Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

سینوهه - قسمت سیزدهم

سینوهه - قسمت سیزدهم

نوشته ی: میکا والتاری
ترجمه ی: ذبیح الله منصوری

آنها سربازانی بودند که پیوسته در جلگه می جنگیدند یا به قریه هائیکه خانه های نئین (خانه هائی که با نی ساخته می شود) داشتند حمله میکردند و نمیدانستند چگونه باید به یک قلعه که دارای حصار بلند و سطبر و دروازه محکم است حمله ور گردید. کاهنان و سایر مدافعان معبد از بالا زوبین بطرف سیاه پوست پرتاب مینمودند یا اینکه سربازان سیاه را هدف تیر میساختند و عده ای از سیاه پوستان، مقابل حصار کشته شدند. بر اثر اینکه عده ای از مرد و زن و بچه بقتل رسیده بودند و خونشان زمین را سرخ نشان میداد مگس های زیاد جمع شد و (پپیت آتون) فرمانده ارتش بانگ زد که برای من بخور بیاورید و دود کنید تا اینکه بوی مهوع خون از بین برود و مگس ها دور شوند.

پس از اینکه بخور دود کردند و فرمانده جدید ارتش بافسران گفت بیم دارم که فرعون نسبت بما خیلی خشمگین شود زیرا وی بشما گفته بود که مجسمه آمون را سرنگون کنید و خونریزی ننمایید و شما برعکس دستور او عمل کردید یعنی خون مردم را ریختید بدون اینکه مجسمه خدای ملعون را سرنگون نمائید.  ولی کاری که شده بدون علاج است و من فقط میتوانم سعی نمایم که خشم فرعون شامل شما نشود و هم اکنون نزد وی میروم و ممکن است که سری بخانه خود بزنم که ببینم آیا ماده گربه من زائیده یا نه و شما در غیاب من به سربازان سیاه پوست غذا و آشامیدنی بدهید و بگوئید که خود را خسته نکنند برای اینکه تلاش آنها بی فایده است زیرا ما برای غلبه براین معبد که اکنون به صورت یک قلعه درآمده دارای وسائل نیستیم و من که یک فرمانده آزموده میباشم میدانم که هرقدر بکوشیم که این قلعه را تصرف نمائیم بی نتیجه خواهد بود. لیکن من از این حیث گناهی ندارم زیرا فرعون بمن نگفت که این قلعه را محاصره و تصرف نمایم و من وسائل غلبه بر قلعه را با خود باینجا نیاوردم.

در آنروز دیگر واقعه ای با اهمیت اتفاق نیفتاد و افسران به سربازان سیاه پوست و سربازان شردن (سربازان لیبی امروز – مترجم) امر کردند که از دیوار معبد آمون فاصله بگیرند و خود را از نعش ها که زیر آفتاب گرم تابستان طبس، با سرعت متورم میشد دور نمایند. در آنروز برای اولین مرتبه، مردم دیدند که کلاغها و مرغان لاشخور از بیابان ها و کوه های مجاور طبس به شهر هجوم آوردند تا لاشه مقتولین را بخورند در صورتی که تا آن روز کسی بخاطر نداشت که هجوم این نوع مرغان را در طبس دیده باشد. بعد از اینکه سربازان از دیوار مبعد دور شدند ارابه های حامل خواربار بین آنها غذا و آشامیدنی تقسیم کردند.

سربازان شردن که باهوش تر از سیاه پوستان بودند بجای اینکه زیر آفتاب قرار بگیرند منازل اطراف معبد را که باغنیاء تعلق داشت اشغال کردند و در سرداب منازل به خمره های آشامیدنی حمله ور شدند. سیاه پوستان مدتی زیر آفتاب بسر بردند ولی پس از اینکه دریافتند که می توان خانه های اطراف را اشغال کرد و در آنجا زندگی نمود آنها هم، بقیه خانه های اطراف مبعد را برای استراحت اشغال نمودند.

آنشب در طبس چراغ روشن نشد و خیابان ها و کوچه ها و شط نیل تاریک بود. ولی سربازان سیاه پوست و شردن مشعل افروخته، بخانه ها حمله ور شدند و هرچه قابل حمل بود به یغما بردند. مردم از بیم سربازها از منازل خارج شدند و در خیابانها متفرق گردیدند، و آنوقت سربازها بهرکس میرسیدند از او میپرسیدند آیا تو طرفدار آمون هستی یا طرفدار آتون و معلوم است کسی جرئت نمیکرد بگوید طرفدار خدای قدیمی میباشد و همه خود را طرفدار آتون معرفی میکردند. ولی سربازها میگفتند که تو دورغ می گوئی و ما امروز تو را در معبد (آمون) دیدیم و لحظه ای دیگر سرش را میبریدند و لباس و حلقه های فلز او را تصاحب می کردند.

هرکس میخواست که خود را از شهر خارج کند، و از طبس بگریزد ولی نمیتوانست چون سربازها تمام مخرج های شهر را مسدود کرده، جلوی شط را هم با کشتی جنگی گرفته بودند و می گفتند که فرعون گفته که از خروج مردم از شهر جلوگیری کنید تا اینکه کاهنان و پیروان (آمون) زر و سیم معبد خدای ملعون را که در سرداب های معبد است با خود از شهر خارج نکنند.

از روز بعد هوای طبس بر اثر تعفن اجسادی که مقابل معبد و درون آن در خیابان ها و کوچه ها افتاده بود آلوده شد و معلوم نبود که با اجساد مزبور چه باید کرد و چگونه آنها را مومیائی نمود؟

خانه اموات طبق سنن قدیمی حاضر نمی شد که لاشه های مقتولین را بپذیرد مگر اینکه قاضی بزرگ با پذیرفتن مقتول در خانه اموات موافقت کند. چون بسا اشخاص ممکن است که دیگران را بقتل برسانند بعد، لاشه آنها را بخانه اموات ببرند تا این که مومیائی نمایند. به همین جهت باید یک طبیب مصری تصدیق کند که جنازه مجروح بر اثر عمل جراحی بآن صورت درآمده یا این که قاضی بزرگ امر نماید که مقتول را در خانۀ اموات بپذیرند و لاشه اش را مومیائی کنند.

بفرض این که قاضی بزرگ که از مخالفین خدای جدید بود امر می کرد که خانه اموات، لاشه های مقتولین را برای مومیائی کردن بپذیرد، خانه اموات نمیپذیرفت. زیرا حوض های خانه اموات آنقدر جا نداشت که یکصد بار یکصد لاشه را برای مومیائی کردن بپذیرد. دیگر این که در خانه اموات، کارکنان موسسه مزبور با خدای جدید مخالف بودند زیرا شایع بود که خدای جدید قصد دارد که نرخ مومیائی کردن اموات را ارزان کند.

چند سال قبل، پیش از این که من مسافرت های بزرگ خود را که شرح آن گذشت شروع کنم، هنگامی که برای مومیائی کردن لاشه پدر و مادر خود بخانه اموات رفتم با این که کارکنان موسسه مزبور از همه چیز میدزدیدند شکایت میکردند که مزد آنها کم است و باید بر مزدشان افزوده شود و بطریق اولی حاضر نبودند که از مزد مزبور که آن را کم میدانستند بکاهند.

افسران ارتش از بیم فرعون به صاحبان اموات اجازه ندادند که جنازه خویشاوندان خود را از مقابل معبد و خیابان ها و کوچه ها بردارند و به خانه اموات ببرند زیرا طبق یک روش قدیمی، در هر بامداد،خانه اموات گزارشی برای فرعون میفرستاد که روز قبل چند مرده بآنجا آورده شده و اگر فرعون می شنید که یک مرتبه شماره اموات، آنهم مقتول زیاد شده می فهمید که افسران ارتش، برخلاف امر او عده ای کثیر را به قتل رسانیده، خون مردم را به زمین ریخته اند.

در حالی که جنازه ها، در اطراف معبد و خیابان ها بود هر روز و شب، عده ای جدید بر لاشه ها افزوده می شد. زیرا سربازان سیاه پوست و جنگجویان شردن بر اثر بوی خون و لذت چپاول و خوردن اغذیه و اشربه زیاد طوری انضباط را زیرپا گذاشته بودند که افسران نمیتوانستند جلوی آنها را بگیرند.

یک مشت آدم کش و دزد که در گذشته از بیم آمون و گزمه جرئت نداشتند که قبرها و خانه ها را مورد دستبرد قرار بدهند، از بیغوله ها و کلبه های دور افتاده کنار شط نیل خارج شدند و هریک از آنها یک صلیب خدای جدید را رو سینه نقش کردند و به عنوان این که پیرو خدای نوین هستند شروع به قتل و هتگ و سرقت خانه ها و قبرها نمودند و حتی از قبور فراعنۀ مصر هم نگذشتند.

کاهنان معبد آمون از بالای حصار، برای فرعون و خدای جدید او نفرین میفرستاند و می گفتند این مرد دیوانه و خدای دیوانه ترش، وضعی بوجود آورده اند که تا پنجاه سال دیگر نمیتوان ویرانی های آن را ترمیم کرد. هرشب از خانه های طبس آتش حریق بآسمان شعله می کشید و کسی نبود که آتش ها را خاموش کند.

محله ای که خانه من در آن بود یعنی محله فقراء پنگاه عده ای کثیر از مردها و زن ها و اطفال شد زیرا مردم بعد از این که شنیدند که (هورم هب) در خانه من سکونت کرده بآن محله آمدند تا این که در پناه (هورم هب) از شر دزدها و سربازان سیاه پوست و جنگجویان شردن ایمن باشند. زیرا با این که سربازان انضباط را گسسته بودند باز از رئیس سابق خود می ترسیدند و از ترس وی جرئت نمی کردند که به محله ما دستبرد بزنند و شاید هم چون محله ما مسکن فقراء بود فکر می نمودند که هرگاه مبادرت به یغما نمایند چیزی نصیبشان نخواهد گردد.

(هورم هب) در خانه من لاغر می شد و با این که غذاهای (موتی) زن خدمتکار مرا می پسندید اشتهای غذا خوردن نداشت و بمن میگفت سینوهه اگر کسی بتواند جلوی طغیان رود نیل را بعد از این طغیان که شروع شد بگیرد می توان جلوی سربازانی را که از تحت انضباط خارج شده اند گرفت. و من چند سال مواظبت کردم تا این سربازان من دارای انضباط شوند و مانند جانوران درنده، وحشی نباشند ولی این فرمانده جدید و احمق که فقط در فکر گربه های خود می باشد در ظرف چند روز سربازان مرا مثل جانوران درنده کرد و اکنون من اگر بخواهم انضباط را بر قرار کنم چاره ندارم جر این که صدها نفر سربازان را به قتل برسانم زیرا طور دیگر نمیتوان آنها را وادار باطاعت و انضباط کرد.

در آن روزها که در طبس قتل و چپاول ادامه داشت کاپتا ثروتمند و فربه تر می شد و می شنیدم که از ادامه آن وضع ابراز مسرت میکرد و می گفت ارباب من، اگر این وضع تا موقع طغیان نیل (تا اول پاییز – مترجم) ادامه داشته باشد من یکی از بزرگترین ثروتمندان مصر خواهم شد برای این که سربازان زر و سیم و اشیاء نفیس را که بسرقت می برند به میخانه می آورند و در ازای بهای آشامیدنی بمن می پردازند و اکنون چند اطاق از اطاق های خصوصی میخانه من پر از اشیاء مسروق گردیده است و قصد دارم به محض این که خروج از طبس آزاد گردید این اشیاء را بوسیله کشتی به کشورهای خارج حمل نمایم و در آنجا بفروش برسانم.

هیچ یک از سربازان سیاه پوست و شردن، و دزدها و اشرار مصری نمیتوانستند در میخانه کاپتا مبادرت به سرقت نمایند یا این که آشامیدنی او را برایگان بنوشند برای این که میدانستند که میخانه مزبور تحت حمایت سربازانی است که (هورم هب) آنجا گماشته است و دزدها و سربازان مست بعد از ورود به میفروشی اول بهای نوشیدنی را می پرداختند و بعد کاپتا و مریت بآنها آشامیدنی میدادند. کاپتا هم بخوبی از سربازان که مستحفظ میفروشی بودند نگاهداری میکرد و پیوسته آنها را سیر و مست می نمود تا این که از روی صمیمیت حفاظت میفروشی او را بر عهده بگیرند.

در سومین روز کشتار، بر اثر وفور لاشه ها در طبس امراض بروز کرد و آنقدر بیماران بمن رجوع نمودند که داروهای من تمام شد و دیگر دارو بدست نمی آمد. من اگر پنج برابر بهای داروها، زر می پرداختم نمی توانستم دارو بدست بیاورم و به بیماران گفتم که برای معالجه شما دوا ندارم ولی می توانم دستورهائی بشما بدهم که اگر طبق آن عمل کنید شاید معالجه شوید.

در شب چهارم از بس افسرده بودم برای نوشیدن به میفروشی کاپتا رفتم و پس از نوشیدن همانجا خوابیدم. من در آن موقع در فکر ثروت و خانه خود نبودم حتی به فکر دارائی پدر و مادرم را نمیکردم ولی از یک چیز بسیار متالم بودم و آن این که (نفر نفر نفر) حتی قبور مادر و پدرم را از من گرفت و والدین بدبخت من بعد از این که یک عمر برای تربیت من رنج کشیدند عاقبت بدون قبر ماندند و این درد برای من تسکین ناپذیر بود و هرچه می کوشیدم که این یکی را فراموش کنم از عهده برنمیآمدم. در راه تا وقتی که بخانه رسیدم میگریستم زیرا نمیدانستم که آیا باید انتقام خود را از (نفر نفر نفر) بگیرم یا نه ؟

 

 

بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمی‌شود.

بخش بعدی متن را می‌توانید در سینوهه - قسمت چهاردهم مطالعه نمایید.

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


  • منبع: کتاب سینوهه انتشارات زرین
  • تاریخ: دوشنبه 12 خرداد 1399 - 14:41
  • صفحه: ادبیات
  • بازدید: 2012

یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

ارسال نظر

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 3061
  • بازدید دیروز: 9027
  • بازدید کل: 22931027