Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

تخت جمشید در آتش

تخت جمشید در آتش

در این اثنا بود که کاخ تخت جمشید آتش گرفت. در مورد این آتش سوزی مثل هر چیز جالب دیگر دانشمندان حرف های خسته کننده زیادی زده اند. عده ای معتقدند که آتش زدن تخت جمشید در واقع تلافی کردن آتش سوزی اکروپولیس آتن بوده است و اسکندر به این ترتیب خواسته تا دق دلی

بعد از فتح آسیای صغیر و سوریه و فلسطین و مصر و فینیقیه بود که اسکندر اولین نامه داریوش سوم را دریافت کرد. در این نامه داریوش پیشنهاد دوستی و اتحاد کرده بود و از او خواسته بود تا در قبال مبلغی هنگفت خانواده اش را آزاد کند. اسکندر به او جواب رد داد و از او خواست که او را سلطان متبوع خود بداند یا اینکه «چنان که شایسته یک شاه هخامنشی است» به خاطر سلطنت خود بجنگد.

سپس به کار خودش پرداخت و به تسخیر بقیه شهر ها و محاصره آن بقیه دیگر اقدام کرد. این وسط شهر تیر (Tyre) مقاومتی سخت نشان داد و هفت ماه اسکندر را زمین گیر کرد.

در این مدت نامه دوم داریوش به اسکندر رسید. در این نامه علاوه بر پیشنهادات قبلی مبلغ مورد نظر را هم زیادتر کرده بود و ذکر کرده بود که از سرزمین ها تا رود قزل ایرماق صرف نظر می کند و دخترش را هم به ازدواج اسکندر در می آورد و او را از دوستان به حساب می آورد.

شورای یاران اسکندر موافق این پیشنهادات سخاوتمندانه و باورنکردنی شاه بودند. اما اسکندر با یارانش فرق داشت. تاریخ هم اصولا آدم های متفاوت را در خود ثبت می کند. اسکندر با پیشنهادات داریوش موافقت نکرد.

شهر تیر هم بالاخره سقوط کرد. اسکندر دو ماه را هم پشت دیوارهای غزه گذراند. در این اثنا هم سخت مجروح شد. اما نهایتا سپاه مقدونی بدون مقاومت وارد مصر شدند. مصری ها از او استقبال کردند. او از معبد آمون دیدار کرد. هاتف آنجا هم او را پسر خدا دانست. پلوتارک می گوید زمانی که اسکندر مدعی شد که می خواهد یک خدا باشد پیشگو پاسخ داد : بگذارید خدا باشد و او به عنوان فرعون قانونی در معبد کرنک (Karnak) مراسم به جا آورد.

بعد از آن اسکندر بدون آنکه داریوش در کرانه های دجله و فرات مقاومتی از خود نشان دهد از آنها عبور کرد. همین موقع ها بود که زن داریوش مرد. اسکندر هم دستور داد تشییع جنازه باشکوهی برایش ترتیب دهند. داریوش متاثر از مرگ همسرش و مستاصل از فتوحات اسکندر طبق معمول دست به قلم شد و نامه سوم را برای اسکندر نوشت. در این نامه علاوه بر پیشنهادات قبلی شاه بزرگ فرات را به منزله سرحد دو شاهنشاهی شناخته بود و عنوان کرده بود که این هم به عنوان جهاز دخترش است همچنین برای جلب اعتماد اسکندر پسرش را می فرستد تا به عنوان گروگان نزد او بماند.۳۰ هزار تالان هم بابت آزادی مادر و آن دو دختر دیگرش می پردازد. این نامه ها که دیگر لوث شده بود باز هم افاقه نکرد.

نهایتا سپاه داریوش به سال ۳۳۱ ق.م در گوگمل (Gaugamela) یا «مرتع شتران» جایی نزدیک اربیل در دامنه های کوه های زاگرس با اسکندر رو در رو شدند. سپاه پارس که فنون رزمی اش از زمان داریوش اول هیچ پیشرفت چشمگیری نکرده بود، مرکب از همان سربازان بومی بود. گردونه ها و فیل های سپاه هم که عملا کارایی نداشتند و جز ایجاد ترس و نشان دادن عظمت سپاه پارسی راهی به جایی نبردند. تا پاسی از شب نبرد ادامه داشت تا اینکه مجددا داریوش شکست خورد و فرار کرد.

با این پیروزی دروازه های بابل برای اسکندر گشوده شد. با ورود او به بابل برایش گل نثارکردند. او همچنین دستور داد معبد بعل را که خشایارشا خراب کرده بود بازسازی کنند. شهرهای بزرگ شاهی یکی بعد از دیگری سقوط می کردند. شوش هم بدون جنگ تسلیم شد. قشون اسکندر که حالا حسابی برای خود یک سپاه شده بود غنایم بسیار به دست آورد و خزانه شاهی را غارت کرد. خانواده داریوش هم که در تمام این مدت همراه اسکندر بودند در کاخ شوش اسکان داده شدند. شهربان آنجا هم به سمت خود باقی ماند. اسکندر که دیگر فاتح کل ایران به حساب می آمد سپاهی مرکب از ۳۰ هزار جوان ایرانی تشکیل داد تا به طرز نظام غربی آموزش ببینند و همراه او باشند. وی به عنوان جانشین شاه فراری وارد فلات ایران شد. طبیعتا مقاومتی صورت نگرفت. درگیری با سپاه والی پارس، همان آریوبرزن معروف، هم امری فرعی محسوب می شد. اسکندر وارد تخت جمشید شد و چهار ماه آنجا اقامت کرد.

استرابون می گوید اسکندر به پازارگاد رفت و در آنجا آرامگاه کوروش را دید که در پردیسی قرار داشت و مانند برجی بود. اسکندر به سربازانش اجازه نداد که آنجا را غارت کنند. جیبشان به اندازه کافی پر شده بود. مقدار فلزات گرانبهایی که هنگام تسخیر کاخ ها و مراکز اداری هخامنشیان به دست اسکندر افتاد حدود ۴۶۸۰ تن نقره یا ۴۶۸ تن طلا برآورد شده است که این میزان دیگر هیچگاه در عهد باستان دیده نشده است.

در این اثنا بود که کاخ تخت جمشید آتش گرفت. در مورد این آتش سوزی مثل هر چیز جالب دیگر دانشمندان حرف های خسته کننده زیادی زده اند. عده ای معتقدند که آتش زدن تخت جمشید در واقع تلافی کردن آتش سوزی اکروپولیس آتن بوده است و اسکندر به این ترتیب خواسته تا دق دلی اش را سر ایرانی ها خالی کند. حالا بماند که اسکندر خودش چندتایی از شهرهای یونانیس را آتش زده بود. حالا چرا می خواست آتش زدن های خشایارشا را تلافی کند؟ 

اما بعضی ها می گویند حمله اسکندر به ایران آنقدرها هم که حالا باب شده است ربطی به یونانی ها ندارد. این آتش سوزی هم در اثر بی احتیاطی در یکی از مجالس باده نوشی وحشیانه بوده است و مشعلی در دستی لرزان و قالی ها و پرده های وسیع تخت جمشید و سقف تمام چوب آن باعث شده تا حریق از کنترل خارج شود. چنانکه کاخ شوش هم در زمان اردشیر اول دچار حریق شد و وسعت خسارات آن به حدی بود که شاه آن را تعمیر نکرد و دستور داد یک کاخ دیگر برایش نزدیک آن درست کنند.

در ثانی شوش پایتخت جهان بود نه تخت جمشید و اگر قرار بود انتقامی گرفته شود باید در شوش این اتفاق می افتاد و اسکندر بعد چهار ماه اقامت در تخت جمشید دلیلی نداشته است که آن را آتش بزند. آن هم زمانی که مقاومت داریوش نیز محو شده بود و اسکندر دیگر داماد و جانشین او محسوب می شد.

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 5804
  • بازدید دیروز: 2621
  • بازدید کل: 23899856