ادبیات
بازدید: 43390
-
آنیوتا - قسمت هفدهم (نویسنده : بوریس پوله وی، مترجم : آلک قازاریان)
حالا دیگر آنیوتا «همراه او» نبود بلکه چشمهایش به حساب میآمد.
ادامه... -
آنیوتا - قسمت شانزدهم (نویسنده : بوریس پوله وی، مترجم : آلک قازاریان)
مچتنی فقط گفت: - متشکرم- ولی این کلمه را طوری اداء کرد که معنای آن از هر دست دادن محکم و تشکرات گرم اقناع کنندهتر بود.
ادامه... -
آنیوتا - قسمت پانزدهم (نویسنده : بوریس پوله وی، مترجم : آلک قازاریان)
آن روزها مچتنی کمترین اطلاعی از این گفتگو نداشد. فقط از نتیجهاش مطلع شد. ولی آن شب برای اولین بار از زمانی که مجروح شد راحت خوابید.
ادامه... -
آنیوتا - قسمت چهاردهم (نویسنده : بوریس پوله وی، مترجم : آلک قازاریان)
اما مچتنی که هنوز تحت تأثیر گفتههایی بود که به تازگی شنیده بود، گفت : هیچی درست نمیشود، آنیوتا. هیچی درست نمیشود رفیق سر گروهبان.
ادامه... -
آنیوتا - قسمت سیزدهم (نویسنده : بوریس پوله وی، مترجم : آلک قازاریان)
فقط صدای قدمهای آشنا بود که صبح او را از این فکر خارج کرد.
ادامه... -
آنیوتا - قسمت دوازدهم (نویسنده : بوریس پوله وی، مترجم : آلک قازاریان)
مچتنی این مرد را فوری برای خودش مجسم نمود: از آن اشخاص مسن و درشتی با دستهای سنگین و رگ و پی دار که روغن ماشین هرگز به طور کامل از روی پوستشان پاک نمیشود.
ادامه... -
آنیوتا - قسمت یازدهم (نویسنده : بوریس پوله وی، مترجم : آلک قازاریان)
آن روز هر دوی آنها با هواپیمای صلیب سرخ بسوی شهر لووف پرواز کردند.
ادامه... -
آنیوتا - قسمت دهم (نویسنده : بوریس پوله وی، مترجم : آلک قازاریان)
روزی معاون سیاسی گروهان که شخص عبوسی بود و روی هم رفته کمتر از کسی تعریف میکرد به مچتنی گفت: رفیق سروان،کادر پزشکی خوبی نصیبمان شد.
ادامه... -
آنیوتا - قسمت نهم (نویسنده : بوریس پوله وی، مترجم : آلک قازاریان)
این اولین شب تاریکی مطلق که زیر چادر گردان بهداری ارتش گذرانده بود، با دقت خاصی به یاد نامزد دکترای علوم فنی آمد.
ادامه... -
آنیوتا - قسمت هشتم (نویسنده : بوریس پوله وی، مترجم : آلک قازاریان)
یکی گفت: پیاده شین، رسیدیم. ولی مجتنی دیگر این جمله را نشنید چون دوباره بیهوش شد.
ادامه... -
آنیوتا - قسمت هفتم (نویسنده : بوریس پوله وی، مترجم : آلک قازاریان)
این آخرین لحظه حمله. این ضربه شدید حاصله از برخورد با زمین یخ زده و نفس سرد گیاهان یخ زده، آخرین فکر خود را هم در خواب به یاد میاورد که: خوب، دیگر تمام شد.
ادامه... -
آنیوتا - قسمت ششم (نویسنده : بوریس پوله وی، مترجم : آلک قازاریان)
اگر «قاب» که همچنان در آسمان شناور بود و وزوز میکرد و میان انفجارهای گلولههای ضدهوایی پرواز میکرد بخواهد نیروی هوایی را احضار کند.
ادامه...