Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

راگازا - قسمت بیست و دوم

راگازا - قسمت بیست و دوم

نوشته: کارلوکاسولا
ترجمه: ژاله پیامی

شب به «پوجیبونی» رسیدند. چراغ‌ها، خانه‌هایی که ردیف پشت سر هم قرار داشتند، لحظه‌ای مارا را از افکار غم‌انگیزش بیرون کشیدند. حسرت آنچه از دست داده بود به سراغش آمد.

پدرش بار دیگر با منشی حزب راجع به انتخابات صحبت می‌کردند. امید پیروزی درخشانی را داشتند به هر حال دولت یک بار دیگر عفو عمومی اعلام می‌کرد.

مارا هنگامی که با پدرش به طرف «مونتگیدی» می‌رفتند، پرسید:

- پاپا، انتخابات کی انجام خواهد شد؟

- 18 آوریل.

- فکر می‌کنی که ما پیروز بشویم؟

- نمی‌دانم. من هیچوقت عقیده نداشته‌ام که ما بتوانیم اکثریت به دست بیاوریم. لااقل می‌توان به عفو عمومی امیدوار بود.

آخرین روز محاکمه فرا رسید. مارا مدت چهار ساعت به نرده تکیه کرده و به سخنان وکلای مدافع گوش داد. به عقیدة پدر، لیدوری و چند نفر دیگر از اهالی «ولترا»، وکلا خیلی خوب صحبت کرده بودند. در این میان طرز بیان پاترنو بیش از دیگران مورد توجه قرار گرفت.

پاترنو بیشتر از نقطه نظر سیاسی سخن گفته بود. به دوران نهضت مقاومت، کشتارهایی که نازی‌ها و فاشیست‌ها مرتکب شده بودند، شجاعت و از خودگذشتگی بوب، حبس مادر و خواهرش، اشاره کرده بود. آنچه در «سان‌دوناتو» اتفاق افتاده بود، ناراحت کننده و تاسف‌آور بود.

«اگر این اتفاق در شمال افتاده بود کسی جواب‌گوی آن نبود. آیا شرایط در اینجا تا این حد با شمال مغایر است؟ آیا گودال‌های پارتیزان‌های کشته شده، ‌در اینجا، پوشانده شده‌اند؟» این جمله مورد توجه لیدوری قرار گرفته بود. ولی در این موقع دادستان سخن او را قطع کرده و یادآور شده بود که قربانیان هم جزء پارتیزان‌ها بوده‌اند، اما پاترنو که ظاهرا خود را برای جواب آماده کرده بود بلافاصله گفته بود: ۰ درست است ولی این هم حقیقتی است که دوست بالدینی و موکل من، «اومبرتوبیاجیونی» هم پارتیزان بوده است. آن روز سه نفر جان سپردند و اتفاقا اولین نفر، دوست موکل من بود مطمئنم که هیئت قضات به این موضوع توجه خواهند کرد.... آنگاه خود مسئله را تحت بررسی قرار داده، نخست راجع به «حق مشروع دفاع» و سپس تحریک خطرناک صحبت کرده بود.

مارا تحت تاثیر سخنان مهیج پاترنو قرار گرفته بود. ولی از خود می‌پرسید چرا وکلا در مقابل اتهاماتی که دادستان به بوب نسبت می‌دهد نگفتند که او یتیم و بدون مربی بود و همه با غرض‌های شخصی او به راه خشونت سوق داده‌اند.

دادستان بیست و دو سال حبس برای بالدینی و بیست و چهار سال زندان برای کاپلینی پیشنهاد کرده بود.

الویرا، مارا، لیدوری و چند تن دیگر بالاخره موفق شدند به جایگاه متهمین نزدیک شوند.

مارا و بوب از روی نرده، دست‌های یکدیگر را می‌فشردند و به هم می‌نگریستند. گاهگاه کلماتی رد و بدل می‌کردند.

لیدوری می‌گفت طول کشیدن شور قضات، امیدبخش است.

- به طول انجامیدن مشورت آن‌ها می‌تواند نشانة بدی هم باشد.

- نترس، حتی اگر محکومیت سنگین هم باشد. مهم این است که عفو عمومی اعلام شود.

- حالا... به همه چیز راضیم.

- ماه آینده انتخابات صورت خواهد گرفت. این بار ما پیروز می‌شویم: همه می‌گویند.

- دیگر به این چیزها اعتقاد ندارم.

- به هر حال دولت مجبور خواهد بود عفو عمومی اعلام کند.

- اگر بلافاصله بعد از آن ماجرا خود را تسلیم می‌کردم و زندانی می‌شدم اوضاع صورت دیگری به خود می‌گرفت: حالا گول زدن خودم بی‌فایده است.

- هرگز تو را رها نخواهم کرد بوب هر چند محکومیتت سنگین باشد.

- به تو اطمینان دارم مارا. فقط به تو.

- لیدوری هم خیلی تلاش کرد.

- بله. ولی هیچکس به اندازة تو کمکم نکرد. چون تو اینجا هستی می‌خواهم به زندگی ادامه بدهم. و الا ... خود را به دار می‌اویختم.

- خواهش می‌کنم از این حرف‌ها نزن.

- فقط می‌خواهم بدانی همه چیز را به تو مدیونم... اگر تو اینجا نبودی من دیگر زنده نبودم. من در زندگی بدبختی‌هایی داشته‌ام ولی سعادت بزرگی هم به من رو کرده است: آشنایی با تو. اما این آشنایی برای تو بدبختی بزرگی بود.

- این حرف‌ها چیست که می‌زنی؟

- خیال نکن انقدر خودخواهم که این موضوع را نفهمیده‌ام. من باعث بدبختی تو شده‌ام. خدایا! اگر قبلا با تو آشنا شده بودم.

- تو مقصر نیستی... دیگران تقصیرکارند.

- همة گناه‌ها به گردن مردم است.

- خیلی جوان بودی... نمی‌توانستی بفهمی.

- جوان بودن دلیل نیست. خیلی جوان‌ها بودند که کاری را که من انجام دادم مرتکب نشدند.

- اما تو یتیم بودی کسی نبود راه صحیح پیش پایت بگذارد.

- باز هم این‌ها دلیل بی‌گناهی من نیست.

فکر مارا با حالتی تب‌دار کار می‌کرد. اطمینان مطلق یافت بود که بوب تبرئه خواهد شد.

ناظم دادگاه اعلام کرد: «هیات قضات!»

 

 

متن کامل کتاب در این سایت ارائه شده است.

بخش بعدی متن را می‌توانید در راگازا - قسمت بیست و سوم مطالعه نمایید.

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


  • منبع: کتاب هفته - شماره 45 - شهریور سال 1341
  • تاریخ: چهارشنبه 21 فروردین 1398 - 09:13
  • صفحه: ادبیات
  • بازدید: 1870

یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

ارسال نظر

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 1091
  • بازدید دیروز: 4121
  • بازدید کل: 23003477