد که اقدام حکومت ایران در اقتباس از آیین حکمرانی غرب، به شکل ظاهری آن محدود مانده و به محتوای آن دست نیافته است. او تقلید حکومت ایران را از غرب در شیوه های حکومتی، امری الزامی و مطلوب دانسته است. به دیده او اقتباس از آیین حکمرانی غرب در ایران الزامی است، زیرا شیوه سنتی حکومت در ایران کارآیی لازم را ندارد، و مطلوب است، زیرا در غیر این صورت «امکان زیستن ندارد» اما انتقاد او از آن جهت است که حکومت ایران در تقلید خود، از اشکال ظاهری فراتر نرفته، و به محتوای آن در جهت کارآمدی راه نیافته است.
طالبوف آشکارا با تقلید از غرب و آنچه که غربزدگی نامیده شده است، کاملا مخالف بود. به نوشته او: «هر ایرانی که وطن خود را مثل بلاد اروپا بخواهد در اعمال و اقوال تقلید آنها را نماید . دشمن دین و وطن خود است .» و نیز از آن گروه تحصیلکردگان ایرانی که در خارج از کشور، از فرهنگ و تمدن اروپایی، تنها باده نوشی و خوردن گوشت خوک را آموخته اند، سخت انتقاد کرد و در نقد فرنگی مآبی چنین نوشت: «آنها که از فرنگستان برگشتند جز چند نفر همه در ایران فرنگی مآبی و نشر اراجیف و تقبیح رسوم و عواید اجدادی نمودند، مردم را اسباب تنفر از علم و معلومات شدند» طالبوف در قسمتی از «مسالک المحسنین» خود، به زبان یکی از شخصیت های داستانی و خیالی کتابش پدر شخصی به نام میرزا محمود به نقد فرنگی مآبی پرداخت. پدر میرزا محمود در مقدمه کتابچه ای که از خود بر جای نهاده خطاب به پسرش چنین نوشت: «ترا علم آموختم که اداره ملی را آشنا بشوی، حب وطن را بفهمی .. و از هیچ ملت، جز علم و صنعت و معلومات مفیده چیزی قبول نکنی. تقلید ننمایی، یعنی در همه جا و همیشه ایرانی باشی . مباد شعشعه ظاهری آنها ترا بفریبد.»