Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

عرفان از نگاه علامه طباطبایی (گزیده مقاله). نویسنده: مسعود امید

عرفان از نگاه علامه طباطبایی (گزیده مقاله). نویسنده: مسعود امید

این نوشتار بر آن است تا قرآن و عرفان از نگاه علامه طباطبایی را مورد تحقیق قرار دهد. زندگى، تفکر و دیدگاههاى ایشان حاوى نکته ‏ها و فرازهاى درس ‏آموز و قابل تأملى هست که میتواند زمینه ‏هایى را براى تحقیق و پژوهش فراهم آورد.

عرفان‏شناسى - علامه و عرفان

علامه طباطبایى از نظر عرفان علمى و عملى در درجه بسیار ممتازى قرار داشتند. کتابهاى «تمهیدالقواعد» ابن ترکه و «فتوحات مکیّه» محیاالدین عربى و «شرح فصوص‏الحکم» قیصرى را به دقت خوانده و هضم کرده بودند. علاوه بر این، زیر نظر استاد بزرگى مانند حاج میرزا على آقاى قاضى به سیر و سلوک پرداخته بودند. علامه طباطبایى کتاب خاصى در مورد عرفان ندارند. رساله‏ اى با عنوان «رساله لبّ اللباب» که در آداب سیر و سلوک است، حاوى مضمون آراء و تعلیمات ایشان مى ‏باشد و از طرف یکى از شاگردان علامه تدوین و چاپ شده است. لیکن چنانکه تذکر داده شد، این کتاب حاوى مضمون دیدگاه هاى ایشان است، نه آنکه نوشته خود علامه باشد. علامه، مباحث عرفانى را در جاى جاى آثار متعدد خود، با اجمال و تفصیل، مورد اشاره قرار داده ‏اند.

راههاى کشف حقیقت

آیا انسان واجد ابزارى براى کشف حقایق عرفانى هست یا نیست؟ در پاسخ این سوال، نخست باید راههاى کشف حقیقت از نظر علامه روشن شود و آنگاه بیان کرد که در میان این راهها ابزارى و طریقى وجود دارد تا به انسان امکان طى طریق عرفانى را بدهد یا نه؟ علامه راههاى کشف حقیقت را در سه طریق کلى مطرح ساخته‏ اند: 

1-راه عقلى به معناى مسائل و مقدمات بدیهى یا مبتنى بر بدیهیات.
2-راه تصفیه نفس یا ولایت و کشف.
3-ظواهر دینى یا امر و نهى‏ هاى دینى یا ارشاد مولوى.
راه کشف یا ولایت و یا تصفیه نفس، همان طریقى است که از آن در پیمودن راه عرفان استفاده مى‏ شود.

وجود کمالات باطنى و مقامات معنوى براى انسان

علامه در مورد واقعیت طریق باطنى و راه معنوى چنین مى‏ فرمایند:
«کسى که در حیات معنوى و سیر و سلوک عرفانى، مطالعات کافى داشته و مقاصد حقیقى این رشته از علوم را دریافته باشد، به خوبى درک مى‏ کند که روش این سیر باطنى و حیات معنوى، بر این اساس استوار است که کمالات معنوى و مقامات معنوى انسان، یک رشته واقعیتهاى حقیقى بیرون از واقعیت طبیعت است و عالم باطنى که موطن معنوى است، جهانى است بسى اصیل‏تر و واقعیت‏ دارتر و پهناورتر از جهان ماده و حس. مقامات معنوى، واقعیتها و موقعیتهاى حیاتى اصیلى هستند براى انسان و هرگز از قبیل مفاهیم تشریفى و مقامات و مناصب و عناوین وضعى و قراردادى اجتماعى نیستند.» 

علل ظهور عرفان و سلوک عرفان در جهان اسلام

مجموعه عواملى را که علامه براى ظهور سلوک عرفانى در تاریخ اسلام بیان داشته‏ اند، مى‏ توان چنین برشمرد: 
1-نخست اینکه دین و دیندارى، فى ‏نفسه هرگاه با ذوق و محبت و شوق آمیخته و توأم گردد، انسان را به سوى عرفان سوق مى‏ دهد. پس اسلام فى‏ نفسه اقتضاى سلوک عرفانى را دارد، به شرطى که توأم با شوق و محبت شخص باشد.
2-نفوذ و سرایت تعلیمات معنوى اهل بیت(ع) و در رأس آنها حضرت على(ع).
3-گرفتاریهاى دوران بنى‏ امیه؛ ستمگرى فزون از حدّ و بى‏ بند و بارى عمّال حکومت که زمینه را براى روى‏ گردانى از امور دنیوى و توجه به امور معنوى را در عده‏ اى از مردم فراهم آورد.

4-بیان حقایق معنوى و عرفانى توسط جمعى که تربیت یافته مکتب اهل بیت بودند.

علامه در ادامه مى‏ فرمایند:یک دلیل بر اینکه عرفان و ظهور آن ناشى از تعلیم و تربیت ائمه شیعه مى‏ باشد، این است که از میان 25 سلسله کلى تصوف، غیر از یک طایفه، همه آنها سلسله طریقت و ارشاد خود را به پیشواى اول شیعه (على-ع-) منتسب مى‏ سازند.

روند تاریخى عرفان و تصوف در جهان اسلام

«سلسله‏ هاى طریقت» از میان اهل تسنن شروع شد و پس از آشنایى با تعالیم اهل بیت(ع)، معارف اعتقادى و عملى ایشان ترکیبى از حقایق راستین و امور غیر حق را تشکیل داد. روح تشیع در مطالب عرفانى این گروهها دمیده شده بود؛ لیکن مانند روحى که در پیکر آفت دیده‏ اى جاى گزیند و نتواند برخى از کمالات درونى خود را به طورى‏ که شاید و باید از آن ظهورى بدهد. از این‏رو سران طریقت، دست به بیان دستورات گوناگونى زدند که سابقه ‏اى در دین نداشت. به دنبال این مسأله، جدایى طریقت از شریعت طرح گردید. مشى و طریق عرفانى و معنوى و حتى علمى اقلیت شیعه نیز به سبب تأثیر چنین اکثریتى در اجتماع، تحت‏ الشعاع مشى و روش اهل سنت قرار گرفت و عرفان شیعى نیز به رنگ طریقت اهل تسنن در آمد. 
البته در قرون اخیر، یعنى از قرون دهم هجرى به این طرف، عرفان شیعه به تدریج به سرچشمه‏ هاى اصیل خود بازگشت و در مشى‏ عرفانى و علمى، خود را تابع محض اهل بیت(ع) نمود. 

تقسیم‏ بندى سالکان و کسانى که به مجاهده با نفس اشتغال دارند.

از نظر علامه، سالکان کلا به دو گروه تقسیم مى ‏شوند:
1-آنانیکه هدفشان این است که مى‏ خواهند آثار غریب نفس را که از حیطه اسباب مادى و عادى خارج است، کسب کنند و از این طریق، راهى براى معیشت و یا سایر اغراض بیابند.
2-آنانیکه با خود نفس کار دارند و مى‏ خواهند با دل کندن از امور مادى و دل بستن به نفس، از حقیقت آن آگاه گردند. این گروه، خود بر دو قسم قابل تقسیم ‏اند:
الف-طایفه‏ اى که تنها از این جهت سیر و سلوک مى‏ کنند که به این علم(یعنى نفس) علاقه دارند.
ب-دسته‏ اى که طریقه معرفت‏ النفس را از این نظر دنبال مى‏ کنند که این معرفت، خود وسیله معرفت به پروردگار است. 

تفاوت عرفان اسلامى با عرفان‏هاى غیر اسلامى

بیانات با نزاکت اسلام وقتى که با بیانات دیگران و بویژه با عرفان هندى مقایسه شود، این امتیاز را دارد که حقایق عرفانى در لفافه بیانات عمومى که سایر طبقات نیز هر کدام مناسب درک ویژه خود از آن بهره‏ مندند، ایراد شده و از هرگونه پرده‏ درى، تحرّز(دورى) به عمل آمده است.

قرآن در اسلام

تألیف علامه سید محمدحسین طباطبائى(ره) در دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیّه قم‏ محفوظ مانده است.
مثلا اگر به عرفان هندى مراجعه کنیم و اوپانیشادهاى کتاب مقدس «ودا»(بخش معارف الهى کتاب ودا) را از نظر بگذرانیم و آغاز و انجام مطالب را به همدیگر برگردانیم و هر سخنى را با اشباه و نظائر آن سنجیده و تفسیر کنیم، خواهیم دید که جز یک توحید دقیق و بسیار عمیق مقصدى ندارد. ولى در عین حال، سخنان استوار و پایدار خود را به اندازه ‏اى دریده و بى‏ پرده بیان مى‏ کند که هر مراجعه‏ کننده ‏اى که از مطالب عرفانى اطلاع کامل ندارد، سخنان نغز و استوار آن را جز یک رشته افکار خرافى نخواهد دانست و لااقل از بیاناتى که توحید حق را با کمال دقت وصف مى‏ کند، جز حلول و اتحاد و افکار بت‏ پرستى نخواهد فهمید. گواه این مطلب، نظرهایى است که مستشرقین سانسکریت‏ شناس در عرفان هندى مى‏ دهند.
آنان پس از آن همه کنجکاوى که در متون اصلى برهمایى و بودایى نموده ‏اند، تازه عرفانیات هندى را یک رشته افکار خرافى مى‏ دانند که تراوش مغز هندى محروم از مزایاى زندگى مى ‏باشد و سبب اصلى این اظهارات، دریدگى و نامطبوعى بیانات بى‏ باکانه این متون است. عرفان هندى در اثر شیوه نامطبوعى که اتخاذ کرده، سه نتیجه زیان‏بخش به بار آورده است:
1-همان عرفانى که جز توحید خالص پاک و خداى پاک هیچ مقصد و هدفى ندارد، وقتى‏ که وارد افهام عامه پیروان خود گردیده، درست در قطب مخالف قرار گرفته و تبدیل به بت‏ پرستى شده و به جاى خداى یگانه، خدایانى به عدد هوسهاى مردم، مورد پرستش قرار گرفته است: فرشتگان، پریان، قدیسان بشر.
عرفان مجوسى(زرتشتى) نیز چنانکه از متن این کیش به دست مى‏ آید، به همین سرنوشت دچار شده است و با اینکه در میان پیروان این کیش ساختن بت معمول نبوده است، در تقدیس فرشتگان و قدیسان بشر و عناصر، بویژه آتش، همان شیوه بت‏ پرستى هندى را دارند.
عرفان مسیحى نیز که نمونه‏ اى از آن در اول انجیل یوحنّا وارد شده، در مرحله عمل همان حال عرفان هندى را دارد و تثلیث این کیش، همان تثلیث وثنى مى ‏باشد (تثلیث مسیحى، متأثر از تثلیث بت ‏پرستان است).
2-دستوراتى که این عرفان به پیروان خود مى ‏دهد، منفى است و در نتیجه، همه اعمال مثبت که آفرینش خدایى در جهان انسانى و شعاع وجود انسان قرار داده و هر یک از آنها را آیتى از خود و آینه صفتى از صفات پاک خود نموده است، به کلى از زندگى معنوى کنار مى ‏افتد و این خود نقصى است بزرگ که دامنگیر این عرفان گردیده و عرفان مجوسى و مسیحى نیز گرفتار همین نقص مى‏ باشند. تنها اسلام است که زندگى معنوى خود را به جهان انسانى و همه پدیده‏ هاى مثبت و منفى آن بسط داده است.(به عبارت دیگر، دستورات اسلام هم سلبى است و هم اثباتى. از طرفى، نفى اعمال خاصى است و از طرف دیگر انجام اعمال خاص. در این حالت، سلوک انسان توأم با فرایند سلبى نیست. بلکه در عین اکراه از طرق خاصى، فرد در فضاى اعمالى خاص که هم امور معنوى و هم امور مادى را شامل مى‏ شود، قرار مى‏ گیرد و از طریق عمل به آنها به مقصود معنوى خود مى‏ رسد.)
3-عرفان هندى برخى از طبقات مردم را مانند زنان و گروهى از مردان، از زندگى معنوى محروم مى‏ سازد و همچنین در کیش مسیحى زنان از زندگى معنوى محرومند. تنها اسلام است که براى هیچ‏کس محرومیت قائل نشده و هر کس را فراخور حال خودش تعلیم داده و تربیت مى‏ کند.

قرآن و عرفان

خداى متعال در چندین جا از کلام خود امر مى‏ کند که مردم در قرآن تدبر و پیگیرى کنند و به مجرد ادراک سطحى قناعت ننمایند و در آیات بسیارى، جهان آفرینش و هر چه را که در آن است(بى استثناء) آیات و علامات و نشانه‏ هاى خود معرفى مى ‏کند.با کمى تعمّق و تدبر در معنى آیه و نشانه، روشن مى‏ شود که آیه و نشانه از این جهت آیه و نشانه است که دیگرى را نشان دهد نه خود را، مثلا چراغ قرمز که به عنوان خطر مى‏ باشد. کسى که با دیدن آن متوجه خطر مى‏ شود، چیزى جز خطر در نظرش نیست و توجهى به خود چراغ ندارد و اگر در شکل چراغ یا ماهیت شیشه یا رنگ آن فکر کند، در متفکره خود صورت چراغ یا شیشه یا رنگ را دارد، نه مفهوم خطر را.

بنابراین، اگر جهان و پدیده ‏هاى جهان همه و از هر روى آیات و نشانه‏ هاى خداى جهان باشند، هیچ استقلال وجودى از خود نخواهند داشت و از هر روى که دیده شوند، جز خداى پاک را نشان نخواهد داد و کسى که با تعلیم و هدایت قرآن با چنین چشمى به چهره جهان و جهانیان نگاه مى‏ کند، چیزى جز خداى پاک درک نخواهد کرد و به جاى این زیبایى که دیگران در نمود دلرباى جهان مى‏ یابند، وى زیبایى و دلربایى نامتناهى خواهد دید که از دریچه تنگ جهان، خودنمایى و تجلّى مى‏ نماید. آن‏وقت است که خرمن هستى خود را به تاراج داده، دل را به دست محبت خدایى، مى‏ سپارد. این درک -چنانکه روشن است- به وسیله چشم و گوش و حواس دیگر یا به وسیله خیال یا عقل نیست، زیرا خود این وسیله ‏ها و کار آنها نیز آیات و نشانه ‏ها مى‏ باشند و در این دلالت و هدایت، مغفول عنه هستند.

درباره سیر و سلوک عرفانى نیز باید گفت این راه در آیات قرآنى به حد بسیارى آمده است و به یاد کردن خدا امر مى‏ کند. مانند اینکه در قرآن مى‏ فرماید:مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم(بقره/152) و غیر آن. و اعمال صالحه‏ اى است که کتاب و سنت تفصیل داده ‏اند و در اختتام آن فرموده‏ اند:از پیغمبر خود پیروى کنید. (احزاب/21) و نیز چگونه ممکن و متصوّر است که اسلام راهى را راه خدا تشخیص دهد و مردم را به پیمودن آن توصیه نکند؟ یا آن را بشناساند، ولى از بیان برنامه آن غفلت کند یا اهمال ورزد؟ و حال آنکه خداى متعال در کلام خود مى ‏فرماید:
ما قرآن را به سوى تو نازل کردیم، در حالیکه بیان روشنى است نسبت به هر چیزى که به دین و دنیاى مردم ارتباط دارد. (نحل/89)

عارف کیست؟

علامه در طى فرازهایى، سیمایى از عارف واقعى را ترسیم کرده‏ اند. ایشان مى‏ نویسند:
«آنان هستند که خود را از همه کنار کشیده و همه چیز را فراموش کرده‏ اند و در اثر اخلاص و بندگى، همه قواى خود را متوجه عالم بالا ساخته، دیده به نور پروردگار پاک روشن کرده ‏اند و با چشم واقع‏ بین حقایق اشیاء و ملکوت آسمان و زمین را دیده‏ اند. زیرا در اثر اخلاص و بندگى به یقین رسیده ‏اند و در اثر یقین، ملکوت آسمان و زمین و زندگى جاودانى جهان ابدیت، برایشان مکشوف شده است. 
علامه در جاى دیگر اضافه مى‏ کنند: «این راهرو که هیچ همتى جز یاد خدا و فراموش کردن همه چیز ندارد، وقتى که مى‏ شنود». خداى متعال در جاى دیگر از کلام خود مى‏ فرماید:
«اى کسانى که ایمان آورده ‏اید، نفس خود را دریابید وقتى که شما راه را یافتید، دیگران که گمراه مى ‏شوند به شما زیانى نخواهند رسانید.» (مائده/105)

خواهد فهمید که یگانه شاهراهى که هدایتى‏ واقعى و کامل را دربر دارد، همان راه نفس او است و راهنماى حقیقى وى که خداى اوست، او را موظف مى ‏دارد که خود را بشناسد و همه راه‏ها را پشت سر انداخته، راه نفس خود را در پیش گیرد و به خداى خود از دریچه نفس خود نگاه کند که مطلوب واقعى خود را خواهد یافت. از این‏رو، پیغمبر اکرم(ص) مى‏ فرماید: هر که خود را شناخت خدا را شناخت. و نیز مى‏ فرماید: کسانى از شما خدا را بهتر مى ‏شناسد که خود را بهتر بشناسد.

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 5425
  • بازدید دیروز: 1940
  • بازدید کل: 22924364