سری فیلمهای "کمدی های آلیس" محبوبیت زیادی کسب کرد و استودیوی برادران "دیزنی" رونق یافت. دو برادر پس از آن کار خود را گسترش دادند و به یک دفتر در هالیوود انتقال یافتند. آنها 6 فیلم از سریال آلیس را تهیه کردند که با موفقیت زیادی روبرو شد.
پس از مدتی، دختری از ایالت آیداهو به نام "لیلیان باوندز" به گروه انیمیشن سازی استودیوی "دیزنی" پیوست. علاقه ای میان او و "والت" شکل گرفت و آن دو در ژوئن 1925 با هم ازدواج کردند.
با پایان یافتن آخرین فیلم "آلیس"، استودیوی "دیزنی" کار بر روی انیمیشن جدیدی با عنوان "ماجراهای اسوالد، خرگوش خوش شانس" را در 1926 آغاز کرد. "اسوالد" موجودی کوچک و دوست داشتنی بود که توان و نیرو از تمام بدنش می بارید. البته او صدا نداشت، چرا که هنوز در دوران سینمای صامت سر میشد... موفقیت چشم گیر این سریال در سال 1927 "والت" را صاحب ثروت زیادی کرد.
در 1928، شخصیت کارتونی مشهور "دیزنی"، "میکی ماوس" خلق شد. البته در ابتدا نام او "مورتیمر ماوس" بود، که در سومین فیلمش، "قایق بخاری ویلی"، نامش به "میکی ماوس" تغییر یافت. "میکی ماوس" بسیاری از ویژگیهای فیزیکی خود را از قلم "ایورکس" داشت که بهترین انیماتور زمان خود و یار صمیمی دیزنی بود. "دیزنی" در "قایق بخاری ویلی" به ابتکاری دست زد، و آن به خدمت گرفتن موسیقی همگام با نماهای فیلم بود. این فیلم در 18 نوامبر 1928 اکران عمومی شد و علاوه بر استقبال وسیع تماشاگران، در جراید هم پوشش خبری خوبی برای آن ایجاد شد. "میکی ماوس" در اواخر دهه 20، آن شخصیت مبادی آدابی نبود که امروزه از او میشناسیم. حداقل میتوان گفت که موجودی شیطان و موذی بود، اما از همان ابتدا صاحب یک شخصیت واقعی بود. از آنجا که زمانه، زمانه سینمای ناطق بود، "میکی" هم باید صدا میداشت؛ "دیزنی" خود صدای او را تأمین و تا 20 سال این نقش را بازی کرد. "والت دیزنی" اولین کسی است که طریقه هماهنگ کردن صدا با کارتون را اختراع کرد.
استقبال فراوانی که از شخصیت "میکی ماوس" بعمل آمد، "دیزنی" را قادر ساخت تا استقلال مالی بیشتری کسب کند و به اهدافش نزدیکتر شود. در آنزمان 26 سال داشت و هرچند تشکیلات او با توجه به معیارهای هالیوود، هنوز بسیار کوچک بود، اما او جای پای خود را در اولین، و یا حتی دومین پله موفقیت، محکم کرده بود. در 1929، "دیزنی" ساخت سری کارتونهای کوتاه "سمفونیهای احمقانه" را آغاز کرد. برخی از اوجهای خلاقانه دیزنی در این سری کارتونها نمود می یابد:
"رقص اسکلتها" (1929) با این مقدمه آغاز میشود که چند گربه که در قبرستانی در حال زوزه کشیدن هستند، در نیمه های شب از خروج چهار اسکلت از قبرهایشان برآشفته می شوند. اسکلتها فصلهای ظریفی از حرکات موزون به نمایش می گذارند، و سپس در هنگام طلوع خورشید، سراسیمه به آرامگاه های خود باز می گردند. صحنه کاملا متناسب با آهنگی حزن انگیز بود؛ این قطعه موسیقی توسط "کارل استالینگ" بر اساس "مارش کوتوله ها"ی "ادوارد گریگ" تصنیف شده بود (بسیاری از مورخان سینما، این قطعه را به غلط منتسب به "رقص مردگان" اثر "کامیل سن سان" دانسته اند).
"گلها و درختها" (1932) که شوری عجیب در صنعت انیمیشن برانگیخت، چرا که اولین انیمیشن تمام رنگی بود. این انیمیشن، نخستین جایزه اسکار را برای دیزنی بهمراه آورد.
سه بچه خوک" (1933) که یکی از بزرگترین موفقیتهای دیزنی را رقم زد. ترانه زیبای "فرانک چرچیل" در این انیمیشن: "کی از گرگ بد گنده می ترسه؟" تا مدتها از رادیو پخش و از دهان مردم شنیده می شد.
"دیزنی" در سن حدود 29 سالگي ديگر جهاني شده بود. در سال 1930 تصميم گرفت آموزشگاهي داير كند تا در آن كاريكاتوريستهاي آينده فرصت فراگيري تكنيكها و روش هاي نقاشي متحرك را بدست آورند.
تا 1931 "میکی" نیز آنقدر مشهور شده بود که مجله "تایم" یکی از مقالات بلند خود را به او اختصاص داد. "میکی ماوس" به هویتی بین المللی تبدیل شده بود. در ایتالیا او را با نام "تاپولینو" و در ژاپن با نام "میکی کوچی" میشناختند.
با گذر زمان، بازیگران دیگر "دیزنی"، یک به یک پا به عرصه وجود گذاشتند. پس از "میکی ماوس"، نوبت "دانلدداک" رسید که از شخصیتی مستقل برخوردار شود. نام شخصیتی که صدای "دانلد داک" را تأمین می کرد، "کلرنس نش" بود که دوستانش او را "داکی نش" می نامیدند. او پیش از کشف شدنش توسط "دیزنی"، در یک شرکت توزیع شیر کار می کرد، و گهگاه کودکان را با تقلید صدای حیوانات سرگرم می ساخت. یکی از این تقلیدها تبدیل به صدای بدخلق "دانلدداک" شد، و صدای "نش" را در سرتاسر دنیا زنده کرد. پس از آن "پلوتو"، "گوفی" و ... خلق شدند. به جای "گوفی" هم "پینتو کولویگ" که زمانی دلقک سیرک و یک نوازنده و شوخی پرداز بود، صحبت می کرد.
پس از موفقیت این شخصیتهای کارتونی، "دیزنی" به این فکر میافتد که با استفاده از شیوه های غیر سینمایی، از شخصیتهای فیلمهایش سود ببرد: منتشر ساختن کتابهای نقاشی مصور، تبلیغ، صفحه آهنگ، جواهرات بدلی، وسایل ریز و درشت مانند پاک کن، خودکار، پیراهن و... از طریق همین سرمایه گذاری بود که دیزنی در 1937 توانست یکی از بزرگترین رویاهای خود را محقق سازد، و آن ساخت اولین فیلم بلند انیمیشن با عنوان "سفیدبرفی و هفت کوتوله" بود.
"سفید برفی" که بر اساس یکی از افسانه های "برادران گریم" و با هزینه ای معادل یک میلیون و پانصد هزار دلار ساخته شده بود، چهار روز پیش از تعطیلات کریسمس، برای اولین بار در سینمای میدان کارثی هالیوود نمایش داده شد... از همان افتتاحیه، شورانگیز و میخکوب کننده بود. فیلم به فروش بسیار بالایی دست یافت و نقدهای تحسین آمیزی از آن شد. "دیزنی" با ثروت حاصل از آن فيلم كارتوني استديوي مدرني با 1500 نفر كارمنـد دركاليفورنيا داير كرد. "سفیدبرفی" بهترین لحظه زندگی "دیزنی" را به او ارزانی داشت و سبب ارتقاء هنر انیمیشن به سطح بالاتری از پیچیدگی -سطحی که دیگران آنرا ورای امکان دستیابی می پنداشتند، شد. در مراسم اعطای جوایز اسکار، از کار "والت دیزنی" قدردانی شد، و او یک مجسمه اسکار بزرگ همراه با هفت مجسمه کوچکتر (به یاد هفت کوتوله) از دست ستاره خردسال آن دوران، "شرلی تمپل" دریافت کرد. این انیمیشن هنوز یکی از بزرگترین شاهکارهای تاریخ متحرکسازی شناخته میشود.
پس از موفقیت سفیدبرفی، "دیزنی" ساخت انیمیشنهای بلند را با شاهکارهایی همچون پینوکیو (1940)، فانتازیا (1940)، دامبو (1941) و بامبی (1942) ادامه داد. در 1939 "والت دیزنی" ساخت استودیوی مجهز جدید خود را در شهر "بوربنک" به پایان برد.
در سال 1940 استودیو "والت دیزنی" بیش از یک هزار هنرمند، متحرکساز، قصه نویس و تکنسین داشت و کار ساخت یک استودیو دیگر نیز بهپایان رسیده بود. گرچه در طول جنگ جهانی 94 درصد امکانات استودیو در اختیار ساخت فیلمهای تبلیغاتی و آموزشی برای دولت و ارتش بود.
درسال 1950 زماني كه با دو دخترش، "شارون" و "ديانا" در پاركي قدم ميزند به فكر خلق شهربازی "ديزني لند" افتاد، يك شاهكار در آن زمان و در تمام دورانها.
مدتی قبل از اینکه دیزنی لند ساخته شود، "والت دیزنی" اسباب بازی مکانیکی جمع کرده بود و به این فکر بود با این اسباب بازی ها فیلمی به صورت انیمیشن تهیه کند. در اواسط دهه 1940 آزمایشاتی را با عروسکهای مکانیکی آغاز کرده بود. کمی پس از جنگ، "والت" به کارهای تفریحی پرداخت. در این هنگام دو تن از کارتون سازان استدیو او در حال تهیه فیلم کارتونی از قطار بودند. یکی از آنها "جانستون" بود. او به "والت" گفت که در حال ساختن موتور بخار است. "والت" از او خواست که قطاری بسازد که با موتور بخار کار کند. پس از چند ماه حدود 800 متر ریل با تونل ساخته شد که از زیر باغ گل همسرش عبور می کرد. "والت" در این فکر بود که اطراف استدیو خود را خط آهن بکشد. بعدا متوجه شد که فضای کافی برای این کار در اختیار ندارد و از همین جا فکر ساختن دیزنی لند به وجود آمد.
برادرش این سرمایهگذاری را سود ده نمیدانست و هیات مدیره و چند تن از بانکداران را قانع کرد که درخواست "والت" برای پول را نپذیرند. ولی "والت" متوجه منبع دیگری برای تامین سرمایه شد، تلویزیون... در آن زمان تلویزیون به عنوان جدیدترین وسیله سرگرمی شناخته شده بود.
"والت" با کمپانی ABCاز اولین پخشکنندگان تلویزیونی، قرارداد بست. او پنح میلیون دلار سرمایه دریافت کرد و در قبال آن متعهد شد میکی ماوس را وارد برنامههای تلویزیونی کند. در سال 1952 "دیزنی" سازمانی به نام WED به وجود آورد (مخفف والتر الیاس دیزنی) این سازمان مسئول تهیه طرح پارک "دیزنی لند" شد. از سال 1953 به بعد، "والت دیزنی" شروع به ساختن فیلمهای به اصطلاح درباره "طبیعت" و ماجراجویانه کرد، آنهم با استفاده از بازیگران واقعی: صحرای زنده، دیوی کراکت و دزدان رودخانه و ...
در سال 1955، دیزنی به رویای خود در مورد ساخت پارک بزرگ تفریحی "دیزنی لند" جامه عمل پوشاند.
"دیزنی لند" که در منطقه آناهایم (واقع در جنوب لس آنجلس) ساخته شده است، در تاریخ 17 ژوئیه 1955 گشایش یافت. گروه های شبکه های تلویزیونی در صحنه حاضر بودند تا لحظه به لحظه مراسم گشایش را در حالیکه حدود سی هزار میهمان، خیابان اصلی را پر کرده و به گشت زدن در دورترین نقاط پارک مشغول بودند، گزارش کنند. میلیونها نفر دیگر در منازل خود از طریق تلویزیون به تماشای مراسم نشسته بودند. تا کنون برای هیچ تشکیلات تفریحی، چنین تبلیغی نشده بود، و "دیزنی لند" یک شبه تبدیل به پدیده ای ملی شد. "دیزنی لند" دنیایی بود برای خانواده ها. جایی که میشد در تمام طول روز، بگونه ای سیری ناپذیر، دوباره و دوباره از آن دیدن کرد. بازدیدکنندگان میتوانستند ساعتها به پرسه زدن در خیابان اصلی و تماشای مغازه های آن بپردازند. آنچه میان "دیزنی لند" و دیگر شهر بازیها تفاوت می گذاشت، این حقیقت بود که "دیزنی لند" شبیه پشت صحنه استودیوهای فیلمبرداری بود.
موفقیت "دیزنی لند" باعث شد که "والت دیزنی" به فکر ایجاد پارک دیگری بیفتند که بتواند مردم ایالتهای شرقی را به خود جلب کند. "دیزنی" کسی نبود که از تکرار زندگی راضی باشد اما "دیزنی ورلد" را تکمیل تر از "دیزنی لند" طراحی کرد. ولی شش ماه قبل از اینکه مرحله اول ساختمان پارک جدید اغاز شود، چشم از جهان فرو می بندد.
"کتاب جنگل" (1967)، آخرین انیمیشن بلند "والت دیزنی" بود که تحت نظارت او ساخته شد. در اواخر پاییز 1966، در یک معاینه پزشکی معمولی، مشخص شد که "دیزنی" -که یک سیگاری قهار بود- گرفتار سرطان پیشرفته ریه است. یکی از ریه هایش برداشته شد، اما شش هفته بعد، در روز 15 دسامبر، در یکی از اتاقهای بیمارستان سن جوزف (درست واقع در آنسوی خیابان محل استودیو اش)، در شهر بوربنک درگذشت. "دیزنی" در زمان مرگ 65 ساله بود.
بعد از درگذشت او، سينما يكي از بزرگترين مغزهاي خلاق و مبتكر خود را از دست داد. "والت ديزني" در زندگي از دو اصل پيروي می كرد: نخست پرداختن به كاري كه از آن لذت مي برد و دوم گوش دادن به نداي باطن خويش.
او در دوران زندگي اش ،900 تقدير نامه ، 32 جايزه اسكار ،5 مجسمه امي و 5 دكتراي افتخاري كسب كرد و از ثروتمند ترين مردم جهان بود.