Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

تاملی در نسبت ایران با اعراب و اسلام. نویسنده: مهدی غنی

تاملی در نسبت ایران با اعراب و اسلام. نویسنده: مهدی غنی

درباره حمله اعراب به ایران در زمان ساسانیان و ورود اسلام به ایران تحلیل های مختلفی می شود. اما این اختلاف تحلیلی که در سایر موارد نیز هست نه تنها مشکلی ایجاد نمی کند، بلکه می تواند به درک عمیق تر، جامع تر و واقعی تر ما از آن نقطه عطف تاریخی کمک کند.

 هویت ایرانی و آزادگی فکری

درباره حمله اعراب به ایران در زمان ساسانیان و ورود اسلام به ایران تحلیل های مختلفی می شود. اما این اختلاف تحلیلی که در سایر موارد نیز هست نه تنها مشکلی ایجاد نمی کند، بلکه می تواند به درک عمیق تر، جامع تر و واقعی تر ما از آن نقطه عطف تاریخی کمک کند. تنها مشکل اینجاست که بررسی این مقطع تاریخی با رویکردهای سیاسی فرهنگی امروزین جامعه گره خورده و برخی از دریچه واکنش های فرهنگی امروزی خود به آن واقعه می نگرند. این واکنش ها نیز بیش از آنکه جنبه عقلانی و عالمانه داشته باشد، برخاسته از احساس و شیفتگی ها و نفرت های روزمره است.

 برخی از موضع ناسیونالیستی و به عنوان دفاع از ایرانیت این تحول را بررسی می کنند و برخی از موضع اسلامی نافی هویت ملی و ایرانیت و عده ای هم با نگاه سومی این مقطع تاریخی را تحلیل می کنند.

 این مساله همچون سایر مسائل تاریخی نیاز به تحقیق و کنکاش دارد و آمیختن آن با حب و بغض های سیاسی و عقیدتی مانع بزرگی در این مسیر است. این درآمیختگی دغدغه حقیقت جویی پژوهشگر را سرکوب می کند. در حالت موضع گیری و تقابل، هر طرف درصدد است موضع مخالف و غیرخود را تخطئه کرده و مانع به کرسی نشستنش شود. در حالی که در یک فضای علمی و پژوهشی، همه منتظر کشفی جدید و حرفی تازه هستند. ما اکنون نیازمند شناخت واقعیت هستیم. با علم به اینکه وضعیت امروزمان ادامه دیروز است، می دانیم که تنها با نگاهی واقعی به گذشته و شناخت هویت تاریخی و ملی خود می توانیم موقعیت و نقش خود را در جهان امروز رقم زنیم. با تقبیح یا تمجید گذشته، واقعیتی که بوده و هست دگرگون نمی شود. سرانجام واقعیت خود را بر تصورات ذهنی تحمیل خواهد کرد. بنابراین بهترین کار بالا بردن ظرفیت و توان روحی و فکری خود است برای شنیدن تحلیل های دیگر و رسیدن به شناختی برتر.

 تسلیم در برابر شمشیر

 عده ای اظهار می کنند اعراب مسلمان با زور و شمشیر ایران را گرفتند و ایرانیان را وادار کردند مسلمان شوند. اگر کسی مسلمان نمی شد او را می کشتند یا از او جزیه می گرفتند لذا ایرانیان بالاجبار مسلمان شدند و اسلام با زور شمشیر پیش رفت و تمدن ایرانی را نابود کرد.

 این تحلیل که با انگیزه دفاع از کیان ایرانیان و مقابله با اعراب و اسلام بیان می شود حاوی نکات و نتایجی است قابل تامل. در این نگاه عموماً بر عظمت تمدن ایرانی و عقب ماندگی و وحشیگری اعراب تاکید می شود. به ظاهر ایرانی را تقدیس می کند و نقاط ضعف و نارسایی های جامعه ایرانی را در آن زمان نمی بیند و برای اقوام دیگر همچون اعراب نیز هیچ ارزش و نقطه قوتی قائل نیست. اما گذشته از حقایق تاریخی، با تامل در عمق این تحلیل به تناقضاتی برمی خوریم که قابل توجه است. از همه مهم تر اینکه این نگاه گرچه با انگیزه بزرگداشت ایرانیان طرح شده است اما در واقع آنان را تحقیر کرده و نفی می کند. با پذیرش این تحلیل باید قبول کنیم که ایرانیان مردمی بوده اند زبون، خوار و سازشکار که از سر ترس حاضر شدند به تمام عقاید دینی و باورها و ارزش های ملی خود پشت پا زده و تسلیم مهاجمان به وطن شان شوند. نه تنها در برابر قدرت مهاجم تمکین کردند بلکه عقاید و باورهای آنها را نیز برجان و دل خود نشاندند. به عبارتی دیگر ایرانیان را باید قومی فرض کنیم که هر کس به آنان زور می گفت، هرچند قومی عقب مانده و وحشی باشد، به رنگ او درمی آمدند. اما این تحلیل با برخی واقعیت ها همخوانی ندارد.

 ۱) تاریخ نشان می دهد ایرانیان مردمی سلحشور و جنگجو بوده اند. در جنگ های زیادی با رومیان و سایر اقوام شرکت کرده و پیروز میدان شدند. نسبت به اعراب هم در قرن ششم میلادی از نظر سلاح و تجهیزات و نیروی نظامی بسیار پیشرفته تر و مجهز تر بودند. دلیلی نداشت ایرانیانی که رومیان را با همه تجهیزات شان بارها شکست داده بودند، از اعراب غیرمتمدن شکست بخورند.

 ۲) اعراب از نظر نیروی انسانی و رزمی و نیز سلاح و تجهیزات بسیار عقب مانده تر از ایران بودند. آنها نه پیشینه تمدنی ایرانیان را داشتند و نه حاکمیت مقتدری مثل سلسله ساسانیان. با آن سازمان گسترده و پیچیده چگونه می شود چنین نیرویی بتواند بر ایران قدرتمند با آن سلاح های پیشرفته و ارتش حرفه ای فائق آید.

 ۳) بنا به شواهد تاریخی ایرانیان در برابر تجاوزات اقوام دیگر در طول تاریخ همواره ایستادگی کردند و اگر هم شکست نظامی را پذیرفتند اما در برابر فرهنگ و مذهب قوم مهاجم سر تسلیم فرود نیاوردند. در ماجرای حمله اعراب نیز همه ایرانیان در ابتدا مسلمان نشدند. فرآیند مسلمان شدن کل ملت ایران چند قرن طول کشید. درحالی که طبق این تحلیل باید در همان سال های جنگ ایرانیان تغییر عقیده داده باشند.

 به سرزمین ایران از جانب اقوام دیگر نیز تجاوز شده است. تهاجم رومیان، مغول ها، ترکان عثمانی و... را در طول تاریخ داشته ایم اما در هیچ کدام از این حملات روحیه تسلیم طلبی و زبونی به شکلی که در برابر اعراب ادعا شده از ایرانیان مشاهده نشده است. چطور می توان حمله اعراب را استثنا کرد؟

 ۴) گرفتن جزیه در اسلام مجازاتی برای مسلمان شدن نبود. درحالی که شهروندان مسلمان باید از اموال خود خمس و زکات بدهند و در صورت نیاز به جهاد بروند، از شهروندان غیرمسلمان مالیاتی با نام جزیه گرفته می شد. اتفاقاً قانون جزیه نشان می دهد که تغییر عقیده و دیانت اجباری نبوده است. غیرمسلمانان نیز می توانستند با حفظ هویت خود، تحت قیمومت حکومت اسلامی زندگی کنند درحالی که رفتن به جهاد بر آنان الزامی نبود و به جای پرداختن خمس و زکات، مالیاتی دیگر به دولت می پرداختند. در عوض حکومت موظف بود امنیت آنان را تامین کرده و مانند سایر شهروندان از حقوق اجتماعی برخوردارشان کند.

 بیگانه پرستی

 برخی شکست ایرانیان از اعراب را چنین تحلیل می کنند که ملت ایران در آن مقطع از حکومت ساسانی ناراضی بودند و به اعراب و اسلام پناه بردند.

 از این تحلیل چنین برمی آید که ایرانیان بیگانه پرست بودند. به جای مبارزه با ظلم و استبداد، به خارجی پناه می بردند. حاضر بودند به خاطر رهایی از شرایط بد موجود، مملکت شان را از دست بدهند و استقلال شان پایمال شود و یک خارجی بر کشورشان حکومت کند. یعنی استقلال و تمامیت ارضی را قربانی کردند تا به شرایط مطلوب تری در مناسبات اجتماعی و سیاسی دست یابند. درحالی که تاریخ نشان می دهد حفظ استقلال و تمامیت ارضی همواره برای ایرانیان از اهداف اولیه بوده و در زمره اساسی ترین انگیزه های آنان بوده است.

 بیگانه ستیزی و خودبسندگی

 گروهی دیگر مقطع تاریخی مورد بحث را چنین تصویر می کنند که ایرانیان در برابر تهاجم اعراب مقابله کردند و به هیچ وجه تسلیم اسلام نشدند.

 این تحلیل گرچه روحیه بیگانه ستیزی و استقلال طلبی ایرانی را می ستاید اما به طور ضمنی چنین القا می کند که پذیرش یک ایده یا ارزش غیربومی امری مذموم و ناپسند است. در این گزاره ملت ایران مردمی متعصب و خودرای معرفی می شوند؛ مردمی که در برابر هر پدیده ای که از خودشان نباشد، می ایستند. حتی اگر یک خارجی حرف حقی بزند و سخن تازه ای آورده باشد حاضر نیستند تمکین کنند. به شدت آن را سرکوب می کنند. درحالی که ایرانیان همواره در طول تاریخ گرچه در برابر تجاوزات بیگانه مقاومت می کردند اما از هر ملتی ایده ها و دانش ها و ارزش های نوینی فرا می گرفتند و آن را توسعه می دادند. قبل از اسلام نیز از دانشمندان رومی و یونانی بهره می گرفتند. از مسیحیان استقبال می کردند و برای آیین آنها احترام قائل بودند.

 آزادی و عدالت

 تحلیلی دیگر ماجرا را چنین می بیند که ایرانیان به دنبال آزادی و عدالت بودند و این را در شعار مسلمانان یافتند و به آن روی آوردند، اما وقتی در عمل خلاف آن را دیدند به مقابله با خلفای اموی برخاستند. یعنی ایرانی آزادیخواه و عدالت طلب در مقابل زور و ظلم سر فرود نمی آورد، چه داخلی باشد و چه خارجی. در عوض هرجا سخن از عدل و آزادی باشد سر تعظیم فرود می آورد.

 عدالت و آزادیخواهی اقتضا دارد که انصاف را از دست ندهیم. ضعف ها و کاستی های خود را ببینیم و ریشه های شکست را در درون خود بشناسیم. نقاط قوت و ارزش های دیگر اقوام را نیز فراموش نکنیم. تمدن ایرانی بیش از سایر اقوام قدمت داشت. اما این تمدن و اقتدار در عمل دچار آسیب هایی شده بود. اعراب گرچه به لحاظ تمدن و پیشرفت، در مراحل ابتدایی بودند اما جنبش و نهضتی نوپا در میان شان شکل گرفته بود که حامل ارزش های انسانی والایی بود. درحالی که شاهزاده های ساسانی تاب تحمل یکدیگر را نداشتند و هر یک در پی حذف دیگری بودند. مردم مدینه به خلیفه خود هشدار می دادند که اگر به کژراهه رود با شمشیر راستش خواهند کرد. خلیفه از طریق نظرخواهی از مردم به شیوه بیعت به کرسی می نشست و در عمل نمی بایست امتیازی نسبت به سایر شهروندان داشته باشد.

 نشان دیگر این تحلیل جهت گیری مردم ایران در برابر حکومت اموی و خاندان علوی است. زمانی که حکومت اموی موروثی شد و به اشرافیت و تبعیض و خودکامگی روی آورد، ایرانیان جانب علی و فرزندانش را گرفتند که شعار عدالت و آزادی سردادند و با حکومت خودکامه اموی درافتادند.

 نگاهی دیگر

 از منظری دیگر همه این تحلیل ها اگر مطلق نگری را کنار بگذارند، می توانند در یک محدوده زمانی و مکانی به طور نسبی صادق باشند. واقعیت این است که در میان هر ملتی اقشار و گرایش های مختلف و گاه متضاد وجود دارد. این اقشار در برابر پدیده ها و وقایع واکنش های متفاوتی از خود بروز می دهند. همچنان که در برابر تهاجم اعراب به ایران در دوره خلیفه دوم، مناطق مختلف ایران واکنش های متفاوتی از خود نشان دادند. بنابراین نمی توان درباره آنان حکمی واحد و تحلیلی یکسان ارائه کرد. برای همه تحلیل های فوق چه بسا بتوان شواهدی در تاریخ یافت اما مطلق کردن و عمومیت آن به نظر درست نمی آید. لذا می توان همه این تحلیل ها را جمع زده و جامعه ایرانی را مرکب از گروه ها و اقشار مختلفی دانست که هرکدام یکی از رویکردهای بیان شده را پی گرفته باشند. اما نکته ای که در رفتار تاریخی ایرانیان مشاهده می شود این است که آنها میان اسلام و عربیت تفاوت قائل شدند. گرچه اسلام را به عنوان یک دین و مقوله ای فرانژادی پذیرفتند و حتی در توسعه علوم اسلامی نقش بسزایی ایفا کردند، اما هویت ملی و تاریخی خود را نیز حفظ کرده و در برابر تحمیل نژادی و سیاسی عرب ایستادند. ضمن اینکه خود نیز در پی سلطه بر دیگران نبودند.

برای شرکت در مسابقه و پاسخ به سوالات وارد سایت شوید اگر عضو نیستید ثبت نام کنید


یادبان، نکوداشت یاد رفتگان

اطلاع رسانی

کافه خوندنی

مقاله بخوانید، جایزه نقدی بگیرید

از اول خرداد 1400

هر هفته 10 جایزه

100 هزار تومانی و 5 جایزه 200 هزار تومانی

هر ماه یک جایزه یک میلیون تومانی

و 2 جایزه 500 هزار تومانی

برای ثبت نام کلیک کنید

اعضا سایت، برای ورود کلیک کنید . . . 

 

اطلاع رسانی

آمار

  • بازدید امروز: 1485
  • بازدید دیروز: 2554
  • بازدید کل: 23019051