Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

نمایشنامه هملت اثر شکسپیر (قسمت آخر)

نمایشنامه هملت اثر شکسپیر (قسمت آخر)

این متن و سوالات آن توسط آقای محسن عسکری برای سایت ارسال شده است.

پرده سوم- صحنۀ چهارم- اتاق شهبانو

...

شهبانو: چه می خواهی بکنی؟ مبادا خواسته باشی مرا بکُشی؟ کمک کمک!

پولونیوس: (از پشت پرده) های های چه می کنی کمک، کمک!

هملت: (شمشیر می کشد) ها، چه ، اینجا موش بود؟ مُرد.

پولونیوس: آخ! کشته شدم.

شهبانو: اوه، چه کار نسنجیده و خونینی!

هملت: کار خونین، مادرجان، تقریباً به همان زشتی که شاهی را بکشند و به همسری برادرش درآیند.

...

شهبانو: آخ، هملت، قلبم را به دو نیم کردی.

هملت: اوه! آن نیمه را که بدتر است دور بیفکنید و با نیمه دیگر که پاکتر است زندگی کنید. شب به خیر... و درباره پولونیوس به راستی پشیمانم... ولی خواست آسمانی چنین بود که او کیفر من باشد و من کیفر او....

پرده چهارم- صحنه سوم- اتاق دیگری در کاخ

...

شاه: برای حفظ جان خودت که برای ما همان قدر گرامی است که کاری که از تو سر زده سخت موجب اندوه ماست، می باید با شتابی آتشین از اینجا بروی، همراهان به انتظارند و همه چیز ساخته سفر انگلستان.

هملت: سفر انگلستان.

شاه: بله ، هملت.

هملت: خوب.

شاه: اگر بر نیت ما آگاهی داشتی، می دیدی که به راستی خوب است.

...

شاه: پا به پا دنبالش بروید... بروید! زیرا هر آنچه به این امر ارتباط دارد آماده شده و به مُهر و امضاء رسیده است.

پرده چهارم- صحنه هفتم- اتاق دیگری در کاخ

شاه: نامه از هملت؟ چه کسی آورد؟

پیک: خداوندگار من، گفته می شود چند تن ملوان؛ من ندیدمشان.

لایتریس: خط او را می شناسید؟

شاه: درست خط هملت است.

لایتریس: خداوندگار من، اگر چنان کنید که افزار هلاک او باشم، زمام کار خود را به رغبت به دست شما خواهم سپرد.

...

شاه: .. و ما کسانی را می گماریم تا از چابکدستی شما تمجید کنند و... سرانجام شما دو تن را در برابر هم قرار دهند و شرط بندی کنند. از این رو شما به آسانی، یا با اندکی تردستی، خواهید توانست شمشیری نوک تیز برگیرید و به یک حمله در بازی، حساب خون پدرتان را با او تسویه کنید.

لایتریس: همین کار می کنم و بدین منظور شمشیر خود را به زهر آب می دهم. من از یک دارو فروش دوره گرد ....

...

شهبانو: مصائبی چنان به سرعت فرا می رسند که گویی یکی سر در پی دیگری دارد. لایرتیس، خواهرتان غرق شد.

لایرتیس: غرق! آخ، کجا؟

پرده پنجم- صحنه دوم- تالار بزرگ کاخ

...

هملت: به دیده منت دارم و صادقانه در این شرط بندی برادرانه شرکت می جویم. شمشیرهای بازی را به ما بدهید. زود!

لایرتیس: خوب، یکی هم به من بدهید.

شاه: تُنگهای شراب را روی آن میز بگذارید.

هملت: اول این دور را بازی بکنم. جام را آنجا بگذراید.

شاه: گرترود، ننوشید.

شهبانو: می نوشم، خداوندگار من، خواهش می کنم معذورم بدارید.

شاه: (با خود) جام زهرآلود! کار از کار گذشت.

هملت: هنوز یاری نوشیدن ندارم، بانوی من دمی بعد.

آزریک: شهبانو را ببینید، های، آنجا!

هوراشیو: خون از هر دو حریف می رود.

لایتریس: ابله وار در دام خود گرفتار شدم. سزای من است که از خیانتکاری خود بمیرم.

شهبانو: نه، نه، شراب، شراب... آخ هملت عزیزم، شراب، شراب؛ زهر بود (شهبانو می میرد)

هملت: اوه، ننگ! های، درها را ببندید، خیانت، خائن را بگیرید.

لایرتیس: خائن اینجاست. هملت.. هیچ دارویی در جهان نخواهد توانست بهبودت بخشید. افزار خیانت هم اینک در دست تو است. شمشیر نوک تیز و زهر آب دیده. حیلۀ ناپسند من؛ وِبالِ خود من شد. اینک چنان افتاده ام که هرگز برنخیزم.

هملت: که نوک شمشیر هم زهرآلود است. پس ای زهر کار خود را به پایان برسان (با شمشیر به شاه می زند)

شاه: اوه، دوستان، از من دفاع کنید. من فقط زخمی شده ام... (شاه می میرد)

لایرتیس: به سزای خود رسید، خود او این زهر را آماده کرد. هملت بزرگوار، بیا از گناه یکدیگر در گذریم. مرگ من و مرگ پدرم هیچ یک بر ذمۀ تو نیست، همچنان که مرگ تو بر ذمۀ من نخواهد بود. (لایرتیس می میرد)

هملت: خدا خون مرا بر تو نگیرد! من از پی تو خواهم آمد. هوراشیو من اکنون می میرم. هوراشیو، من می میرم، تو زنده می مانی. حال مرا و امرِ مرا برای کسانی که به چشمِ انکار می نگرند به درستی گزارش کن.

هوراشیو: هرگز چنین گمان مبرید. از این شراب هنوز اندکی به جا مانده است.

هملت: ولش کن، به خدا سوگند. خداوندا! هوراشیو، اگر حقیقت این امر دانسته نشود، چه نام زشتی از من به جا خواهد ماند! اگر هیچ گاه مرا در قلب خود جای داده ای، یکچند خود را از شادی های آسمانی محروم بدار و به اکراه در این سرای درشت دم بر آر تا بازگوی داستان من باشی... (هملت می میرد)

هوراشیو: قلب بزرگواری این دم در هم شکست. شب خوش. شاهزادۀ نازنین. باش تا گروه فرشتگان سرود خوان تو را به آرامش جاوید برسانند!....دستور بدهید که این پیکره های بیجان بر سکوهای بلند در معرض دید همگان نهاده شود و بگذارید تا من به جهانیان که هنوز بی خبر مانده اند بگویم این همه چگونه وقوع یافت. آری! من از اعمال شهوانی و خونین و خلاف طبیعت، از داوری های سرسری و کشتارهای تصادفی و مرگ هایی که به حیله سازی یا به علتی قهری صورت گرفت و از دسیسه های ناشیانه که در این لحظه گره گشایی دامنگیرِ مبتکران آن گردید با شما سخن خواهم گفت. آری...

 پایان.

 

 

بدلیل حفظ حقوق مولف، متن کامل کتاب در این سایت ارائه نمی‌شود.

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 1440
  • بازدید دیروز: 2174
  • بازدید کل: 23016452