Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

سینوهه - قسمت دوازدهم

سینوهه - قسمت دوازدهم

نوشته ی: میکا والتاری
ترجمه ی: ذبیح الله منصوری

کشتار در طبس

من آنشب، در آن اطاق خصوصی، حفاظت هورم هب را بر عهده گرفتم زیرا اگر او را رها میکردم و میرفتم ممکن بود که فرمانده جدید قشون مصر بجان وی سوء قصد کند.

ولی از صحن عمومی دکه تا صبح صدای خنده و غوغای سربازهائی که مستحفظ میفروشی بودند بگوش میرسید زیرا کاپتا و شاگرد او که میدانستند حوادثی وخیم اتفاق خواهد افتاد به سربازان آبجو و غذا میخورانیدند تا اینکه دوستی آنها را جلب کنند.

در آنشب نه فقط من نخوابیدم بلکه در شهر طبس هیچ کس غیر از افسران و سربازان فرعون نخوابیدند و من بعد شنیدم که خود فرعون هم در آنشب بیدار بود. چون مردم می فهمیدند که روز بعد در زندگی سکنه شهر طبس، یک روز بزرگ خواهد بود و در آنروز باحتمال قوی بین ارتش مصر و سکنه شهر که در معبد بزرگ آمون و مقابل معبد ازدحام کرده بودند، جنگ در میگیرد.

در آنشب کاهنان معبد آمون قربانی کردند و بکسانی که درون معبد و خارج آن بودند نان و گوشت خورانیدند و طوری فریاد آنها بلند بود که وقتی من در اطاق خصوصی میکده گوش فرا میدادم صدای آنها را میشنیدم.

کاهنان لحظه به لحظه نام آمون را میبردند و میگفتند که هرکس که در راه آمون خود را فدا کند بطور حتم نائل بسعادت جاوید خواهد گردید و من یقین دارم که اگر کاهنان، مردم را تحریک نمیکردند خون ریزی روز بعد و ایام دیگر بوقوع نمی پیوست. چون اگر کاهنان تسلیم میشدند فرعون که صلح دوست بود و از خونریزی نفرت داشت، آنها را آزار نمیکرد و بعید نبود که قسمتی از اراضی و زر و سیم آمون را بکاهنان مزبور بدهد که بقیه عمر براحتی زندگی نمایند. ولی وقتی کسانی عادت کردند که دارای قدرت و ثروت باشند طوری به آنها علاقه مند میشوند که در راه حفظ قدرت و ثروت، از جان خود هم میگذرند.

کاهنان میدانستند که اگر جنگی دربگیرد، بدون شک سبب خواهد شد که مردم از فرعون بشدت متنفر شوند زیرا در صورت بروز جنگ، سربازان سیاه پوست مردم را قتل عام میکردند. گرچه بر اثر این خونریزی مجسمه آمون سرنگون میشد ولی میثاق خون، طوری آمون را در قلب ها تثبیت میکرد که مردم هرگز خدای مزبور را فراموش نمی نمودند و تا ابد فرعون را مورد لعن قرار میدادند که چرا سربازان وحشی سیاه پوست را بجان ملت خود یعنی مصریهای سفید پوست انداخته است. در واقع، کاهنان، امیدوار بودند که بوسیله مقاومت، و ایجاد قتل عام، آمون را خدای جاوید کنند و لو مجسمه اش سرنگون گردد و معبدش بسته شود.

وقتی روز شد حرارت خورشید در مدتی کم، خفگی هوای شب را از بین برد و آنوقت در چهار راه ها و میدان های طبس صدای نفیر برخاست و چند جارچی از میدانی به میدان دیگر میرفتند و از روی پاپیروس (کاغذ مصری – مترجم) فرمان فرعون را میخواندند و مضمون فرمان این بود که آمون خدائی است دروغ و باید او را سرنگون کرد و تا ابد بروی لعن فرستاد و تمام معبدهای این خدا کاذب، در مصر علیا و سفلی، و همچنین تمام اراضی و احشام و غلامان و زر و سیم و مس او بتصرف فرعون و خدای وی آتون در می آید و بعد از این فقراء خواهند توانست در برکه هائی که در گذشته متعلق بخدای کاذب بود استحمام کنند و از آب برکه های مزبور بنوشند و فرعون زمین های خدای کاذب را بتمام کسانی که زمین ندارند خواهد داد تا اینکه بشکرانه خدائی آتون در آن کشت کنند.

وقتی که این فرمان مقابل معبد آمون خوانده شد مردم بدواً سکوت نمودند که بدانند فرعون، در فرمان خود چه می گوید. وقتی فرمان به آنجا رسید که تمام معبد و اراضی و احشام و غلامان و زر و سیم و مس آمون از طرف فرعون و خدای او ضبط میشود کاهنان، فریاد بر آوردند و مردم به تبعیت آنها طوری بانگ زدند که تصور می شد سنگ ها و آجرهای منازل و خیابان ها بصدا در آمده اند. سربازان سیاه پوست که رنگ های سرخ و سفید را دوست دارند و به همین جهت صورت را سرخ و سفید کرده بودند وقتی این فریاد را شنیدند دوچار بیم گردیدند و وحشت زده با چشم های سفید خود، چپ و راست را مینگریستند چون میفهمیدند با اینکه شماره آنها زیاد است، اگر مورد حمله سکنه طبس قرار بگیرند به قتل خواهند رسید.

بقدری مردم بشدت فریاد میزدند که مردم نتوانستند قسمت های آخر فرمان فرعون را بشوند و متوجه نشدند که فرعون که تصمیم گرفته اسم ملعون آمون را از بین ببرد نام خود را هم تغییر داده و اسم خویش را اخناتون یعنی (محبوب آتون) گذاشته است. وقتی فرمان را مقابل معبد آمون میخواندند من آنجا نبودم و جریان واقعه را بعد شنیدم ولی مردم طوری فریاد میزدند که صدای آنها به (دم تمساح) میرسید و هورم هب از صدای مردم بیدار شد و برخاست و نشست و گفت سینوهه مشروبی که تو دیشب بمن خورانیدی قوی بود و تا صبح خوابیدم.

هورم هب بر اثر شنیدن فریاد مردم و اینکه نام آمون را بر زبان میآوردند وقایع جاری را که هنگام مستی و خواب فراموش میشود بیاد آورد و براه افتاد. و من هم در قفای او روان شدم و از اطاق خصوصی وارد صحن میخانه شدیم و من دیدم در صحن میکده، عده ای از سربازان که شب قبل در نوشیدن افراط کرده اند و از مستی در گوشه ای افتاده اند، هنوز در خواب هستند. هورم هب سر را در یک طشت پر از آب فرو برد تا اینکه کسالت خواب شب قبل را دور کند و بعد یک سبو آبجو، و یک نان از میکده برداشت و ما از کوچه های خلوت بطرف معبد آمون روان شدیم.

وقتی نزدیک معبد رسیدیم آن مرد کوتاه قد و فربه که فرمانده جدید ارتش مصر بود بنام (پپیت آمون) خوانده میشد سوار بر تخت روان خود خطاب به سربازان چنین میگفت:

ای سربازان سرزمین (کوش) و ای دلاوران کشور (شردن) فرعون امر کرده که این آمون ملعون را سرنگون کنید و من بشما قول میدهم که بپاداش خواهید رسید.

پس از این حرف فرمانده جدید ارتش مثل این که وظیفه خود را خاتمه یافته دانست در تخت روان دراز کشید و به مناسبت گرمای هوا، غلامان او را باد زدند.

روسای دسته ها به سربازان خود امر کردند که برای حمله آماده باشند من و هورم هب در جائی بودیم که مقابل معبد و صحن اول آنرا بخوبی میدیدیم و مشاهده میکردیم که پر است از مردان سفید پوش و زنها و اطفال و بعضی از بچه ها هم هنوز از خواب بیدار نشده بودند، و بنظر میرسید که همه آنها، شب، مقابل معبد یا صحن آن خوابیده اند.

یک مرتبه سربازان سیاه پوست که صورت های رنگ شده داشتند بحرکت در آمدند و ارابه های جنگی براه افتاد و خواستند که وارد معبد آمون شوند.

سربازها با کعب نیزه، مردم را از سر راه خود دور کردند تا اینکه بدر معبد رسیدند ولی موقعی که ارابه های جنگی میخواستند وارد معبد شوند مردم فریاد زدند آمون و با یک حرکت، مبادرت به حمله نمودند و چون نمیتوانستند با سربازان جنگ آزموده سیاه پوست بجنگند، خود را زیر ارابه ها انداختند، و طوری با اجساد خود راه را بستند که ارابه ها متوقف شدند و اسب ها بوحشت در آمدند و دست و پا زدند و ضجه زنها و اطفال بآسمان رفت.

مردم طوری به هیجان و خشم در آمده بودند که اگر سربازان سیاه پوست تا آخرین نفر، آنها را بقتل میرسانیدند دست از مقاومت برنمیداشتند. ولی افسران چون میدانستند که فرعون تاکید کرده خون ریخته نشود فرمان عقب نشینی را صادر کردند. وقتی مردم دیدند که سربازها و ارابه ها عقب نشینی کردند، با اینکه عده ای از آنها کشته و مجروح شده بودند غوغای شادی آنها فضا را بلرزه در آورد.

من و هورم هب که ناظر این وقایع بودیم دیدیم که افسران به تخت روان فرمانده ارتش نزدیک شدند و باو گفتند ای (پپیت آمون) ما بدون خونریزی نمیتوانیم جلو برویم و از طرفی فرعون گفته نباید خون ریزی شود... تکلیف ما چیست؟

فرمانده ارتش که متوجه شده بود که فرعون نام خود را عوض کرده و در صدد برآمد که نام خود را نیز عوض نماید و گفت من (پپیت آمون) را نمیشناسم بلکه اسم من (پپیت آتون) است یعنی برکت یافته از آتون.

یکی از افسران ارتش یک شلاق رزین در دست داشت و معلوم بود که فرمانده هزار سرباز است گفت من نه به آتون کار دارم و نه به آمون و نه ببرکت یافتگان آنها بلکه از تو میپرسم تکلیف ما چیست؟ و آیا باید معبد آمون را تصرف کنیم یا نه؟

فرمانده ارتش گفت هر طور که فرعون دستور داد همانطور عمل کنید و چون وی گفته نباید خونریزی شود شما هم بدون خونریزی معبد را به تصرف درآورید و مجسمه آمون را سرنگون نمائید.

در حالیکه این شورای جنگی کنار تخت روان فرمانده ارتش تشکیل شده بود مردم سنگ های کف حیاط و خیابان را می کندند و بطرف سیاه پوستان پرتاب مینمودند و یکی از سنگها ساق دست اسب فرمانده ارتش را که به تخت روان بسته شده بود شکست و شخصی یک چشم اسب را کور کرد و (پپیت آتون) وقتی دید که اسب او کور و لنگ شد بخشم درآمد و از تخت روان قدم بر زمین نهاد و سوار یکی از ارابه های جنگی شد و فرمان داد به معبد حمله کنند.

وقتی ارابه های جنگی بحرکت در آمد رانندگان ارابه ها و سربازانی که در آن بودند مردم را بلند میکردند و بیدرنگ از اطراف ارابه ها حلق آویز مینمودند و میگفتند بدین ترتیب، دستور فرعون رعایت میشود برای اینکه ما خون بر زمین نمیریزیم و کسی که خفه میگردد خونش ریخته نمیشود.

سربازان سیاه پوست کمانها را حمایل نمودند و وسط جمعیت دویدند و هرکس را که بدست میآوردند با دو دست خود خفه میکردند و من و هورم هب با نفرت دیدیم که آنها حتی کودکان و زنان را خفه مینمودند.

مردم از هر طرف بر سربازهای سیاه پوست سنگ میانداختند و آنها را میکوشندند که بوسیله سپر خود را محافظت نمایند و بمحض اینکه یک سیاه پوست بدست مردم میافتاد در یک لحظه قطعه قطعه میشد.

هورم هب که سبوی آشامیدنی را در دست داشت و نان را بر کمر زده بود روی یکی از مجسمه های مقابل معبد که تنه اش مانند شیر و سرش چون قوچ بود قرار گرفت که میدان جنگ را بهتر ببیند و شروع بخوردن نان کرد و گاهی من سبوی نوشیدنی را که از وی گرفته بودم باو میدادم که بنوشد.

(پپیت آمون) فرمانده جدید ارتش مصر در راس سربازان خود میکوشید که معبد را تصرف نماید ولی به مناسبت مقاومت شدید جمعیت از عهده برنمیآمد. در کنار تخت روان وی میزان (ساعت آبی) از آب خالی میشد و آنمرد میفهمید که وقت بسرعت میگذرد. یکوقت شنیدم که چند نفر از افسران را صدا زد و آنها نزدیک تخت روان آورد و گفت من در خانه یک ماده گربه قشنگ دارم که امروز موقع زائیدن اوست و باید بخانه برگردم و از شما میخواهم که هر چه زودتر این معبد را تصرف نمائید و مجسمه خدای آمون را سرنگون کنید وگرنه به آتون سوگند که طوق زر را از گردن همه شما بیرون خواهم آورد و دسته شلاق های شما را خواهم شکست. رؤسای نظامی که فهمیدند اگر معبد را را تصرف ننمایند معزول خواهند شد سربازان خود را جمع آوری کزدند و مطابق فنون نظامی بآنها حمله دادند.

از این میزان به بعد دیگر کسی توجه به دستور فرعون مشعر بر اینکه نباید خونریزی شود نکرد بلکه سربازان سیاه پوست نیزه های خود را در شکم و سینه و گلوی مرد و زن و بچه فرو میکردند و نیزه ها از خون مردم رنگین شد و طوری خون در جلوی معبد ریخت که خود سربازان سیاه پوست در خون می لغزیدند و بر زمین میافتادند. ولی هرکس بزمین میافتاد به قتل میرسید و وقتی کاهنین دیدند که سربازها مبادرت بحمله شدید کردند درهای خارجی معبد آمون را گشودند و مردم وحشت زده گریختند. سربازهای سیاه پوست فراریان را به تیر بستند و عده ای از آنها را بخاک هلاک انداختند و ارابه های جنگی در صدد تعقب فراریان برآمدند.

فراریان هنگامیکه که میگریختند خود را به معبد خدای جدید آتون رسانیدند و از فرط خشم کاهنان معبد خدای جدید را کشتند و چون سربازها در عقب آنها وارد معبد جدید شدند، آنجا هم خون فراوان بر زمین ریخته شد و بعد از اینکه جنگ باتمام رسید و مقتولین را شمردند معلوم شد که یکصد بار یکصد نفر بقتل رسیده اند. کاهنان معبد آمون گرچه درهای خارجی معبد را گشودند که مردم بگریزند ولی درهای داخلی را که از مس بود بستند و سربازان سیاه پوست مقابل درهای مسین و حصار بلند معبد متوقف شدند.

 

 

بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمی‌شود.

بخش بعدی متن را می‌توانید در سینوهه - قسمت سیزدهم مطالعه نمایید.

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


  • منبع: کتاب سینوهه انتشارات زرین
  • تاریخ: یکشنبه 11 خرداد 1399 - 09:55
  • صفحه: ادبیات
  • بازدید: 2088

یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

ارسال نظر

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 1504
  • بازدید دیروز: 4452
  • بازدید کل: 23032608