از دو هزار سال پیش تاکنون، کلمه «موز» پایه «موزیک» قرار گرفته و آن را فقط به هنر موسیقی یا «موزیک» منحصر کرده است. با اینکه موسیقی همزمان پیدایش بشر وجود داشته ولی از این تاریخ، فورم و معنی و ثابتی به خود گرفته است. در تعریف این هنر گفته شده؛ موسیقى تراوش احساسات و اندیشههاى آدمى و مبین حالات درونى وى مىباشد. شنیدن یک آهنگ آرامبخش و جذاب مىتواند پایانپذیر خستگى روزانه شما باشد.
براساس مدارک موجود واژە موسیقى و همخانوادههاى آن در مفاتیحالعلوم خوارزمى و رساله موسیقى اخوانالصفاء دیده مىشود که هر دو متعلق به سده چهارم هجرى است. خوارزمى در تعریف موسیقى مىگوید: موسیقى به معنى پیوند آهنگهاست. تعریف ساده موسیقى یا صداهاى موسیقایی، صداهاى خوشایندى مىشود که انسان از شنیدن آنها احساس لذت مىکند.
با بالا رفتن سطح فرهنگ و هنر معلوم شد صداهاى خوشایند، صداهایى هستند که از نظمى خاص پیروى مىکنند و بین آنها نسبتهاى معینى وجود دارد. براى همین عدد در موسیقى داراى اهمیت بسیارى است. ابوعلىسینا نیز در تعریف این هنر مىگوید: موسیقى علمى است ریاضى که در آن از چگونگى نغمهها، از نظر ملایمت و تنافر و چگونگى زمانهاى بین نغمهها بحث مىشود تا معلوم شود که لحن را چگونه باید تألیف کرد.
ابونصر فارابى در احصاءالعلوم موسیقى را علم شناسایى الحان مىداند که شامل دو علم است: یکى علم موسیقى عملى و دیگرى علم موسیقى نظری. امروزه نیز این تقسیمبندى در موسیقى وجود دارد. افلاطون در تعریف موسیقى مىگوید: موسیقى یک ناموس اخلاقى است که روح و جهانیان و بال به تفکر و جهش به تصور و ربایش به غم و شادی و حیات به همه مىبخشد.
مرحوم خالقى در کتاب نظرى به موسیقى مىنویسد: موسیقى صنعت ترکیب اصوات و صداهاست بهطورىکه خوشایند باشد و سبب لذت سامعه و انبساط و انقلاب روح گردد. بتهوون در تعریف موسیقی مىگوید: موسیقى مظهرى است عالىتر از هر علم و فلسفهای.
موسیقی فراتر از تعریف در الفاظ است و شگفتی آن نیز در همین است. موسیقی جبران ناکامیهای زبان است و شیوهای برای بیان احساسات ناملموس. احساساتی که نمیدانیم چه هستند. آنجا که زبان از گفتن باز میماند، موسیقی مأمنی میشود برای روح و زبانی میشود برای بیان احساسات و ناگفتههای ناشناخته.
موسیقی هرچه هست، سرچشمهای از درون انسان دارد و مخلوقی است که از روح آدمی جان گرفته و به روح آدمی جان میدهد. موسیقی، طنین از دل برآمدهای است که لاجرم بر دل مینشیند. ولی از چه دلی برآمده و بر چه دلی مینشیند؟
موسیقی فقط غذای روح و زبان احساسات نیست، بلکه درمانی برای جسم نیز هست. تحقیقات نشان داده موسیقی که ترکیبی از صداهای گوناگون است، روی عملکرد و متابولیسم بدن تأثیر میگذارد و اثری مستقیم روی بخشهای اصلی بدن از جمله غدد گوناگون، قلب، دستگاه تنفسی، مغز و ... دارد و موسیقی به عنوان ترکیبی «منظم» و «زیبا» از اصوات، تأثیری مثبت روی جسم نیز میگذارد.
روح انسان است که زیبایی موسیقی را میفهمد و این روح است که مانند یک استاد خبره زیباشناسی در مورد موسیقی قضاوت میکند.
زیباییشناسی در موسیقی دارای 2 جنبه تحلیلی و ترکیبی است. زیباییشناسی تحلیلی مربوط به زیبایی اصوات و نوای سازهاست و موج برخاسته از پیانو و ناله و افغان ویولن و کمانچه و ... همه واژههای زیبایی هستند برای گفتن سخنی زیبا، ولی بعد ترکیبی موسیقی برمیگردد به «نظم» و «آهنگی» که هنرمند با کنار هم چیدن نتها و آواها میآفریند.
موسیقی دارای 2 شکل میباشد یعنی در 2 حال قابل بررسی و تحلیل میباشد. اول، موسیقی عملی: مانند سازنواختن، آواز خواندن، آهنگ ساختن و دوم، موسیقی علمی(تئوری).
این 2 همیشه لازم و ملزوم یکدیگر هستند. چون وظایف موسیقی تئوری تنها این نیست که آن چیزهایی را جستجو نماید که موسیقی عملی روشن و پایه گذاری کرده، بلکه، بایستی کوشش کند تا آسانترین قانون طبیعی را که گوش انسانها را به موسیقی آشنا مینماید پیدا کند.
موسیقی هنری است که انسان توسط آن و به کمک اصوات تمام هیجانات و احساسات خود را بیان میکند، این هنر از طریق حس سامعه بر ما اثر میگذارد اما تأثیری که قطعهای واحد در شرایطی مساوی روی اشخاص مختلف باقی میگذارد به دلیل روحیات، درجه حساسیت و به جهت آموزش و تربیت افراد بسیار گوناگون و متفاوت است.
تمام قطعات موسیقی در ذات خود سبک، شخصیت و رنگی خاص خود دارند، و این آهنگساز است که میباید وسیلهای پیدا کند تا به مدد آن بتواند، سبک، شخصیت و رنگی را که خود دریافته و برای اجرای درست و صادق اثر لازم است آن را به اجرا کننده یا خواننده و یا مطالعه کننده انتقال دهد و تفهیم کند.
مبدا و آغاز پیدایش اصطلاحات موسیقی برای تعیین و اعلام و بیان شیوه و اسلوب اجرای موومانها (حرکتهای ریتمیک) مختلف و حالات متفاوت قطعات موسیقی از هم، از اینجا ناشی میشود و در نتیجه به آهنگساز این امکان را می دهد تا بتواند تفکرات خصوصی و برداشتهای شخصی خود را به نوازندگان و اجرا کنندگاه القا کند.
بشر با درک زیبایی از طبیعت الهام گرفت و با تقلید اشکال و آهنگهای طبیعی و انعکاس این آثار، موسیقی را که یکی از عوامل مهم ابراز احساسات و بیان زیبایی است به وجود آورد و آن را به صورتهای گوناگون منعکس کرد.
رقص و شعر و موسیقی با بشر بوجود آمد و انسان از زمانی که پا به عرصه وجود گذاشت و در آغوش طبیعت بدون قید وبند و به طور آزاد مانند حیوانات در ظلمت جهل و نادانی زندگی میکرد، دارای احساسات و عواطف و واجد تاثرات و حالات نفسانیی مانند بیم و امید، غم و شادی، میل و نفرت، و سایر کیفیات درونی و در دوران زندگانی نیز پیوسته و محکوم عواطف و احساسات خود بوده است.
موسیقی به دو بخش تقسیم میشود: موسیقی ضربی و موسیقی بی ضرب. موسیقی ضربی به موسیقیهایی گفته میشود که دارای وزن باشد. مثل آهنگ هایی که برای رقص ساخته شده باشند؛ پیش درآمد، مارش و ... .
موسیقی بی ضرب آنهایی است که دارای وزن معین و معلومی نباشد که بهترین نمونه آن آوازهای موسیقی ایرانی میباشد.
برخی از سبکهای اصلی موسیقی:
- موسیقی کلاسیک، موسیقی امپرسیونیسم، موسیقی رمانتیک، موسیقی باروک، موسیقی مینیمال، موسیقی اصیل، موسیقی پاپ، ریتم و بلوز، جاز، سوینگ، رگتایم، بلوز، راک، موسقی پانک، موسیقی متال، موسیقی کانتری، موسیقی الکترونیک، موسیقی الکترونیک رقصی، الکترونیکا، موسیقی نغمهای، رگه، داب و سبکهای وابسته، موسیقی پانک، رپ یا هیپ هاپ، بوسانوا.
برخی از اصطلاحات موسیقی:
- آرانژمان، آرتیکولاسیون، آستیناتو، آکوستیک، اکتاو، ارکستر، ارکستر مجلسی، ارتباط فالس، اوورتور، بمل، پولیفونی یا چند صدایی، خطّ ِ اتحاد، دیاتونیک، دیز، ریتم، ریتمیک، رزونانس، رندو، پنج خط حامل، ترانسپوزسیون، سکوت، سوییت، سونات، سمفونی، سنکپ، ساز، ضد ضرب، ضرب، کانن، کروماتیک، کلید، کمپوزیسیون، گام، کنتراپوئن، فاصلهٔ موسیقیایی، فوگ، واریاسیون، والس، ماژور، مایه، متریک، محدوده صوتی، مینور، میزان ترکیبی، میزان ساده، میزان لنگ، نت، نقطه، هارمونیک و هماهنگی.