Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

گنج چهارم - قسمت دوم (اثر: ریونوسوکه- آکوتاگاوا، ترجمه: احمد شاملو، دکتر طوسی حائری)

گنج چهارم - قسمت دوم (اثر: ریونوسوکه- آکوتاگاوا، ترجمه: احمد شاملو، دکتر طوسی حائری)

دزد‌ها خندان از راهی که شاهزاده آمده بود، می‌روند.

در گوشه‌ئی از قهوه‌خانۀ بزرگ کاروانسرای شاخ طلائی، شاهزاده مشغول صرف غذاست.

یک دسته ده نفری از دهقانان و ارابه‌چی‌ها نیز در یک گوشۀ دیگر سرگرم باده گساری و گفت و گویند.

کاروانسرادار

انگار بالاخره شاهزاده خانم شوهر خواهد کرد... این جور می‌گویند.

دهاتی اول

بله. این جور می‌گویند... راست است که با پادشاه زنگی‌ها نامزد شده؟

دهاتی دوم

می‌گویند شاهزاده خانم ازش وحشت دارد.

دهاتی اول

مجبور که نیست ... اگر دوستش ندارد زنش نشود.

کاروانسرادار

علتش این است که پادشاه زنگی‌ها صاحب سه تا گنج گرانبهاست:

گنج اولی عبارت است از «صندل‌های هزار فرسخ»؛ گنج دومی «شمشیر فولادشکن» است. گنج سومی هم یک «جبۀ جادوئی» است که آدم تا بپوشد از نظرها ناپدید می‌شود.

پادشاه زنگی‌ها خیال دارد هر سه این‌ها را به شاهزاده خانم هدیه کند.

پدر شاهزاده خانم هم از فرط مال پرستی قول داده که دخترش را به او بدهد...

دهاتی دوم

اما شاهزاده خانم خودش هیچ راضی نیست.

دهاتی اول

هیچکس نیست که به فکر نجات او باشد؟

کاروانسرادار

البته میان شاهزادگان جوان شهرهای دیگر، خیلی‌ها هستند که واله و شیدای شاهزاده خانم‌اند. منتها، چون هیچکدام جرات نمی‌کنند. با پادشاه زنگی‌ها دربیفتند، دست روی دست گذاشته‌اند و فقط تماشا می‌کنند.

دهاتی دوم

از آن گذشته، پدر شاهزاده خانم هم که فقط به فکر پول و ثروت است، از ترس این که نکند شبانه بیایند دخترش را بدزدند، اژدهایی را مأمور کرده از شاهزاده خانم مواظبت کند.

کاروانسرادار

چه می‌گویی بابا! یک کلاغ چهل کلاغش کرده‌اند... یک سرباز را کرده‌اند یک اژدها!

دهاتی اول

اگر من جادوگری می‌دانستم، اولین کسی بودم که می‌رفتم شاهزاده خانم را نجات می‌دادم.

کاروانسرادار

معلوم است من هم همین طور... اگر از کارهای جادوگری سر در می‌آوردم، تا تو خبری بشوی شاهزاده خانم را نجات داده بودم!

جماعت از خنده روده‌بر می‌شوند.

شاهزاده از گوشه‌ئی که نشسته برمی‌خیزد نزد آن‌ها می‌رود.

شاهزاده

پرچانگی نکنید!

کسی که بی‌ برو برگرد شاهزاده خانم را نجات خواهد داد، این جاست!

دهاتی‌ها

[متعجب]:

شما؟!

شاهزاده

بله، من!... و اگر همۀ زنگی‌های دنیا هم می‌خواهند به کمک پادشاهشان بیایند، بسم الله!... از همۀ آن‌ها یکی هم محض نمونه زنده نمی‌ماند!

          دست‌هایش را به سینه صلیب کرده، نگاه خود را روی آن‌ها گردش می‌دهد.

کاروانسرادار

بسیار خوب ...

ولی آخر می‌گویند پادشاه زنگی‌ها سه گنج بی‌نظیر دارد: اولیش یک جفت صندل است موسوم به «صندل‌های هزار فرسخ» ... بعدش ...

شاهزاده

شمشیری که اسمش را گذاشته‌اند «شمشیر فولادشکن» ... نه؟

این‌ها را من هم دارم... نگاه کنید: این، صندل‌هاست... این، شمشیر فولادشکن است و این همه جبه جادوئی... این‌ها گنج‌هایی هستند عیناً نظیر گنج‌های پادشاه زنگیان.

          دهاتی‌ها دهانشان از تعجب بازمانده است.

دهاتی اول

این صندل پاره‌ها؟!

دهاتی دوم

همین شمشیر قراضه؟!

دهاتی سوم

همین جبۀ گداها؟!

کاروانسرادار

آخر این صندل‌ها که هیچ چیزش به پا بند نیست؟

شاهزاده

بله. هیچ چیزش به پابند نیست . اما با وجود این به یک خیز شما را هزار فرسنگ راه می‌برد!

شاهزاده

باورتان نمی‌آید؟

بسیار خوب حالا نشانتان می‌دهم... در را باز کنید.

خوب، حالا... مواظب باشید! تا مژه‌تان را به هم بزنید، من در هزار فرسنگی اینجا هستم.

کاروانسردار

آهای، آهای. قبل از این کار خواهش دارم پول غذایت را بدهی

شاهزاده

چه فرق می‌کند؟ من که با این سرعت می‌روم، با همین سرعت هم برمی‌گردم...

سوغاتی چه می‌خواهید برایتان بیارم؟ انار‌های هندوستان؟ خربزه‌های اسپانیا، یا انجیر عربستان؟

کاروانسرادار

از بابت سوغاتی، من چندان سخت‌گیر نیستم. فقط اول نشانم بده ببینم چه جور می‌پری؟

شاهزاده

باشد! هان: - یک ... دوووو – س‌س‌س‌سه!

شاهزاده جستی می‌زند، اما پیش از رسیدن به در قهوه‌خانه، نقش زمین می‌شود.

جماعت دهاتی‌ها و سورچی‌ها و کاروانسرادار از خنده روده‌بر می‌شوند.

کاروانسرادار

از اولش می‌دانستم چاخان است.

دهاتی اول

بی‌انصاف یک منزل هم نه؛ هزار فرسخ!

آن وقت... سه گز هم نتوانست بپرد!

دهاتی دوم

نپرید؟ عجب! خوب هم پرید. منتها از بس سرعت داشت رفتن و برگشتنش را متوجه نشدی!

دهاتی اول

از حرفت خنده‌ام می‌گیرد. این چرند‌ها چیست که می‌گویی؟

مجددا همه با صدای بلند به قاه قاه می‌خندند.

شاهزاده از زمین برمی‌خیزد و می‌خواهد به سرعت خارج شود.

کاروانسرادار

آهای، ارباب! پول نان؟

          شاهزاده بدون اینکه چیزی بگوید سکه‌ئی به طرف کاروانسرادار می‌اندازد.

دهاتی دوم

سوغاتی‌ها کو؟

شاهزاده

چه؟

دستش را به سرعت به قبضۀ شمشیر می‌گذارد

دهاتی دوم

[ترسان و لرزان]

من که جسارتی نکردم ارباب (به دهاتی دیگر:) گیرم شمشیرش کوه فولاد را نتواند بشکند، کلۀ مرا که می‌تواند!

کاروانسرادار

[شاهزاده را آرام می‌کند.]

غصه نخورید. عصبانی نشوید. شما هنوز جوانید، بهتر است برگردید پیش پدرتان. شما غیرت خودتان را به خرج داده‌اید، منتها از پس پادشاه زنگی‌ها نخواهید توانست برآیید. بهترین کاری که آدم در این جور مواقع می‌تواند این است که بی‌خود مشت به سندان نکوبد.

دهاتی‌ها

بله. بله حرف ما را بشنوید و این کار را بکنید.

شاهزاده

مرا ببین که فکر می‌کردم همه کاری از عهده‌ام برمی آید

شروع می‌کند به گریستن

حتی جلو شما خجلت زده شدم.

          صورتش را پنهان می‌کند.

          دهاتی‌ها متاثر به یکدیگر نگاه می‌کنند.

آه! کاش مرده بودم!

دهاتی‌ها

بله، بله، حرف ما را بشنوید و این کار را نکنید!

شاهزاده

[خشمناک]

حیوان‌ها! هر قدر دلتان می‌خواهد ریشخندم کنید!... من شاهزاده خانم را از چنگ پادشاه زنگی‌ها نجات خواهم داد!

اگر این صندل‌ها نتوانستند مرا به هزار فرسخی ببرد، در عوض جبه و شمشیر را که دارم...

          با هیجان:

حتی بدون این‌ها هم خواهم توانست او را نجات بدهم بسیار خوب. به همین زودی‌ها معلوم خواهد شد که کی باید بخندد، شما با من!

          در حالیکه از فرط خشم دیوانه شده است، از قهوه‌خانه خارج می‌شود.

کاروانسرادار

بدبخت بینوا! الهی پادشاه زنگی‌ها به جوانیش ترحم کند و سرش را نبرد!

 

 

متن کامل کتاب در این سایت ارائه شده است.

بخش بعدی متن را می‌توانید در گنج چهارم - قسمت پایانی مطالعه نمایید.

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


  • منبع: کتاب هفته، شماره 9، سال 1340
  • تاریخ: پنجشنبه 24 اسفند 1396 - 15:24
  • صفحه: ادبیات
  • بازدید: 2096

یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

ارسال نظر

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 1096
  • بازدید دیروز: 2688
  • بازدید کل: 22993188