Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

ابله - قسمت سی و هشتم

ابله - قسمت سی و هشتم

نوشته ی: فیودور داستایوسکی
ترجمه ی: سروش حبیبی

یک هفته ای از ملاقات دو نفر از اشخاص ما روی نیمکت سبز می گذشت. یک روز که هوا خوب بود، واروارا آرد الیونونا پتیتسینا، که نزدیک ساعت ده و نیم به قصد دیدن یکی از آشنایانش بیرون رفته بود غرقه در فکر غمناک به خانه بازگشت.

بعضی از مردم چنان اند که به دشواری در وصف شان چیزی گفت که یکجا و به کمال کیفیات شاخص و خصال آن را مجسم کند. این ها کسانی هستند که معمولاً اشخاص «عادی» نامیده یا با عبارت «بیشتر مردم» وصف می شوند، و به راستی نیز اکثریت غالب مردم در هر جامعه ای از هم آن ها یند. نویسندگان در داستان های خود، خواه رمان باشد یا داستان کوتاه، بیشتر سعی می کنند نمونه های شاخص مردم جامعه را نقاش وار، یعنی به شیوه ای قابل تجسم، رسم کنند و اشخاصی پدید می آورند که در عالم واقعیات بسیار به ندرت عین آن ها را می بینیم و با این حال از هر واقعیتی واقعی تر می نمایند. پادکالیوسین را اگر نمایندۀ گروهی از مردم فرض کنیم شاید صورتی اغراق آمیز به نظر آید، اما ابداً نمی توان او را آدمی غیرواقعی شمرد. چه بسیار اشخاص زیرک، که وقتی در نمایشنامۀ گوگول او را شناختند، دیدند که ده ها و صدها نفر از دوستان و آشنایان شان به او شبیه اند. این ها پیش از تماشای این نمایشنامه نیز می دانستند که این دوستان شان به پادکالیوس می مانند، فقط پادکالیوس را نمی شناختند. در عالم واقعیات بسیار کم پیش می آید که دامادی پیش از عقد خود را از پنجره بیرون اندازد، زیرا این کار از هر چه بگذریم چندان لطفی ندارد. با این همه، چه بسیار دامادان فهمیده و سنگین و رنگین که پیش از جاری شدن خطبۀ عقد، در دل اذعان کرده اند که پادکالیوسین اند. همچنین نمی شود گفت که همۀ شوهران دم و ساعت در دل  می گویند Tu las voulu George Dandin ولی دریغ که این جمله میلیون ها و میلیاردها بار بعد از ماه عسل، و کسی چه می داند، شاید حتی از همان روز بعد از زفاف، در دل بسیاری از شوهران روی زمین با افسوس بسیار تکرار می شود.

به همین دلیل، بی آنکه توضیحات عمیق تری بدهیم فقط می گوییم که در عالم واقع این صورت شاخص گویی کمی آبکی می شود و خیلی ها به راستی ژرژ داندن و پادکالیوسین اند و جلو چشمان ما می روند و می آیند و می شتابند، منتها اندکی رقیق شده و نه چنان غلیظ که در این نمایشنامه ها به صف آمده اند. سرانجام به منظور ذکر حقیقت کامل می گوییم که شخص ژرژ داندن نیز به صورت تمام و کمال، آن طوری که مولی یر وصف کرده است پیدا شود، گیرم نه به فراوانی و با این حرف بحث خود را که دارد به نقد روزنامه ای شبیه می شود کوتاه می کنیم. با این همه، این مسأله باقی می ماند: تکلیف نویسنده با آدم های «متعارف» و از هر حیث عادی چیست و از چه راه می تواند آن ها را در نظر خواننده برجسته بنماید و آن ها را، ولو اندکی، جالب توجه سازد.

مگر می شود آن ها را در داستان کاملاً نادیده گرفت؟ اشخاص عادی پیوسته در جامعه دیده می شوند و در زنجیرۀ روابط عادی زندگی حلقۀ ناگزیرند و نادیده گرفتن آن ها مانع می شود که داستان واقعی بنماید و اگر داستان ها را فقط با اشخاص شاخص یا به سادگی به منظور جالب نمودن آن با اشخاص عجیب که در دنیای واقعی وجود ندارد پر کنیم، داستان رنگ واقعی نخواهد داشت و شاید اصلاً جالب هم نشود. به عقیدۀ ما داستان نویس باید بکوشد که حتی در اشخاص بسیار عادی خرده ویژگی های جالب توجه و آموزنده پیدا کند. مثلاً وقتی صفت شاخص بعضی اشخاص عادی همان ابتذال همیشگی و تغییر ناپذیرشان است، یا از آن مهم تر آنکه با وجود کوشش فوق العاده اش به اینکه به هر قیمت شده از مدار ابتذال و روند عادات بیرون آیند و تمام تکاپوشان حاصلی ندارد، جز اینکه در همان قالب ابتذال همیشگی باقی بمانند، با همین تلاش خود گروهی را تشکیل می دهند با خصلتی خاص، یعنی اینکه به هیچ قیمتی نمی خواهند همان بمانند که هستند و به هر قیمت شده می کوشند شاخص باشند و از ابتذال بیرون آیند و به استقلال دست یابند، حالا آنکه دست شان از اسباب استقلال خالی است.

بعضی از اشخاص داستان ما (که اذعان می کنم) تا اینجا در خصوص صفات شان توضیح کافی نداده ام، مثل واروارا آرد الیونوونا پتیتسینا و شوهرش آقای پتیتسین و برادرش گاوریلا آرد الیونیچ از همین گروه آدم های «عادی» و «در قید ابتذال گرفتار»ند.

در حقیقت هیچ چیز ناراحت کننده تر از این نیست که آدم مثلاً ثروتمند و خوشنام و با شعور و خوش صورت و حتی پسندیده سیرت باشد و تحصیلاتش هم بد نباشد و در عین حال هیچ قریحه ای، اصالتی، کیفیتی غیرعادی ولو در خور نیشخند، هیچ فکر اصیلی که از ذهن خودش جوشیده باشد نداشته باشد و از هر جهت «مثل دیگران» باشد! ثروتمند هستی اما روتشلید نیستی. خانواده ات خوشنام است اما هرگز با هیچ کار درخشانی نمایان نشده است. صورتت قشنگ است اما جذاب نیست. تحصیلات خوبی کرده ای اما نمی توانی از آن بهره ای برداری. باهوش و فهمیده ای اما فکر بکری هرگز در ذهنت پیدا نمی شود. بد کسی را نمی خواهی اما خیری هم به کسی نمی رسانی، از هر نظر که فکر کنی، نه بویی نه خاصیتی! این جور آدم ها در دنیا فراوان اند، بسیار بیش از آنچه به نظر می رسد. این اشخاص مثل همه مردم از دو گروه عمده اند. یک دسته کم هوش اند و گروه دیگر «بسیار زرنگ». گروه اول سعادتمندترند. مثلاً برای آدم های متعارف کم هوش هیچ چیز آسان تر از این نیست که خود را خارق العاده و اصیل بپندارند و بی آنکه تردیدی را جایز بشمارند از اصالت خود لذت ببرند. بعضی بانوان جوان ما کافی است گیسوان خود را کوتاه کنند و عینک کبود به چشم بزنند و خود را نیهیلیست بخوانند و فوراً یقین یابند که به مجرد به چشم گذاشتن عینک کبود به راستی «اعتقاداتی» خاص خود پیدا کرده اند. برای بعضی کافی است که در دل خود اندک اثری از نرمی و انسان دوستی سراغ کنند و بی درنگ یقین یابند که هیچ کس هرگز چنین احساساتی نداشته و آن ها علمدار قافلۀ تحول و تعالی اند.

یکی دیگر کافی است که اندیشه ای را که گوشش خورده بی چون و چرا بپذیرد یا صفحه ای از کتابی را بی اعتنا به آغاز و انجام آن بخواند و بی درنگ یقین یابد که این ها همه «افکار خود اوست» و در ذهن او جوشیده است. این گستاخی ساده لانه (اگر بشود چنین حالی را این طور بیان کرد) در این گونه موارد به جایی می رسد که حیرت انگیز است. این ها همه بعید به نظر می رسد اما پیوسته به آن ها برمی خوریم. این گستاخی ساده لانه، این یقین احمقان به ارزومندی خود را گوگول به بهترین وجه ضمن توصیف عجیب ستوان پیروگف نمایانده است. پیروگف در نبوغ خود تردیدی ندارد. او خود را از همۀ نوابغ جهان نابغه تر می داند و به قدری به این معنی یقین دارد که مسأله حتی برایش مطرح نمی شود.

اصلاً برای او هیچ مسأله ای وجود ندارد. عاقبت نویسندۀ داستان خود را مجبور دید که به منظور ارضای احساس اخلاقی آزردۀ خوانندگانش قهرمان نمایشنامه اش را به زیر تازیانه بیندازد اما چون دید که این مرد بزرگ بعد از نوش جان کردن چوب خود را تکانی داد و برای تجدید قوا به جان شیرینی افتاد از روی حسرت دست افشاند و خوانندگانش را به حال خود گذاشت.

من همیشه افسوس خورده ام گوگول به این شخص شخیص، به پیروگف بزرگ، منصبی به این ناچیزی داده است، زیرا پیروگف به قدری از خود راضی است که هیچ چیز برایش آسان تر از آن نیست که هر قدر سنش زیاد می شود، و همراه با بالا رفتن سن شمار نوارهای سرآستینش افزایش می یابد و یراق سر دوشی اش ضخیم تر و پیچان تر می شود، خود را مثلاً کشور گشایی بزرگ بپندارد و حتی کار را از پندار فراتر ببرد و به سپهسالاری خود یقین یابد. چنین شخصی وقتی درجه اش به ژنرالی رسید چگونه ممکن است کشور گشای دلیری نباشد؟ و چه بسیارند از این گونه سپهسالاران که در میدان جنگ سخت در می مانند و رسوایی به بار می آوردند و میان ادبا و دانشمندان و مبلغان ما امثال پیروگف چه بسیار بوده اند! گفتم «بوده اند» ولی البته به یقین امروز هم کم نیستند....

یکی از اشخاص برجستۀ داستان ما، یعنی گاوریلا آرد الیونیچ ایولگین از گروه دوم یعنی گروه «بسیار زیرکان» بود، هرچند سراپا به سودای «غیر از دیگران بودن» مبتلا بود. اما این گروه، چنان که پیش از این ذکر کردیم، بسیار ناکام تر از گروه اول اند. زیرا دردشان در این است که اگر هم گه گاه (و شاید هم در تمام عمر) خود را یگانه و نابغه بپندارند، خار تردیدی در دل شان می ماند و همین خار کارشان را گاهی به نومیدی و درماندگی کامل می رساند و اگر تسلیم شوند خود پسندی فرو خورده شان همیشه زهر بسیار در کام شان می کند. ولی خوب، ما در هر دو حال صورت غایی را در نظر آوردیم، در اکثر موارد کار ابداً به این غایت غم انگیز نمی کشد و به ضایعۀ کم و بیش وخیم کبدی در دوران کهولت تمام می شود. ولی با این همه این اشخاص پیش از اینکه آرامشی یابند و به سرنوشت خود تسلیم شوند، مدتی گاهی بسیار طولانی، از جوانی تا موسم تسلیم، شلتاق می کنند و محرک شان همین میل شدید آن ها است به اینکه غیر از همگان باشند.

 

 

بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمی‌شود.

بخش بعدی متن را می‌توانید در ابله - قسمت سی و نهم مطالعه نمایید.

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


  • منبع: کتاب ابله انتشارات نشرچشمه
  • تاریخ: یکشنبه 23 شهریور 1399 - 08:19
  • صفحه: ادبیات
  • بازدید: 2089

یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

ارسال نظر

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 3101
  • بازدید دیروز: 3056
  • بازدید کل: 23023723