Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

تسخیرشدگان- قسمت پانزدهم

تسخیرشدگان- قسمت پانزدهم

نوشته:داستایوسکی
ترجمه:دکترعلی اصغرخبرزاده

«کاتوف» فریاد کشید.

  • بیهوده است؛ با کمال صداقت اعلام کرده بودم که ما عقایدمان کاملا با یکدیگر متناقض است و مغایرت دارد! آنرا تحمل نخواهم کرد! قدرتی وجود ندارد که بتواند...

«نیکلای وسولودوویچ» بسیار جدی باو گفت:

  • که چه؟ اینقدر بلند فریاد نکشید! این «ورخوونسکی» چنان زیرک است که میتواند در پلکان خانۀ خودتان حرفهای شما را گوش کند، خواه با گوشهای خودش، خواه توسط دیگری. حتی این «لبیادکین» شرابخوره مأمور مراقبت شماست، شاید خودتان پی برده باشید؟ خوب، بگوئید به بینم: بالاخره «ورخوونسکی»، دلایل شما را پذیرفت یا نه ؟
  • او آنها را پذیرفت. گفت که چنین چیزی امکان دارد و حق بامنست...
  • او شما را فریب می دهد. حتی میدانم که «کیریلوف»، تقریبأ عضو دارو دستۀ آنها نیست. مأمور بود اطلاعاتی دربارۀ شما گردآورد. آنها مأموران بیشماری دارند، حتی در بین اشخاصی که خودشان هم نمی دانند برای چه کسی کار می کنند. بالاخره، «پترورخوونسکی» باینجا آمده، تا در لحظۀ معین شما را سر به نیست کند، زیرا زیاد میدانید و امکان دارد فاش کنید... این موضوع جدی است، بازهم تأیید می کنم. و اجازه بدهید این نکته راهم بیفزایم که نمیدانیم بچه علت آنها یقین کرده اند که شما یک جاسوس اید و اگر تاکنون سری را فاش نکرده اید، بالاخره خواهید کرد. درست است؟

«کاتوف» با شنیدن این سوال، روی درهم کشید و با لحن کاملا عادی، بی اینکه مستقیم جواب بگوید با زیرکی گفت:

  • اگر من جاسوس باشم، آنها را به چه کسی لو خواهم داد؟ نه، ولم کنید، بگذارید به درد و مرگ خود بمیرم.

او دوباره به فکر اولی خود که بیشتر آشفته اش کرده بود تا خطری که جانش را تهدید می کرد، برگشت:

  • شما، شما «استاوروگین»، چگونه توانستید باین لانۀ فرو مایگان و اراذل، مردمی که نه استعداد دارند و نه شرف، قدم بگذارید؟.. شما، عضو این جمعیت اید؟
  • با نهایت نومیدی فریاد کشید:
  • این است، عمل برجسته و پیروزی نمایان «نیکلای استاوروگین» ؟..

دستهایش را چنان بآسمان بلند کرد، گویی که برای او هیچ چیز درد ناکتر و غم انگیزتر از این اکتشاف وجود نداشت. «نیکلای وسولودوویچ» با تعجب گفت:

  • هزار بار پوزش میخواهم! اما بنظرم میرسد که شما همچون ستاره ای تصور می کنید و خودتان را در کنار من چون پشه ای! این نکته را از پیش فهمیده بودم، هنگامی که از آمریکا برایم نوشته بودید.

«کاتوف» سخن او را قطع کرد و ناگهان گفت:

  • شما... شما نمی دانید... این موضوع را رها کنید و دیگر از من سخن نگوئید. اگر می توانید دربارۀ خودتان چیزی بمن بگوئید. – با حرارت ادامه داد: بسؤال من جواب دهید.
  • با کمال میل. از من می پرسید که چگونه توانستم خود را دراین منجلاب داخل کنم؟ پس از اینکه شما را در جریان واقعه گذاشتم، باید کمی با صداقت و صمیمیت با شما سخن گویم. توجه کنید، رک و راست بگویم که من هرگز عضو «جمعیت» آنها نیستم و نبوده ام. من این مزیت را برشما دارم که حق دارم آنرا ترک کنم، زیرا هرگز عضو آن نبوده ام. برعکس، از همان آغاز بآنها تذکر دادم که من جزء افرادشان نیستم. اگر بآنها کمک کرده ام، فقط باین علت بوده است که آدمی بیکار و سرگردان و در عین حال آزاد بوده ام. من در تهیه و تدوین اساسنامۀ تازۀ «جمعیت» شرکت کرده ام، همین و بس. اما آنها تغییر عقیده داده اند: باین نتیجه رسیده اند که اگر مرا همچنان سرخود رها کنند خطرناکست و گمان می کنم که من هم، محکوم شده ام.
  • آه! آنها فقط به مجازات مرگ می اندیشند! حکم محکومیت را کتبأ ابلاغ می کنند و این حکم قطعی است و بامضای سه نفر و نصفی میرسانند! شما فکر می کنید که آنها حق دارند، چنین کاری بکنند؟..

«استاوروگین» با همان لحن خونسرد و حتی بیقید گفت:

  • بطور کلی حق با شماست. شک نیست که مانند همیشه در اینگونه موارد مردم یک کلاغ را چهل کلاغ می کنند. یک مشت مردم دربارۀ اهمیت اش غلو میکنند! و اگر راستش را بخواهید، فقط یکنفر دست اندرکار است و او «پترورخوونسکی» است و او مرد منصفی است و خود را برتر از یک مأمور و عامل «جمعیت» بشمار میآورد. از طرف دیگر، عقیدۀ اصلی آنها، احمقانه تر از عقاید دیگر، از همین سنخ و نوع نیست. آنها توانسته اند با «انترناسیونال» ارتباط برقرار کنند. آنها توانسته اند مأموران و عاملانی در روسیه دست و پا کنند و حتی یک روش کاملا محلی و اصیل اتخاذ نمایند... اما مسلم این روش کاملا نظری است. اما دربارۀ مقاصدی که در این ایالت دارند: می دانید که هر توطئه و دسیسۀ روسی، یک امر چنان آشفته و اتفاقی و تصادفی است که برای آنان امکان دارد تا در سراسر روسیه آنرا گسترش دهند. توجه داشته باشید که «ورخوونسکی» یک آدم سرسخت و لجوج است.

«کاتوف» با خشم و غضب فریاد کشید:

  • این حشره! این نادان! این احمق! او نمی تواند بفهمد که در روسیه چه می گذرد.
  • شما او را نمی شناسید! درست است که بطور کلی آنها از روسیه بسیار کم مطلب می دانند، اما فقط از من و شما اندکی کمتر می دانند...
  • «ورخوونسکی»؟ این آدم متعصب و متحجر؟
  • اوه، بله! از یک نظر،او دیگر یک عروسک خیمه شب بازی نیست، بلکه یک مجنون است. خواهش می کنم آن گفتۀ مخصوص خودتان را بیاد آوردید: می دانید که یک مرد تنها، چه نیرو و قدرتی را میتواند بدست آورد؟ خواهش میکنم، نخندید! او می تواند یک تپانچه را خالی کند. آنها مرا هم یک جاسوس تصور می کنند. کردار خودشان را نمی بینند و دوست دارند جاسوس های دیگر را محکوم کنند.
  • خوب، شما که ترسی ندارید؟
  • ن، نه! نه چندان... اما وضع شما با من فرق دارد. شما را آگاه کردم تا مواظب خودتان باشید. بعقیدۀ من، اگر انسان در برابر خطری که از جانب مردم احمق او را تهدید می کند، مواظب خودش باشد و احتیاط کند، هیچ عمل پست و نا شناسی انجام نداده است: عقل آنرا محکوم نمی کند؛ آنها، پیش از این بغیر از ما، دست خود را بروی دیگران هم دراز کرده اند. خوب، ساعت یازده و ربع است. ساعت اش را نگاه کرد و برخاست. میخواستم از شما موضوعی بپرسم که کاملا فرعی است و باصل مطلب ارتباط ندارد.

 

 

بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمی‌شود.

بخش بعدی متن را می‌توانید در تسخیرشدگان- قسمت شانزدهم مطالعه نمایید.

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


  • منبع: کتاب تسخیرشدگان، انتشارات آسیا
  • تاریخ: یکشنبه 27 مرداد 1398 - 11:27
  • صفحه: ادبیات
  • بازدید: 1727

یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

ارسال نظر

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 2984
  • بازدید دیروز: 3056
  • بازدید کل: 23023606