Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

آدم حلال‌زاده. نویسنده: عزیز نسین. مترجم: احمد شاملو

آدم حلال‌زاده.  نویسنده: عزیز نسین. مترجم: احمد شاملو

می‌دونی از چیش خیلی خوشم میاد؟... از رُک‌گویی‌ش... هر چی تو دلشه، میاره رو زبونش... ولی نمی‌دونم این حقه‌بازی‌ها چیه دیگه درمیاره؟... به خودش بگی، میگه: «نزاکته!»... ولی این کلاه‌ها سر کی می‌ره؟... حقه‌بازه، اونم از اون حقه‌بازها...

«آنچه در زیر خواهید خواند، چیزهایی است که یکی از دوستان من، درباره‌ی من، به یکی دیگر از دوستانم گفته است. دوستان شما هم درباره‌ی شما همین چیزها را به هم می‌گویند. شما خوانندگان هم همین چیزها یا چیزهایی نظیر همین‌ها را درباره‌ی دوستان‌تان می‌گویید.»

نباید پا رو حق گذاشت، واقعاً آدم نازنینیه ولی...، نمی‌دونم چه‌طور بگم...، مثل اینکه یه خورده خودخواهه...، مگه نه؟... نه خیال کنی که دارم بدگویی‌شو می‌کنم...، ابداً چنین چیزی نیست...، ولی چه میشه کرد؟... از منفعت خودش- و لو به قیمت ضرر دیگرون هم باشه- نمی‌گذره... می‌دونی من از چی بدم میاد؟... از تظاهر... از اینکه آدم خودشو به خوش‌قلبی و نوع‌دوستی بزنه، اونوخ زیر زیرکی همه‌ش در فکر خودش باشه... وگرنه واقعاً آدم خوش‌قلبیه...، بله...، درسته...، واقعاً نویسنده‌ی خوبیه... نوشته‌هاش یکی از یکی بهتره، ولی چه فایده؟... چیزی که می‌نویسه چی هست؟... دلقک‌بازی که نویسندگی نمی‌شه...، هر بچه مکتبی هم می‌تونه از این شِر و وِرها سر هم کنه...، حرفامو بد تعبیر نکنی!... من واقعاً دوستش دارم...، اصلاً آدم نازنینیه...

قولش قوله... از اونایی نیست که زیر قولش بزنه...، خلاصه اینکه آدم قابل اعتمادیه...، ولی...، نمی‌دونم چه‌طوری بگم... حساب و کتابش درست نیست... فقط به درد این می‌خوره که بشینی و باهاش گپ بزنی و خوش‌وبش کنی... ولی خدا نکنه بهش قرض بدی... همچین که تیغت زد میره و دیگه پیداش نمی‌شه... آخه شرافت هم خوب چیزیه!... گل گفتن و گل شنیدن به جای خود، اول آدم باید پابند شرافتش باشه...

آدم دست‌ودل وازییه...، تا بخوای لوطیه... از این بابت واقعاً می‌شه گفت لنگه نداره...، ولی بذل و بخشش‌اش هم از رو حسابه... اگه بهت یه دونه زیتون بده، بدون که می‌خواد یه حلب روغن زیتون سرکیسه‌ت کنه... اگه لوطی‌گری اینه که...، نه خیال کنی... من واقعاً بهش خیلی علاقه دارم... اصلاً اگه بهش علاقه نداشتم چی کار داشتم که این حرف‌ها رو بزنم... مگه نه؟... خسیس نیست...، پول خرج‌کنه... برای رفیقش از جونش هم مضایقه نداره...، ولی اگه دقت کرده باشی، همه‌ی این‌ها به‌خاطر نفع شخصی خودشه...

تو خوب بودنش که کوچک‌ترین حرفی نیست...، راستی راستی خوب آدمیه... اصلاً برای اینکه خودش به این و اون برسه از هیچ فداکاری‌یی روگردون نیست...، این‌ها درست... ولی...، نمی‌دونم متوجه هستی یا نه؟... خوب بودنش هم فقط به درد خودش می‌خوره... داستان اون گاوه‌رو می‌دونی دیگه... میگن گاوی بوده که پونصد کیلو یونجه می‌خورده و پنج سیر شیر می‌داده، تازه اونم با لگد می‌زده و می‌ریخته... اونم عین همین گاوه‌س... باور کن من از برادرم بیشتر دوستش دارم... حیف که یه خورده حسوده!... پس تو هم متوجه شدی...! خیلی حسوده...، به نزدیک‌ترین رفقاشم حسودی می‌کنه... نمی‌دونم منظورمو می‌فهمی یا نه؟... چرا؟... من هم منظور تو رو خوب می‌فهمم... منم خیلی دوستش دارم...، یعنی یکی از اون اشخاص معدویه که من بهش واقعاً علاقه دارم...، می‌تونم بگم که حتی از برادرم بیشتر دوستش دارم.

می‌دونی از چیش خیلی خوشم میاد؟... از رُک‌گویی‌ش... هر چی تو دلشه، میاره رو زبونش... ولی نمی‌دونم این حقه‌بازی‌ها چیه دیگه درمیاره؟... به خودش بگی، میگه: «نزاکته!»... ولی این کلاه‌ها سر کی می‌ره؟... حقه‌بازه، اونم از اون حقه‌بازها... راستشو بخوای منم تو دنیا از همین یه چیز خیلی متنفرم...

به خدا، باور کن که خیلی دوستش دارم... اصلاً آدم خوبو همه دوس دارن... این درست... ولی... حتماً تو هم متوجه شدی... خیلی آب زیر کاهه... وقتی پیشت باشه هی تعریفتو می‌کنه، هی خوبیتو می‌گه، ولی پشت سرت خدا می‌دونه که چه چیزهایی بهت می‌بنده... این اخلاقش واقعاً خیلی زننده‌س... اصلاً من از آن آدم‌های مردِ رند خیلی بدم میاد...

هم تو خوب می‌شناسیش هم من... راستی که از اون رفقایی‌س که خیلی کم گیر میاد، تا حالا دیده نشده که حق کسی رو زیر پاش بذاره... دیده نشده که به فکر خودش باشه... ولی حیف که از استثمار بدش نمی‌یاد... نه خیال کنی که فقط درمورد رفقاش این‌جوریه... وقتی پای نفع شخصی‌ش در بین باشه، به پدرش هم رحم نمی‌کنه... نه خیال کنی دارم بدی‌شو می‌گم... ابداً...

اینم باید گفت که واقعاً آدم شرافتمندیه...، حقیقتاً آدم شریفیه... ولی... نگاه کن... خودش هم اومد... به‌به‌به...، قربان تو... کجا هستی؟... الان یک ساعت بود داشتیم ذکر خیرتو می‌کردیم... بیخود نگفته‌ن: آدم حلال‌زاده سر صحبتش می‌رسه.

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 3711
  • بازدید دیروز: 1940
  • بازدید کل: 22922650