Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

مرد توانا - قسمت دوازدهم

مرد توانا - قسمت دوازدهم

نوشته: میگل دواونامونو
ترجمه: رضا سیدحسینی

«ژولیا» دوباره خود را تسلیم غصه‌ها و رنج‌هایش کرد. «کنت بورداویلا» این بار بیشتر مواظب حرکات خود شد و دوباره رفت و آمد خود را به خانة آن‌ها از سر گرفت. اکنون ژولیا خود را صد در صد تسلیم تلقین‌های کنت می‌کرد و زهر را در درون خود جای می‌داد. بیش از همه چیز می‌کوشید روابط خود را با کنت برملا سازد و آشکارا به شوهرش نشان دهد. به طوری که «آنی ندرو» گاهی با خود می‌گفت:

- باز باید به ده رفت و معالجه‌اش کرد!

در یکی از روز‌ها که پریشانی ژولیا حد و حصر نمی‌شناخت، به شوهرش گفت:

- تو مرد نیستی آنی ندرو!‌ تو مرد نیستی!

- چه کسی؟ من؟ علت؟

- نه، تو مرد نیستی، تو مرد نیستی!

- بگو، دردت را آشکارتر بگو!

- میدانم مرا دوست نداری، به من اهمیت نمی‌دهی، من برای تو مادر پسرت نیستم، فقط برای تظاهر با من ازدواج کردی برای این ازدواج کردی که به وجود من افتخار کنی، به زیباییم ببالی...

- خوب، خوب، این‌ها حرف‌های رمانتیکی است. اما چرا مرد نیستم؟

- میدانم. تو مرا دوست نداری.

- به تو صد بار گفتم: حرف‌های دوست داشتن و دوست نداشتن همه پرت و پلا است. فقط حرف‌هایی است که از دوستت کنت یاد گرفته‌ای.

- میدانم، مرا دوست نداری.

- خوب، بعد؟

- این کنت که اسمش را بازیچه گذاشته‌ای هر روز به خانه‌ات رفت و آمد می‌کند و تو هیچ اعتراضی نمی‌کنی.

- اگر کسی اعتراض نمی‌کند، آن تویی!

- وقتی که او عاشق من است، چرا اعتراض کنم؟ شنیدی: عاشقم! کنت عاشق من است و با من رابطه دارد!

«آنی ندرو» بی‌انکه کوچکترین اثر هیجانی از خود نشان دهد با آرامش زنش را نگاه کرد: «ژولیا» که انتظار طوفان خشمی را داشت از این آرامش او ناراحت‌تر شد و فریاد زد:

- خوب! مرا نمی‌کشی؟ مثل آن زن دیگرت؟

- نه کشتن زن دیگرم راست است و نه رابطه تو با بازیچه‌ات، تو برای عصبانی کردن من به من دروغ می‌گویی. می‌خواهی از من یک «اتللو» بسازی. خانة من تئاتر نیست اگر این وضع را ادامه بدهی نتیجه‌اش این است: دیوانه می‌شوی و به تیمارستانت می‌فرستند.

- دیوانه می‌شوم؟ من دیوانه می‌شوم؟

- دیوانة علاج‌ناپذیر؟ خیال می‌کنی که فاسقی داری و می‌خواهی من این را باور کنم. چنان که گویی زن من می‌تواند به من خیانت کند! آنی ندرو گومز بازیچه نیست. مرد توانایی است. نه، به آرزویت نخواهی رسید. موفق نخواهی شد وادارم کنی تا کارهایی را که کنتت می‌کند من هم بکنم و در گوش تو جملات عاشقانة رمان‌ها را بخوانم. خانة من تئاتر نیست!

«ژولیا» مثل دیوانه‌ها فریاد زد:

- پست! پست! پست! پست!

شوهرش با خود گفت:

- در برابر این وضع باید تدابیر جدی اندیشید.

و رفت.

 

 

متن کامل کتاب در این سایت ارائه شده است.

بخش بعدی متن را می‌توانید در مرد توانا - قسمت سیزدهم مطالعه نمایید.

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


  • منبع: کتاب هفته - شماره 48 - مهر سال 1341
  • تاریخ: سه شنبه 21 اسفند 1397 - 20:36
  • صفحه: ادبیات
  • بازدید: 1600

یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

ارسال نظر

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 2457
  • بازدید دیروز: 2554
  • بازدید کل: 23020023