تصلیب
آفتاب برتپۀ جلجتا غروب کرده بود و دو ستون سرباز تپه را قرق کرده بودند.
گروه سوارانی که صبح آن روز حاکم را اندکی در انتظار گذاشته بود، به تاخت شهر را طی کرد و از
دروازۀ حبرون (Hebron) یبرون شد. راه از پیش قرق بود. سپاهیان پیادۀ فوج کاپادوکیه انبوهی از آدم
قاطر و شتر را پس می زدند و گروه سوارانی که ستونهایی از خاک سفید به هوا می فرستاد بتاخت به طرف تقاطع دو جاده در حرکت بود: یکی از طریق جنوب به بیت لحم می رفت و دومی، از راه شمال غربی، سر از یافا در می آورد. گروه سواران از طریق شمال غربی رفت. کسان دیگری از فوج کاپادوکیه در کنار جاده بودند تا در وقت مقتضی جاده را از قافله های اورشلیم که برای مراسم عید فصح عازم شهر بودند، تخلیه کنند. انبوه زائران چادرهای برافراشته بر چمنزارهاشان را چند لحظه ای ترک می گفتند و پشت سر سپاهیان به تماشا می ایستاند.
حدود یک کیلومتر بعد، سواران از فوج دوم لژیون «آذرخش» سبقت گرفتند و پیش از همه به کنار تپۀ جلجتا رسیدند.
درآنجا فرمانده با عجله سپاهیان را به دسته های کوچک تر تقسیم کرد و اطراف تپۀ کوتاه را قرق کرد و از میان شکافی باریک، راهی ساخت که از جادۀ یافا به فراز تپه می رفت.
پس از چندی، فوج دوم هم به تپه رسید؛ از تپه کمی بالا رفت و حلقۀ دوم قرق را پدید آورد.
آخرین فوجی که به صحنه رسید، فوج تحت فرماندهی مارک موریبلوم بود. در دو ستون تک نفره حرکت می کرد، هر ستون در یک طرف جاده گام بر می داشت و در میانشان یک گاری، تحت الحفظ مأموران خفیه، حرکت می کرد و سه زندانی را با خود می برد. برگردن هر یک، چوب سفیدی آویخته بودند و برآنها، به زبانهای کلدانی و یونانی نوشته بود: «دزد و یاغی». پشت گاری زندانیان، گاریهای دیگری حرکت می کرد که پر بود از تیرهای تازه شده و چوبهای افقی صلیب و طناب و بیلچه و سطل و تبر. شش جلاد هم در کنار گاریها می آمدند. آخرین کسانی که به دنبال صف گاریها راه می سپردند سر جوخه مارک، فرمانده گارد محافظ هیکل و همان مرد نقابداری بود که برای چند لحظه، در اتاق با پرده های کشیده، با پیلاطس مذاکره کرده بود.
گرچه دسته در محاصرۀ کامل سربازان بود، با این حال حدود دو هزار تماشاچی مشتاق می خواستند، به رغم گرمای کشنده، این صحنۀ جالب را نظاره کنند در پی اش می رفتند. انبوهی از زائرین به خیل این تماشا چیان پیوست. کسی مزاحمشان نمی شد و دسته به ندای منادیانی که فرامین حاکم را مکرر می کردند، به سوی تپۀ جلجتا ره می سپرد.
سواران قراول تا حلقۀ دوم قرق اجازۀ عبورشان دادند و از آن پس، تنها مأمورین اجرای حکم صلیب اجازۀ گذر یافتند و سربازان مستقر، با چالاکی خلق را میان پیاده نظام حلقۀ دوم قرق و سواران حلقۀ اول پخش کردند و تماشاچیان را فرصت دادند تا از لابلای صف باریک سربازان، اعدام را نظاره کنند.
بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمیشود.
بخش بعدی متن را میتوانید در مرشد و مارگریتا- قسمت نهم مطالعه نمایید.