لی یونک شوم در آن اثناء که دسته ماشین اطوکشی را به گردش در میاورد، قدمی به جلو و قدمی به عقب بر میدارد. شعلههای آبی رنگ گاز، در استوانه شبکه شبکه آهنی، به فوران در میآیند و نرم نرم، ترانهای سر میدهند که گوش هیچ کس دیگر جز گوش چینی نمیتواند بشنود. این ترانه، ترانه لی پو، رختشو است که لی یونک شوم، برای آن آهنگی مخصوص ساخته است.
از ابتدای صبح که لی، گاز را روشن میکند، شعلهها این آهنگ را میخوانند. اما زن سیاه پوستی که کارگر او است و ارباب مشتریانی که در هنگام روز به این دکان میآیند این ناله آسیایی را که از شعلهها برمیخیزد، نمیشنوند. یگانه چیزی که گوش این اشخاص میشنود، چرخش منحوس ال- قطار هوایی- است که از ارتفاعی محاذی نخستین طبقه عمارت میگذرد و بر اثر عبور آن سراسر خیابان تاریک میشود. اما لی نیز به نوبه خود این صدا را نمیشنود. حافظه وی جز آهنگهای کشورش چیزی به خاطر نمیسپارد. اگر تا این حد تهی دست نمیبود، هر آینه نوازندهای میشد. و شاید پدرش وقتی که نام او را شوم یعنی «آلت طرب» گذاشت، چنین امدی داشت. به زبان دیگر یونگ شوم، نام سازی بود که پدرش با دو شاخه خیزران، استادانه مینواخت.
لی قدمی به جلو و قدمی به عقب بر میدارد. وقتی که بدن جوان نمایش، با ان پیش بند دراز، به جلو و سپس به عقب، خم میشود و دستهای عاج مانندش، با پیراهنهای سفیدی که زیر استوانه میبرد و در میآورد، به بازی میپردازد، گویی سرگرم یکی از رقصهای مشرق زمین است. مگر وقتی که پیراهنها را با آن گردن و آستین آهارزده از ماشین در میآورد، شبیه جادوگر، یا جادوزدهای نیست؟ آهنگ رقص، تا وقتی که پیراهنهای گوناگون را، پیش از گذاشتن در سبد بغل دست خود، چند قطرهای به چند قطره آب نیالاید؛ شهر خاموش نمیشود. هماندم لی دسته را میگیرد و استوانه از نو، به جلو و عقب چرخ میخورد.
آری، گویی رقصی در میان است ... یا استوانه سیاه با پیراهنهای سفید بازی میکند. اما افسوس که این همه بازی نیست.
لی پس از بیست و پنجمین پیراهن، مجبور است که دست از کار بردارد. ماهیچههای بازوی راستش درد میکند. برای گرداندن دسته آهنی، باید زور داشت و سالهایی که بر او گذشته، بود دگر چندان قوتی برای او نگذاشته است. لی در چهل و هشت سالگی پیر مردی است. که پیچ و مهره بدنش فرسوده شده است.
بیشبهه، هیچکس نمیتوانست در قیافه او؛ خستگی درونیش را دریابد خودش هم از این امر خبر ندارد. وقتی که ناگزیر، برای اصلاح صورت یا روغن زدن به موهای زبر خود که از چندی پیش فلفل نمکی شده است، در آیینه مینگرد، جز چانهی خود که سایههای کبودی دارد، چیزی نمیبیند. مدت درازی است که دیگر خودش را نمیبیند و حتی وقتی که به دقت مینگرد، صورتهای بیشماری در مقابل خود مییابد اما هرگز صورت خود را نمیبیند. هیچکس در دنیا گمان نمیبرد که لی فرسودهتر از کارگری است که درشگه دستی را به دور دنیا کشیده باشد هیچکس گمان نمیبرد... حتی کنفوسیوس نیز که لی در برابرش به سجده میافتد، چنین چیزی را حدس نمیزند. از اشخاصی که بدکانش میآیند حرفی نزنیم. چشمهای سفید پوستان، وقتی که به سوی همسایه مینگرد به خصوص وقتی که این همسایه زرد پوست باشد تهی است. این طبیعت نمیگذارد که چشم انان دو لکه سرخ، دو حلقه دنبالهداری را که در قیافه بازیگران سیرک دیده میشود در گونههای لی تشخیص دهد.
لی بازوی راستش را تکان میدهد، گویی میخواهد دردی را که در آن جایگزین شده است، از سر باز کند... ریههایش میسوزد گوشهایش مثل دو صدف دریا، دو صدفی که در اعماق آن جز آهنگ دور دست لی پو، چیزی نمیتوان یافت، زنگ میزند.
اما لی در مقابل درد که عاقبت در تنش جا گرفته است، ثبات و استقامت مردانهای دارد. مجالی به دست نمیآورد که به صحت و سلامت خود بپردازد. نقاب چهرهاش وقتی که قدمی به جلو و قدمی به عقب بر میدارد، هیچگونه تأثری نمیپذیرد.
روز دوشنبه است. پارهای از مردم، روز یک شنبه را دوست میدارند برخی دیگر روز سه شنبه را برتر میدانند هر کسی روزی را عزیز میدارد و از روزی متنفر است. روز دوشنبه روز محبوب لی است. برای آن که وی روز دوشنبه تنها است. روزهای دوشنبه برای کارگران لباس شویی در نیویورک روز تعطیلاتست. روز دوشنبه زن سیاه پوست با آن پرگوییهای پایان ناپذیر خود مزاحمتی برای وی فراهم نمیاورد... از سستی و ناله و زاری و پرخاشهای ناشکیبای این زن در امان است... وی که رنج میبرد، روزهای دوشنبه دیگر این بدبختیها را هم ندراد و در مقابل، ویولونی را که خودش ساخته است و هوچین خوانده میشود، بر میدارد، هر شب این هوچین را مثل معشوقهای روی زانوان خود جای میدهد و تا لحظهای که دو سیم ان از غم غربت به لرزه و ارتعاش در آید، به نوازشش میپردازد. اما در همان لحظهای که های های گریه او و ویولون برمیخیزد، جلو خودشان را میگیرند، خشک میشوند و با طمطراق و تکلف پهلوان آسا سرود «برپا، برپا!»...- سرود ملت وی را میخوانند پستوی بیپنجره دکان به لرزه در میاید.
متن کامل کتاب در این سایت ارائه شده است.
بخش بعدی متن را میتوانید در لباس شویی چینی - قسمت دوم مطالعه نمایید.