Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

هنریک ایبسن

هنریک ایبسن

هنریک یوهان ایبسن (زاده ۲۰ مارس ۱۸۲۸ در شین، نروژ – درگذشته ۲۳ مه ۱۹۰۶ در اسلو) شاعر، نمایش‌نامه‌نویس و درام‌نویس نروژی است. او یکی از ستون‌های اصلی ادبیات مدرن نروژ است که تأثیر شگرفی بر نویسندگان بعد از خود گذاشته‌است.

خانواده ایبسن وابسته به سنت و مذهب بودند و میانه خوبی با پیشرفت و تجدد نداشتند. ایبسن در نوجوانی پس از ورشکستگی پدرش برای نخستین بار، طعم فقر و تنگدستی را می‌چشد و از این دوران به بعد، چنان به او سخت می‌گذرد که تا آخر عمر، همواره از فقر و درماندگی همچون کابوسی دردناک می‌هراسد.

بعد از تولد او اوضاع خانواده تغییر کرد. مادرش برای تسکین پیدا کردن روحش، به مذهب روی آورد و پدرش هم دچار افسردگی شد. پس از ورشکستگی آنها در ۱۸۳۶، آنها درخانه‌ای ویرانه در یک روستا زندگی می‌کردند، و روستاییان همسایه که آنها را مثل خود نمی‌دیدند، به چشم تحقیر و تردید به آنها می‌نگریستند. همین دوران باعث شد که ایبسن در بزرگسالی مردی گوشه گیر و محتاط در ارتباطاتش باشد.

شخصیت‌های نمایش‌های او اغلب از وضعیت خانه و پدر و مادرش گرفته شده‌اند. ایبسن در کودکی به نقاشی علاقه فراوان داشت، ولی فراهم نبودن وسائل مانع به ثمر رسیدن او بود. هنریک در سن ۱۵ سالگی در داروخانه‌ای در شهر گریمستاد به شاگردی مشغول شد. در سال چهل و شش او صاحب فرزندی نامشروع از یک خدمتکار شد. با وقوع انقلاب ۱۸۴۸ در شمال اروپا ایبسن به سرودن اشعار آزادیخواهانه پرداخت. در سال ۱۸۵۰ برای ادامه تحصیل و به امید اخذ دکترا در رشته پزشکی به شهر کریستیانیا (اسلو کنونی، پایتخت نروژ) عزیمت نمود. هنگامی که در رشته تحصیلی خود موفق نشد به نوشتن روی آورد. مطالعه تاریخ روم و توطئه "کاتلینا و خطابه‌های سیسرون و همچنین شرح انقلاب فرانسه در ۱۸۴۸ باعث شد که ایبسن اولین نمایشنامه خود را در سال ۱۸۵۰ بنویسد. اولین اثر او به نام کاتلین در زمانی که ۲۲ ساله بوده منتشر شد. در همین ایام کشمکش‌های سیاسی، ایبسن را به سمت سیاست کشاند. عضو اتحادیه کارگران شد و مدتی با نوشتن مقالات سیاسی و هنری در انتشار چند روزنامه دست داشت؛ ولی محل روزنامه در معرض حمله پلیس قرار گرفت و کارکنان آن به استثنای ایبسن، همه بازداشت شدند. ایبسن که طبعی نقاد و حقیقت جو داشت و روحش با بند و بست‌های سیاسی و تبلیغ و شعار دادن سازگار نبود، پس از این واقعه از سیاست بیزار شد و از آن دست کشید.

یک سال بعد اول بول، مدیر تماشاخانه شهر «برگن» شغلی به او داد. در طول پنج سالی که در این تماشاخانه مشغول به کار بود، سفرهای بسیاری به کپنهاگ داشت و مطالعاتی در زمینه تئاتر به انجام رساند. او در این تئاتر با ۱۴۵ نمایش همکاری کرد و در این مدت او هیچ نمایشنامه‌ای ننوشت؛ ولی با تمرین در تئاتر، تجارب بسیار خوبی کسب کرد که بعداً در نمایشنامه‌نویسی به کمکش آمد.

ایبسن از سال ۱۸۵۸ به اسلو بازگشت تا به کارگردانی در تئاتر ملی کریستیانا بپردازد. او با سوزان تورسن ازدواج کرد و حاصل این ازدواج تنها فرزندشان به نام سگارد بود. خانواده او در شرایط سخت و فقر به سر می‌بردند و ایبسن از زندگی در نروژ مأیوس شد. در سال ۱۸۶۴ او اسلو را رها کرد و به ایتالیا رفت. او در ۲۷ سال بعد به سرزمینش بازنگشت، و هنگامی که برگشت یک نویسنده مشهور و بحث‌انگیز بود.

او اثری به نام کمدی عشق نوشت و در آن حرمت و پاکیزگی زندگی زناشویی را مورد استهزاء قرار داد. ایبسن سی‌وشش‌ساله بود که به رم رفت و در آنجا مدتی با فقر و بیماری مالاریا دست‌به‌گریبان شد. اثر بعدی او در سال ۱۸۶۵ با نام براند باعث شهرت او شد. قهرمان داستان همه چیز را فدای عقیده و ایمان خود می‌کند. این اثر شرایطی را برایش به وجود آورد که او نمایشنامه پرگنت را نوشت. با موفقیت آثارش ایبسن تلاش بیشتری را برای تأثیر دادن بیشتر عقاید و باورهایش در نمایش داد و توانست سبکی را به وجود آورَد که به «نمایش ایده» معروف گشت. نمایشنامه‌های بعدی او دوران طلایی نمایشنامه‌نویسی اوست که او را به مرکز بحث در اروپا تبدیل کرد.

ایبسن در ۱۸۶۸ از ایتالیا به آلمان رفت. در آن‌جا او سال‌ها وقت صرف نمایشنامه امپراتور و گالیله کرد که شرح زندگی و دوران یکی از امپراتورهای رومی ژولین مرتد بوده. در ۱۸۷۰ ایبسن پنجاه قطعه از اشعارش را با نام «خرس شکنجه شده» منتشر می‌کند. سه سال بعد، قیصر و جلیلی را چاپ کرد و پس از گذشت چهار سال از انتشار این نمایشنامه، عنوان دکترای افتخاری را از دانشگاه اوپسالا دریافت کرد و نمایشنامه ارکان جامعه را به چاپ رساند. ارکان اجتماعی داستان مرد گرگ صفتی است که خود را به لباس میشی درآورده و با تظاهر به تقوی و پرهیزکاری، مایه فساد اجتماع می‌شود.

در ۱۸۷۹ خانه عروسک و اشباح را منتشر می‌کند که موضوع آن بر اساس نظریه وراثت است. اما آنقدر تیره و تاریک و بدبینانه به زندگی و آینده بشر اروپایی نگاه می‌کند که به مذاق هیچ‌کس خوش نمی‌آید و آنقدر سنت ستیز است که همه را علیه خودش می‌شوراند. نمایشنامه تا دو سال به نمایش در نمی‌آید و هیچ‌کس در مقابل موضع‌گیری مردم از ایبسن حمایت نمی‌کند. همین واکنشهاست که در واقع ایبسن را در مقابل مردم قرار داده و انگیزه نوشتن دشمن مردم را فراهم می‌کند. ایبسن یک سال در روزنامه‌ها به مبارزه می‌پردازد. اما از مبارزه‌اش در مقابل مردم و حتی خود روزنامه‌ها نتیجه‌ای نمی‌گیرد و گوشه نشین می‌شود و در سال ۱۸۸۲ پس از یک سال سکوت، دشمن مردم را می‌نویسد و دشمن واقعی مردم را در آن معرفی می‌کند. ایبسن در این نمایشنامه، ضمن رد نظر اکثریت، روزنامه‌ها را نیز به باد انتقاد می‌گیرد. شخصیت دکتر استوکمان در دشمن مردم تا آن اندازه منطبق بر شخصیت خود ایبسن است که ایبسن به ناشرش چنین می‌نویسد: «دکتر و من درست با یکدیگر توافق داریم. در موضوعهای بسیار فراوان هماهنگیم. اما دکتر کمی لجوجتر از من است.» دکتر استوکمان در واقع همانند ایبسن، یک پیشرو است که همواره قصد مبارزه با اکثریت و دفاع از اقلیت را دارد. نمایشنامه نویس آمریکایی آرتور میلر برداشت خود را از نمایشنامه با توجه به شرایط سیاسی آمریکا نوشت. حتی فیلم بنگالی «گاناشاترو» که همان معنی دشمن مردم را می‌دهد، توسط ساتیا جیت رای به صورت فیلم درآمد و جایزه اسکار را گرفت. همچنین استیو مک کویین، این نمایشنامه را در سال ۱۹۷۸ با بازی خودش، به تصویر کشاند. مرغابی وحشی که ایبسن آنرا در سال ۱۸۸۴ نوشت، به نظر بسیاری بهترین و همچنین دشوارترین اثر ایبسن است. ایبسن روش‌های واقعگرایانه در نمایشنامه نویسی را با الهام از آنتوان چخوف رواج داد.

ایبسن در سال ۱۸۹۱ به نروژ بازگشت ولی نروژ تغییر کرده بود. خود ایبسن تأثیر بسزایی در این تغییرات داشته. دوران ویکتوریایی در حال پایان یافتن بود و جامعه به سوی مدرنیسم در حرکت بود. نه تنها در تئاتر، بلکه در تمام جامعه. سرانجام در ۲۳ می‌ سال ۱۹۰۶ در کریستیانا بر اثر سکته مغزی درگذشت. هنگامی که پرستارش می‌خواست خبر بهتر شدن ایبسن را بدهد، او با ناله گفت: «برای کشورم.» و درگذشت.

دوره اولیه آثار او برگرفته از اسطوره‌ها و افسانه‌های نروژی بود که به زبان منظوم و شاعرانه نوشته شده بود. این آثار اگرچه حال و هوای رمانتیک دارند ولی رگه‌های واقع گرایی و صراحت در آن‌ها دیده می‌شود. همین ویژگی سبب تمایز او از سایر درام نویس‌های رمانتیک هم عصرش مانند ویکتور هوگو است. رشد صنعت و تغییر ساختار اقتصادی در قرن نوزدهم که سوداگری در آن رشد می‌کند، ایبسن را به سوی تغییرات اساسی در نمایشنامه‌های خود سوق می‌دهد. در دوره دوم کار او از اسطوره‌ها و قهرمانان افسانه‌ای خبری نیست، بلکه این مردم عادی هستند که شخصیت‌های نمایشی او را می‌سازند. اوج این روش در نمایشنامه دشمن مردم مشهود است. هر هفته ۱۳۰ سالن تئاتر در سرتاسر دنیا یکی از نمایشنامه‌های ایبسن را به‌روی صحنه می‌برند. سال ۲۰۰۶ به‌خاطر یکصدمین سال درگذشت ایبسن، سال ایبسن نام‌گذاری شد. درسال ۲۰۰۶ یک نمایش از زندگی ایبسن به نام «مرگ ایبسن کوچک»، به‌روی صحنه رفت. در تمام عکس‌هایی که از ایبسن موجود است، او فقط در یک تصویر لبخند بر چهره دارد.

داریوش مهرجویی کارگردان ایرانی، فیلم سارا را بر اساس نمایشنامه خانه عروسک ایبسن ساخته است. در این فیلم شخصیت سارا همانند شخصیت نورا در خانه عروسک است و مشکلاتی مثل نورا را دارد با این تفاوت که مهرجویی به سارا پیش زمینه و فرهنگ ایرانی داده است. خود مهرجویی می‌گوید: «چون حال و هوای این نمایشنامه که در قرن ۱۹ نوشته شده‌است، شبیه حال و هوای حال حاضر ایران است، این نمایشنامه را انتخاب کردم». داریوش مهرجویی کارگردان ایرانی، همچنین فیلم اشباح را بر اساس نمایشنامه اشباح ایبسن ساخته است.

 

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 1044
  • بازدید دیروز: 3056
  • بازدید کل: 23021666