عصر انقلاب صنعتی در بخش نساجی آغاز شد. تغییرات با سرعت حیرت آور اتفاق افتادند. طی فقط چند دهه ریسندگی و بافندگی خانگی جای خود را به کارخانههایی داد که با کاربرد ماشینهای بسیار سریع میزان تولید را فقط طی دو دهه از سال 1770 به 10 برابر ارتقاء دادند. اما این کارخانهها مشکلات بسیار دیگری نیز به وجود اوردند خیلی ازکارگران نساجی از ترس از دست دادن کارشان سعی کردند ماشینهای جدید را تخریب کنند. مقابله با ماشین نساجی ابتدایی که ویلیام لی (1598) ساخته بود یکی از نمونههای بارز این گونه برخوردهاست.
ماکوی پرنده (سریع)
در سال 1733 پسر یک زارع اهل لنکشایر به نام جان کی برای افزایش سرعت بافتن پارچههای پشمی (broad cloth) ماکوی پرنده را ساخت. این فرایند به طور معمول نیاز به دو بافنده داشت که میتوانستند ماکوی حاصل «پود» را روی بستری از «تار»ها عقب و جلو ببرند. در ماشین کی با کابرد اهرمی برای کشیدن رشتهها این کار تنها با استفاده از یک بافنده انجام میشد.
ماشین نخ ریسی
موفقیت و سرعت مناسب ماکوی پرنده ساخت کی، نیاز به نخ را افزایش داد. در سال 1761 انجمن شاهی جایزهای برای کسی که بتواند ماشینی برای تولید 6 رشته نرخ از پشم، کتان، کنف و پنبه بسازد، تعیین کرد- البته لازم بود ماشین مورد نظر فقط به یک کاربر یا ناظر نیاز داشته باشد. ماشینهای ریسندگی قدیمی فقط یک رشته نخ میتوانستند تولید کنند.
یکی از راهحلها که توسط نجار و بافنده ی بیسوادی به نام جیمز هارگریوز عنوان شد «ماشین نخ ریسی» بود که در آن حرکات دست یک ریسنده که با چرخ نخ ریسی کار میکرد توسط وسایل مکانیکی انجام میشد. ماشین او که به افتخار نام همسر یا دخترش یا شاید به دلیل نوعی تحریف کلمهی engine، جنی Jenny نامیده میشد می توانست در آن واحد 8 شته نخ ببافد. مدلهای بعدی قادر بودند بیش از 100 رشته نخ را هم زمان ببافند. رشتههای به دست آمده ضخیم و فقط برای «پود» مناسب بودند. با این همه، بافندگان دستی از ترس بیکاری چند سال بعد به خانهی او ریختند و همهی ماشینهایش را نابود کردند (آنها در سال 1753 همین بلا را بر سر جان کی آوردند.)
قاب نخ ریسی
دستها و اندیشههای دیگری نیز پیگیر مسئله بودند. میگویند در همان سال 1764 ریچارد آرکرایت دستگاه بزرگتری موسوم به «قاب نخ ریسی» (spinning frame) اختراع کرد و چند سال بعد آن را به نام خود به ثبت رساند. در این دستگاه از نوردهایی برای رشتن و پیچاندن نخها استفاده میشد، لذا نخ محکمتری به عنوان «تار» تولید میشد. وقتی نیروی دستها از قدرت یک چرخ آبی برای کار ماشین استفاده کردند، نام آن را به «قاب آبی» تغییر دادند.
قاطر نخ ریسی
در قاطر نخ ریسی ساموئل کرامپتون، ویژگیهای دستگاه نخ ریسی جنی و قاب آبی با هم ترکیب شده بود (نام گذاری اش هم به دلیل دورگه بودن قاطر از این جهت بود) و بدین گونه نقایص هر دو از بین رفت و همدیگر را تکمیل کردند. با انجام ابداعهایی کشیدن تحت فشار ثابت امکان پذیر شد. این ماشین نخست در سال 1779، پس از آن که طی 5 سال به طور مخفی در اتاقک زیر شیروانی خانهای در لنکشایر که مادر بیوهاش در آن جا زندگی میکرد ساخته شد، معرفی گردید. کرامپتون که در دورهی جوانی خود به کار نخ ریسی پرداخته بود تا به درآمد خانواده بیفزاید، حالا با نواختن ویولن در تئاتری در همان نزدیکی زندگیاش را اداره میکرد.
قاطر کرامپتون نخهای بسیار ظریف و با کیفیتی تولید کرد که مثلا برای بافتن موسلین مناسب بود. ناظر دستگاه میتوانست به خوبی مراحل انجام کار را کنترل کند و همه میخواستند از از آن باخبر شوند. اما کرامپتون اختراعها را به نام خود ثبت نکرد. طبق روال معمول آن دوره مخترع دستگاه در ازای دریافت مبلغی از جانب گروههای ذینفع آن را در دسترس استفادهی عموم قرار میداد. کرامپتون در ازای اختراع خود فقط 60 پوند گرفت، اما در سال 1812 پارلمان 5000 پوند به او جایزه داد. در آن زمان قاطرهای او در همهی کشورها تولیدی معادل فعالیت 4 میلیون چرخ ریسندگی را البته با سرعت بسیار بالاتر عرضه میکردند.
ماشین پارچه بافی (power loom)
کشیشی به نام ادموند کارترایت در سال 1875 باعث شد پارچه بافان دوباره با نخ بافان درگیر شوند. دستگاهی که او ساخت در اصل همان ماکوی پرندهی جان کی بود که با جریان اب یا نیروی بخار کار میکرد. بر خلاف کی، کارترایت سرانجام هم پاداش مالی و هم مقبولیت عامه را کسب کرد و حتی به دلیل خدمات ملی از جانب پارلمان بنای یادبودی هم برایش ساختند، اگرچه حداقل یک بار در زندگیاش دچار ورشکستگی شد.
غیر از کارترایت تنها معدودی از مخترعان ماشینهای نساجی از نبوغ خودسود بردند. آنها مدام میکوشیدند اختراع خود را از دسترس دیگران دور نگه دارند و امتیاز آن را به نام خود ثبت کنند و همواره در معرض تهاجم سایر مخترعان و نیز اعتراض کنندگان بودند. جان کی در فقر و گمنامی در فرانسه مرد و دیگران هم سالها صبر کردند تا به پاداش خود برسند.
کارخانههای نساجی
یکی از اشخاصی که توانست در انقلاب نساجی به ثروت برسد مردی متکی به نفس و خشن بود به نام ریچارد کارتایت که هر چند مخترع بزرگی نبود و حتی شاید ایدهی ساخت قاب آبی را از دیگران دزدیده باشد، اما تاجری درجه یک محسوب میشد. او توانست اختراعهایی را که دیگران امثال کرامپتون نتوانسته بودند حفظ کنند به نام خود به ثبت برساند. هر چند ثبت اختراع قاب آبی را از چنگش درآوردند، برای توسعهی بیشتر دستگاهها سرمایه گذاری و سپس از دستگاههای پیشرفته در کارخانههای بزرگ تولید نخ پنبه استفاده کرد. به این ترتیب تعداد زیادی از ماشینهای ریسندگی و بافندگی که نخست با نیروی اسب و سپس با نیروی آب و بعدها بخار کار میکردند، همگی زیر یک سقف فعال بودند.
سخن کوتاه، آرکرایت کارخانههایی به راه انداخت و ثروت عمدهای به جیب زد و دنیا را دگرگون (هر چند نه بهتر) کرد. پارچه ارزانتر و فراوانتر شد. بهرهکشی از کودکان برای کار در کارخانهها نیز میراث دیگر او بود که از جلوههای زشت انقلاب صنعتی محسوب میشد. طولی نکشید که کارگران کارخانهها در محلههای زاغه نشین جای گرفتند.