در این مقاله به بررسی تحقیقهای صورت گرفته درباره اختلافات زوجها و اعضای خانواده درباره مسائل مالی خواهیم پرداخت و نیز درباره چگونگی نگرش به اختلافات مالی صحبت میکنیم. سعی میکنیم براساس این تحقیقها که در کشورهای خارجی صورت گرفته راهکارهایی اقتصادی برای بهبود رابطه زوجین و دیگر اعضای خانواده ارائه کنیم.
در همه رسانههایی که مخاطبانشان آدمها هستند، صحبتهای زیادی درباره مسائل مالی می شود. با نگاهی گذرا به روزنامهها، مجلات و سایت های اینترنتی میتوان تیترهایی را دید که خوانندگان را به بحث و بررسی و استدلال درباره این جور مساپل فرا میخوانند. باید به این اطلاعات و توصیههای مالی توجه کرد و نباید به آنها گوش کرد! چون این توصیههای ناپخته غالبا به اختلاف در بین اعضای خانواده بر سر مسائل مالی منجر میشوند، یا بر اختلافات آنها اثر بد میگذارند. بروز این نوع اختلافات در خانوادهها چیز عادی و رایجی است. اما این اختلافها غالبا ارتباطی با نگرشی دارد که افراد براساس آن مسائل مالی را میفهمند و درباره آنها تصمیم میگیرند. مثلا وقتی خانوادهای میخواهد تصمیم بگیرد که امسال با پولش به سفر برود یا همین پول را پسانداز کند تا بتواند اقساط وام مسکنش را سریعتر تسویه کند، اختلاف دیدگاهها ناشی از تأثیر همان اطلاعات و توصیههای مالی است.
وقتی آدمها به طور صریح یا ضمنی میگویند که «عقیده من از اینجا میآید»، غالبا فکر میکنیم که این گفته آنها دارد چیزی را درباره شخصیتشان برای ما آشکار میکند. زن و شوهر خیلی راحت اختلافات و تفاوت دیدگاههای خود را درباره موضوعات مالی به شخصیت همسرشان نسبت میدهند و به این وسیله یا منطقی بودن او یا عمیق بودن فهمش را زیر سؤال میبرند.
اما محققان سرشناسی نظیر تانیا مودری، تام استرانگ، دن ولف و جنیفر میکل معتقدند در اغلب موارد میتوان سرنخ مواضعی را که هر یک از طرفین در این تعارضها میگیرند، در رسانههای عمومی مثل روزنامهها و مجلات پیدا کرد و نه در شخصیت افراد. رسانههای عمومی به مخاطبان خود میگویند که در مسائل مالی چه کاری درست است و چه کاری غلط. «گفتمان»های فرهنگی متمایزی که این رسانهها درباره موضوعات مالی می سازند، در اختلافاتی که زوجین به خاطر آنها نزد مشاوران و درمانگران میروند، بروز پیدا میکند. منظور از «گفتمان»، روشی فرهنگی است برای فهمیدن و عمل کردن.
افراد بعد از این که کتابهای حوزه مسائل مالی و کتابهای خودیاری (که به این منظور نوشته میشوند تا به خواننده کمک کنند که خودش مشکلاتش را برطرف و مساپلش را حل کند) یا دیگر رسانههای مکتوب مالی را میخوانند یا مقالاتی را در روزنامهها میبینند، وارد خانواده میشوند و با همسر یا فرزندانشان در این باره صحبت میکنند که مسائ مالی را چه طور باید رفع و رجوع کرد. در بسیاری از موارد، بحثها و بگومگوهایی که زن و شوهرها درباره مسائل مالی دارند، میتواند شبیه عقاید متعارضی باشد که در این کتابها و رسانه ها بیان میشود.
در خانوادهای که این محققان از ان نام میبرند، پدر و مادر از دختربچهشان انتظار داشتند بیشتر پول توجیبیاش را سرمایهگذاری کند و این باعث میشد او با هم سن و سالهایش که میتوانستند با پول توجیبیشان به سینما بروند یا لباس بخرند، فرق داشته باشد. چیزی که این اختلاف را به وجود میآورد، عقاید گفتمانی متفاوت بود. پدر و مادر معتقد بودند که آدم باید خودش را مثل یک سرمایهگذار کارآفرین مدیریت کند، اما دختر هم سن و سالهایش را میدید که پولشان را خرج فیلم دیدن و لباس خریدن میکردند؛ پدر و مادر به گفتمان مدیریت سرمایهگذارانه اعتقاد داشتند، اما دختر ناخودآگاه به گفتمان مصرفی معتقد بود.
محققانی که اسمشان را بردیم، با بررسی مفصل بر روی کتابهای خودیاری و رسانههای عمومی و شبیه اینها، 34 عقیده اصلی مجزا را مشخص کرده و در نه گفتمان فرهنگی دستهبندی کردهاند. که در این مقاله به همه آنها نمیپردازیم.
به عنوان نمونه به گفتمان جنسیتی میپردازیم که چهار عقیده اصلی دارد:
- زنان به طور طبیعی درآمدی کمتر از مردان دارند و موفقیت مالی زنان، رابطه آنها با شوهر را تضعیف میکند؛ 2. وقتی که پای پول وسط میآید، زنان عاطفی و غیرعقلانی عمل میکنند و مردان عاقل هستند؛ 3. پول باعث به هم خوردن عشقی واقعی میشود؛ و 4. زنان در مقایسه با مردان آسیبپذیرتر هستند و نیاز دارند که درباره مسائل مالی آموزش ببینند.
مثلا فرض کنید زوجی مورد اول را در جایی خوانده باشند. آنها خواندهاند که کمتر از نیمی از مردان اعتقاد دارند که زن باید درآمدی مساوی با مرد را برای خانواده فراهم کند و از قول یک متخصص مسائل مالی شنیدهاند که «نانآور بودن» در دی.ان.ای. مردان «تثبیت» شده است (این دو مورد در کتابهای اقتصاد خانوادهای که به فارسی ترجمه شده وجود دارد!) نویسندهای برایشان این چنین استدلال کرده است که «اگر مرد احساس خطر کند یا احساس کند که نقش نانآور خانواده را بازی نمیکند، احساس بیخاصیتی میکند. در این صورت مشکلاتی به وجود خواهد آمد... احتمال خیانت کردن در مردانی که از لحاظ اقتصادی به همسران خود وابسته هستند، پنج برابر احتمال خیانت در مردانی است که درآمدی مساوی با همسر خود دارند؛ و اگر درآمد زن 25 درصد کمتر از درآمد مرد باشد، احتمال خیانت مرد به کمترین مقدار خود میرسد.» (این هم در یک کتاب معروف و پرفروش در ایران به چاپ رسیده است.)
اینجا مسائل مالی زوجین همچون حوزهای برای رقابت یا برای جدال قدرت به تصویر کشیده شده است و این باعث میشود که خوانندگان همسر خود را نه شریک زندگی، بلکه رقیب خود قلمداد کنند. خوب؛ در این زوجی که این مطالب را خواندهاند، مثلا فرض کنید که از قضا، زن درآمدی بیشتر از همسرش دارد و متوجه مشکلاتی نیز در رابطه خود با او شده است. او احتمالا پیش خودش فکر خواهد کرد که ماجرای اختلافات او و همسرش نیز به این دلیل مالی است. بعد این فرضیه را همراه خود به درون جلسه با درمانگر و همسر میآورد. درمانگر نیز برای تفسیر وضعیت این زوج از همین گفتمان استفاده خواهد کرد. مرد چه موضعی در مقابل این گفتمان خواهد گرفت؟ مشخص است که آن را رد خواهد کرد. این تفاوت مواضع، آتش اختلاف بین زن و شوهر را خاموش میکند یا شعلهور؟
در مورد عقیدههای اصلی دیگر نیز قضیه از همین قرار است. مثلا مطابق یک عقیده پذیرفته شده به مرد یک خانواده گفته شده است که زنان بیشتر به پول در زمان حال فکر میکنند و مردان بیشتر به پول در آینده؛ زنان برای برگزاری جشن یا برای این که احساس بهتری پیدا کنند، به شکل غریزی سراغ خرید کردن می روند، اما مردان به احتمال بیشتر با نگاه به آینده پول را پسانداز و سرمایهگذاری میکنند. حال اگر این مرد خود را با این گفتمان همراه ببیند، در بحث و جدل با همسرش درباره مسائل مالی چه موضعی اتخاذ خواهد کرد؟ احتمالا خواهد گفت که اختیار مسائل مالی خانواده باید در دست او باشد، چرا که او مرد است و بسیار عاقلانهتر از زنش رفتار میکند. اما اگر زن درآمدی بیشتر از مرد داشته باشد، چه خواهد شد؟ زن در پاسخ به مرد چه موضعی خواهد گرفت؟ موضع متخصص درمانگر چه خواهد بود؟ آیا جنسیت متخصص در جلسات مشاوره نقشی خواهد داشت؟
اگر افراد به این عقاید کلی و ناپخته مالی این طور نگاه کنند که «درست» هستند، انعطاف ارتباطی و استدلالی و امکان همکاری بین کسانی که بر سر این گفتمانها با هم توافق ندارند یا مواضع متعارضی دارند، کم میشود که این موضوع آتش اختلافات را دامن می زند و شاید برعکس آنچه خیلیها فکر میکنند، این پول نیست که عامل اختلاف است بلکه عقاید ناپخته و شاید عقاید مختلفی که از کتابها و رادیو و تلویزیون میآید عامل این اختلاف است. اما چه میتوان کرد؟
برای کاهش اختلافات مالی با همسرمان چه کنیم؟
زوجها میتوانند برای کاهش اختلافات عقیدهای در زمینه مسائل مالی، به جواب سؤالات زیر فکر کنند.
متن کامل مقاله را می توانید در نشریه معیشت، شماره 4 مطالعه نمایید.