ادبیات
بازدید: 43390
-
آنیوتا - قسمت بیست و نهم (نویسنده : بوریس پوله وی، مترجم : آلک قازاریان)
آنیوتا معلوم نبود بچه علتی احساس خطر مجهول و حتی احساس ترس نمود. مچتنی دستش را در دست خود گرفته بود و او هم بدون هیچ علتی احساس نگرانی کرد.
ادامه... -
آنیوتا - قسمت بیست و هشتم (نویسنده : بوریس پوله وی، مترجم : آلک قازاریان)
استوار مدالدار که به همه چیز وارد بود گفته بود که هر جبههای با سرود مارش خودش عبور خواهد کرد.
ادامه... -
آنیوتا - قسمت بیست و هفتم (نویسنده : بوریس پوله وی، مترجم : آلک قازاریان)
پروفسور برخاست و گفت – خوب دیگر، عملیات رمز موسوم به «خواستگاری» تمام شد.
ادامه... -
آنیوتا - قسمت بیست و ششم (نویسنده : بوریس پوله وی، مترجم : آلک قازاریان)
حالا دیگر سعادت در دو قدمیش بود. حتی دستش به این سعادت میرسید.
ادامه... -
آنیوتا - قسمت بیست و پنجم (نویسنده : بوریس پوله وی، مترجم : آلک قازاریان)
پس قیافه این خدای چشم پزشکی اینطور است! قبلا او را کجا ممکن بود دیده باشد؟
ادامه... -
آنیوتا - قسمت بیست و چهارم (نویسنده : بوریس پوله وی، مترجم : آلک قازاریان)
مچتنی بدون این که متوجه شود ایمان آورد که تاریکی دور و بر او که این همه وقت ادامه داشت به سر میرسد و او به صف مردم عادی بر میگردد و همان روز به آنیوتا پیشنهاد خواهد کرد که همسرش شود.
ادامه... -
آنیوتا - قسمت بیست و سوم (نویسنده : بوریس پوله وی، مترجم : آلک قازاریان)
مچتنی نمیدانست که این کنسرت غیرعادی چقدر طول کشید ولی پایان ان هم مانند شروعش غیرمترقبه بود.
ادامه... -
آنیوتا - قسمت بیست و دوم (نویسنده : بوریس پوله وی، مترجم : آلک قازاریان)
وقتی پانسمانش را باز کنند و معلوم شود که چشمش بینا شده است آن وقت بیمحابا به آنیوتا پیشنهاد خواهد کرد همسرش شود...
ادامه... -
آنیوتا - قسمت بیست و یکم (نویسنده : بوریس پوله وی، مترجم : آلک قازاریان)
آنیوتا بیحرف کنارش راه میرفت. ولی مچتنی گرمای کف دستش را روی دستهای خودش که بالای پتو قرار داشتند حس میکرد.
ادامه... -
آنیوتا - قسمت بیستم (نویسنده : بوریس پوله وی، مترجم : آلک قازاریان)
روزی کمیسر دربارهی او به رئیس بیمارستان گفت: دختر نیست، یک پارچه طلاست!
ادامه... -
آنیوتا - قسمت نوزدهم (نویسنده : بوریس پوله وی، مترجم : آلک قازاریان)
میبینید چه اعجوبهای است. چه حرفها میزند. اسمش کالریاست. اسمش هم تند و تیزه- کالریا...
ادامه... -
آنیوتا - قسمت هیجدهم (نویسنده : بوریس پوله وی، مترجم : آلک قازاریان)
مچتنی با همین «یکهو دیدی» از فرط خستگی و ناراحتی درونی که وقایع آن روز تمام وجودش را پر از همین ناراحتیها کرده بود خوابش برد.
ادامه...